10 اسلاید صحیح/غلط توسط: پشمک انتشار: 3 سال پیش 315 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب متاسفانه پارتای قبل رو گذارش کردن ...اونم هر سه تاش😐 متاسفانه نمی تونم دوباره بزارم...چون من می نویسم بعد اپلود متن رو پاک می کنم
یه خلاصه می گم
سوجین چهار سال قبل با بی تی اس دوست بوده و بهشون کمک می کرده ولی بخاطر یه اتفاق اونارو بدون خبر ترک می کنه ولی بر می گرده و منیجرشون می شه پسرا می دونن اون سوجین ولی به روشون نمی یارن ...
می رم پارک وی:می شه یونتانم ببری اخه لایه دست و پاست ^حتما قلاده اش کجاست؟ وی:نمی خواد خودش دنبالت میاد بعد سرش رو سمت یونتان چرخوند مگه نه؟ 😄 ^باشه یونتان بیا بریم یونتان اومد و باهم رفتیم پارک سون هی برام دست تکون داد رفتم پیشش سون هی:برایه یونا جفت گرفتی !!خیلییییی شبیه یونتان 😵 ^سگه خوده ویه سون هی:مسخره حالا جواب امتحان چی شد؟^ ...[همه ی اتفاقا رو تعریف کرد]سون هی :الان اعضا خونه ی تو هستن؟!😶^اوهوم سون هی:نشناختنت؟!^نمی دونم سون هی:😈 ^قیافت چرا اینطوری شد؟ سون هی:سوجین جونممم بیا بریم خونت اصلا خانوم چو تنهاست کمکش کنم 😈😄😅 ^😐بیشعور سون هی:خواههشششششش ^اول سگارو بگردونیم بعد سون هی:هعی باشه💔 همینطوری سگا رو می گردوندیم و من داشتم قضیه ی بغل وی رو براش تعریف می کردم سون هی:دروغ می گی😶^به جون تو سون هی:اصلا فک کردن بهش سخته😂^چرا؟ سون هی:اخه فکن یه کلم بغله وی باشه ^یاااا کلم خودتی😂😂 داشتیم حرف می زدیم که چند تا پسر اومدن جلو پسر:هه شما دو تا خانوم کوچولو الان نباید خونه باشین؟!😏^سون هی ساعت چنده؟ سون هی:7 ^اها بعد از وسطشون رد شدیم که دستم رو گرفت کشید ^اااایییی چته وحشی پسره:خیلی پرویی باید یه درسی بهت بدم ^من درسم تموم شده ولی مطمئن نیستم تو مشقت رو نوشتی
نوشتی یا نه😏برو به بابام بگو این ترفندا دیگه قدیمی شده شما هم دستت بهم بخوره می دم تیکه تیکت کنن😎پسر تعظیم کرد پسر:خیلی ببخشید دستوره پدرتون بود که بدوزدیمتون سون هی:😐هعی چقدر یه راه رو تکرار می کنه؟ ^نمی دونم شما هم برین به بابامم بگو انقدر تو کاره من دخالت نکنه پسر:چشم بعد از اونجا دور شد ^نمی فهمم چرا می خواد منو بدوزده ؟ سونهی:خیلی خنگی خب اگه بدزدنت بعد نجاتت بده می ری زیر منت و یکی از اون کارای ... ^اوهوم خب دیگه بریم ؟ سون هی:ارهههه💃💃💃یهو سون هی با تمام سرعت دوید سون هی:زود باش دیگههه!! سگاهم پشت سرمون می دوییدن ^وایستاااااا [از زبان یونتان(چیه ؟خب حیواناتم حق نظر دادن دارن تازه من حیوناشون رو بیشتر از سوجین دوست دارم😂😂😅)]خلن اینا به خدا ....هه ههه این یونا هم از وقتی اومدم چشش رومه نکنه منو غذا می بینه؟!😨...وایستینننن ته ته می
خوان منو بکشن 😣😣😣 ولی خودمونیم ها یونا خیلی خوجگله😶(😂)جانم نخیرررر [خب همون از زبون سوجین]دیدم سگا سرعتشون کم شد پس وایستادم و گرفتمشون بغلم ^سون هی هویییی سون هیم وایستاد تا بهش برسم باهم رفتیم خونه سگارو گذاشتم زمین و زنگ رو زدم تهیونگ درو باز کرد وی:اومدین ^نه داریم بر می گردیم😐😂 وی چرخید سمت سون هی:دوست صمیمیه سوجین درسته؟! سون هی:عه... ااا... س .. اا سل ...ااسلتم.. ببخشید سلام وی:😂😂 با خنده ی وی سون هی از حال رفت ^😑بیا خونش می افته گردن تو سگا رو گذاشتم زمین و رفتن تو خم شدم سون هی رو که پخش زمین شده رو بلند کنم وی:😶😐 ^بجای نگاه کردن کمک کن ببریمش تو سرش رو تکون داد و سون هی رو تک نفر برد تو ^😮(^گدرتتتتتت فک کنم به سون هی حسودیم شد😔)گفتم بزارتش رو مبل اعضا درش جمع شدن کوک:این چرا اینطوری شده؟! جیهوپ:خوابه؟^نه بابا از حال رفت 😐😂😂شماها اتاقاتون تموم شد؟!جیمین:اره ^خوبه رفتم تلوزیون رو روشن کردم و وی او اعضا اومدن کنارم نشستن وی دقیقا کنارم نشسته بود ^چی نگاه کنیم جیهوپ:دوستت...^ولش بیدار می شه😂 جین:فیلم عاشقانههههه شوگا:طنز جین:عاشقانه شوگا:طنز جین :عاشقانه شوگا:باشه عاشقانه😐 جین:نه پس طنز شوگا:😐😑 کوک:ترسناک ^لیدرمون کجاست؟ کوک:زد تخت رو شکوند رفت تخت بخره😐😂😂^تخت😶 یهو احساس کردم دسته وی رو شونمه از اونجایی که از خدام بود خودم رو زدم به اون راه ^قرعه کشی کنیم؟وی:پسرا وقتشون ازاده دوتا فیلم قرعه کشی کن ^باشه رفتمو یه کاغذ اوردم و روش اسم های ژانر های مختلف رو نوشتم دست کردم و دو تا کاغذ در اوردم ^خب عاشقانه و...ترسناک😐 کوک بلند شد و رقصید کوک:ای جانمی جان فیلم ترسناک ^خانوم چو خانوم چو :بله؟^می شه یکم چیپس و پفک بریزین تو ظرف بیارین خانوم چو:چشم ^اول کدوم فیلم رو
بزارم؟😄 وی:ترسناک ^هوم باش تلوزیون رو روشن کردم و بعد نیم ساعت گشتن یه فیلم رو انتخاب کردیم و گذاشتیم نیم ساعت بعد تو عمق فیلم بودیم که [از زبان سون هی]چشمام رو باز کردم دیدم سوجین با اعضا داره فیلم می بینه رفتم پشتشو [از زبان سوجین ]احساس کردم یه کی دستش رو گذاشت رو شونم وی رو نگاه کردم بعد جیغ کشید ^یاااااااااا😨 ناخوداگاه رفتم کنار وی ^جننن خدایا منو واسه کارایه بدم ببخش توبهههه😢😵😨😵 وی:😐😂😶 اعضا:😂😂😂 سون هی:😮😮 دیدم صدا خنده میاد سرم رو از بغل وی اوردم بیرون و سون هی رو دیدم که با قیافه ی از همجا بی خبر منو نگاه می کنه سون هی:؟! تو ذهنم اتفاقای چند لحظه پیش رو مورور کردم پس الان من...من....مننننن ^اوه خدا از بغل وی اومدم بیرون ^ببیخشدددد ترسیدم ناخوداگاه بود چیزیت نشد ؟! چند بار پشت سره هم تعظیم کردم وی:😂😂هیچیم نشد
...فقط کارای بد منظورت کارای...^جانم؟نخیررر سون هی:اهم اهم همه چرخیدیم سمتش سون هی:منم هستم 😐👋 همه:😂😂 شوگا:خفه شینننن....😴😴 همه:😐😂 کوک:ساعت چنده سون هی:10 جیمین:باید بریم بخوابیم فردا باید بریم کمپانی وی:اما من می خواستم فیلم عاشقانه رو ببینم 😔 جین: 😈😈 جیمین:اوکی تو با سوجین بشین ببین ^چی!! کوک:جیمین راست می گه وی تنهایی ببینه ... جیمین:اره اره باهم ببینین سون هی:منم باهاتون می بینم جیهوپ:دنست خوبه؟ سون هی:نه😔 جیهوپ از دستش گرفت و بردش اتاقش جیهوپ:بیا بهت یاد می دم😉😂 جین:پس ما رفتیم در عرض یه ثانیه همه ناپدید شدن😐[خب خب میون کلام ببینین شبا خانوم چو می ره خونش خونش خیلی نزدیکه گرفتین؟!]وی:خب بیا ببینیم💃💃 ^هوم باش😞
رفتم مبل رو تختش کردم و دراز کشیدیم [بچه ها مبلشون تخت هم می شه و نامجون اومد رفت خوابید اوکی] فیلم پخش شد ..............صحنه ی حساس بود که وی فیلم رو قطع کرد ^عه چیکار کردی چرخیدم سمت وی اونم چرخید سمت من وی:...^؟! وی:هیچی^خب بزار فیلم رو ببینیم دیگه وی:باش[ها ها فک کردین الان ...😂].........انقدر خیلی خوابم میومد ولی نمی خواستم وی رو ناراحت کنم به زور بیدار بودم .... ولی خوابم برد [از زبان وی]دیدم دستش رو انداخت روم بهش نگاه کردم خوابش برده بود حتی تو خوابم خوشگل و کیوت بود ساعت 2 و نیم بود قرار بود بریم کمپانی بعد بریم کنسرت پس بردمش اتاقش گذاشتمش رو تخت دوستش رو زمین جا انداخته بود منم رفتم خوابیدم ...[صبح از زبون سوجین]خانم چو:بیدار شین ^نام...باش از خواب بیدار شدم فهمیدم وی منوو اورد تو اتاقم ^سون هی کجاست خانم چو:پایین ساعت 8 بود لباسام رو عوض کردم (بالا)رفتم پایین همه داشتن صبحونه می خوردن که ...که....(^سو...سون...سون هی د...داره با...وی خیلی صمیمی حرف می زن..نه)
رفتم مبل رو تختش کردم و دراز کشیدیم [بچه ها مبلشون تخت هم می شه و نامجون اومد رفت خوابید اوکی] فیلم پخش شد ..............صحنه ی حساس بود که وی فیلم رو قطع کرد ^عه چیکار کردی چرخیدم سمت وی اونم چرخید سمت من وی:...^؟! وی:هیچی^خب بزار فیلم رو ببینیم دیگه وی:باش[ها ها فک کردین الان ...😂].........انقدر خیلی خوابم میومد ولی نمی خواستم وی رو ناراحت کنم به زور بیدار بودم .... ولی خوابم برد [از زبان وی]دیدم دستش رو انداخت روم بهش نگاه کردم خوابش برده بود حتی تو خوابم خوشگل و کیوت بود ساعت 2 و نیم بود قرار بود بریم کمپانی بعد بریم کنسرت پس و بردمش اتاقش گذاشتمش رو تخت دوستش رو زمین جا انداخته بود منم رفتم خوابیدم ...[صبح از زبون سوجین]خانم چو:بیدار شین ^نام...باش از خواب بیدار شدم فهمیدم وی منوو اورد تو اتاقم ^سون هی کجاست خانم چو:پایین ساعت 8 بود لباسام رو عوض کردم (بالا)رفتم پایین همه داشتن صبحونه می خوردن که ...که....(^سو...سون...سون هی د...داره با...وی خیلی صمیمی حرف می زن..نه){تا اینجا اومدی یعنی خوشت اومده و جالب بود پس می شه لایک کنی؟!لوفاااا😢کردی؟ممنون😀}
(^😬😬)^بریم😒 کوک:برنامه ی تو چیه (^بلاخره یکی برنامه ی منم پرسید😃)^من؟ کوک:نه سون هی ^ا...اها😒😔 سون هی:من برنامه ی خواصی ندارم کوک:نظرت چیه بیای کنسرت؟ (^😔)سون هی:ارههه 😃 سوجین تو هم میای؟^...عه...نه تو برو من کار دارم ...خوش باشین (^یه بار دیگه ازم بپرس بگم باش..خواهش)سون هی:باشه نیا (^😦)^خب فعلا ازشون جدا شدم از پله ها رفتم بالا داشتم با سرعت می رفتم که خوردم به یه اقا ^اوه خدای من متاسفم 😔 مرد:مگه کوری؟!می خواست بزنه تو صورتم که یه پسر دستش رو گرفت پسر:تو هم مگه کری؟عذر خواهی کرد😡 مرد جلوی پسر خم شد مرد:ببخشید اقا بعد سریع دور شد پسر چرخید سمتم پسر :خوبی؟^ا...اره ممنون😢 پسر:من بکهیونم (^همون پسر که بامن تو امتحان شرکت کرد)عه..چرا داری گریه می کنی ناخواسته بغضم ترکید دویدم سمت حیاط پشت یه درخت قایم شدم و گریه کردم اونم دنبالم کرد اومد پیشم نشست بکهیون:من...من کاره اشتباهی کردم؟!^نه ...نه تو ...اون بقیه هیچکس هیچکاره اشتباه نکردین من خیلی خیال پرداز بودم صورتم بخاطر گریه خیس شد که رفت برام اب اورد با دستشم اشکم رو پاک کرد اب و خوردم حالم بهتر شد^مم..ممنون☺ بکهیون:خواهش..گاگه اشتباه نکنم تو منیجر جدیدی؟^اه بله با هم امتحان دادیم بکهیون :نه من در اصل مامور بودم تا سوالا و بقیه رو چک کنم در اصل امتحان سوالا نبود بلکه عملکرد شما بود😊 ^😮😮 بکهیون:😂😂صورتت چه نازه ^[ادامه نتیجه]
برووو
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
24 لایک
سلام یه سوال من الان اومدم بخونم پارت 1، 2، 3 نبودن چرا؟؟؟؟؟
چون پارت 3 یه صحنه داشت اومدن هر سه تاش رو گذارش کردن😑متاسفم اما اتفاقای خواصی نیفتاده می تونی از همینجا داستان رو دنبال کنی
اوکی تنک
عالی بود❤🙂
ممنونمم
خوب من الان چیکار کنم الان داستانت رو دیدم رفتم از اول بخونم که دیدم نیست !؟🤨🤔
اتفاقای زیادی نیوفتاده متاسفانه من متن را پاک می کنم لطفا از اینجا شروع کن 😅ببخشید
عآلی بید😻💕☁️
عآجی میشی😻🦎🍹
اری رومینا14تهران
مح رضوانم 16🐾💕👭
خس عآجی رومینا😻🐾💜