9 اسلاید صحیح/غلط توسط: 👑Dorsa👑 انتشار: 3 سال پیش 129 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
مدونم مدونم زیادیی دیر شد😂ولی ب قدی نوشتم ک عوض این چن هفته رو در بیاره🙂👌🏻بعد از سالها بالاخره این پارتم اومد😂👌🏻برین بخونین🙂👇🏽
تو بغلش همینجوری اشک میریختم ک با صداش ب خودم اومدم تهیونگ : ا/ت میگم تو گشنت نیس؟ " مث برق سریع ازش جدا شدمو با صورتی ک ن میشع گف خوشحال و ن میشع گف ناراحتی نگا کردم " ا/ت : چراااا ، اتفاقا خیلییییی گشنمههه😩. دیدم داره میخنده😐ا/ت : چیع چته؟😐چرا میخندی مگ خنده داره؟😐گفتم گشنمه 😐تهیونگ : اخه تا حرف غذا شد هر چی بود یادت رف😂 ا/ت : غذا کجا بود؟!😐وسط جنگل بهتره بگیم ما غذای حیووناییم😐 تهیونگ : تو غمت نباشع ی چیزی پیدا مکنیم برای خوردن😁 بیا بریم / دستشو اورد جلو ک دستشو بگیرم و بریم ولی زیادی کله شق بودم😐ی نگا ب دستش کردم و چش غره ای براش رفتم و از کنارش رد شدم، موهامو با دستام انداختم بالا و ی تکونی بهش دادم ا/ت : نیازی نیس دستتو بگیرم😑انگار قراره از زیر دستش در برم😒 تهیونگ : 😒
ا/ت : خب فک نکنم غذا پیدا بشع تو این جنگل چ درختی متونه باشع ک میوه بخوریم؟ تهیونگ : مگ من گوگلم؟😒 ا/ت: 😐پس بهتره تا شب تو چنگل ول بگردیم تا ی درخت میوه پیدا کنیم اره؟😐😒 تهیونگ : خو تو گشنته برو ی چی پیدا کن بخور😌 ا/ت : باش میرم اما خودت گشنه میمونی منم چیزی بهت نمیدم😌"بدون توجه ب جوابش رومو ازش برگندوندمو و ب سمت وسط جنگل حرکت کردم، درختای زیادی وجود داش اما زیاد مطمئن نبودم وسط جنگل درخت میوه پیدا بشع ، بعضی از شاخه های درختا اویزون بودن اونارو کنار میزدم تا ب راهم ادامه بدم... چن ساعتی میشد سرگردون تو جنگل میگشتم، تا اینکه چشمم ب درخت موز افتاد ، بل بالاخره درخت مسوه پیدا شد ،از هیجان اینکه بالاخره ی چیزی پیدا کردم جیغ خفیفی کشیدم ، خواستم ی خوشه از موزو بکنم ولی دستم نرسید😐درختم ک محکم بود نمتونستم تکونش بدم پس تصمیم گرفتم از ش بالا برم، پامو اروم روی اولین شاخش گذاشتم همینجوری بالا رفتم ک بالاخره دستم ب ی خوشه موز رسید سریع کندمش ولی وقتی مخواستم از درخت بیام پایین صدای شکستن شاخه زیر پامو شنیدم...
خواستم بپرم ولی خیلی از درخت بالا رفته بودم مطمئن بودم اگ بپرم ی جاییم میشکنه، ولی اگ نپرم بدجوری زمین مخورم خواستم بپرم ک با خالی شدن زیر پام جیغ بلندی کشیدم و منتظر برخوردم با زمین شدم ولی درکمال تعجب دردی تو بدنم احساس نکردم ، چشمامو اروم باز کردم و چهره تهیونگو دیدم بازم جیغ کشیدم ا/ت : آآااا تو اینجا چیکار مکنی داشتی تعقیبم مکردی؟😳😠 تهیونگ : عهههه چرا داری جیغ میزنی ، اگ نگرفته بودمت الان با کله رو زمین افتاده بودی😒 ا/ت : باش ممنون😒 تهیونگ : نمدونستم میمونا هم از درختا میوفتن😂 ا/ت : تهیونگگگگگگگگگگگگگگگگ تهیونگ : خب حالا تونستی موزتو بخوری میمون خانم؟😂 ا/ت : عهه راسی پس موزم کجاس (عجب موز تو میمونی شد😐😂🤣) تهیونگ : بیا ایناها " خم شد و از رو زمین خوشه موزی ک کنده بودمو داد بهم قبلش ی موزم از خوشه کند " تهیونگ : خو بخور / خودش پوست موزشو پوست کند شرو کرد ب خوردن \ ا/ت : هیییی مگ قرار نبود تو نخورییی😐 تهیونگ : زیاد بخوری شبیه میمونا میشی😌😂 ا/ت : میمون خودتی😒اصن بگیر همشو خودت بخور من میرم ی چیز دیگ ای پیدا کنم برا خوردن😌 تهیونگ : از گشنگی داری چرت میگی ، بردار بخور داشتم شوخی مکردم ا/ت : ادمو از موز خوردنم میندازی😒 * یکیشو برداشتمو خوردم بعد رو ب تهیونگ کردم ا/ت : تو اینجا چیکار داشتی مگ نگفتی نمیای؟ تهیونگ : گفتم شاید فرار کردی، اما دیدم مادام بالای درخته😐 ا/ت : فرار هم کنم ب خودم مربوطه چون دلیلشو نمگی چرا ازادم نمکنی برم😒
تهیونگ : مربوط ب من و کوکه ا/ت : خو اگ مربوط ب شماس منو چرا نگه داشتی؟ تهیونگ : بخاطر دلایلی ، حالاعم پاشو بریم کلبه هوا سرده و اینکه دیگ هی سوال نپرس ا/ت : 😒 تهیونگ : دنبالم بیا " بدون جوابی دنبالش راه افتادم،حدودا بعد نیم ساعت راه رفتن رسیدیم ب کلبه، تهیونگ لامپا رو روشن کرد ( خب توجه کنید تو کلبه های امروزی از اون لامپای معمولی هسد😐🤝)منم خودمو پرت کردم رو کاناپه ا/ت : خیلیی حوابم میاد من مخوابم تهیونگ : نخیر تو زمین مخوابی من اونجا مخوابم، اصن کی گف تو اونجا مخوابی زود بیا پایین.... هییی با توام عاااا " رفتم نزدیکش دیدم اروم خوابیده " تهیونگ : اه لنتی الان من کجا بخوابم " کل کلبه رو گشتم تا ی پتویی چیزی پیدا کنم و روی زمین بخوابم اما هیچی نبود
بیخیالش شدم و رفتم نشستم کنار کاناپه اروم ا/ت رو کشیدم کنار و خودمم دراز کشیدم دستامو دور کمرش حلقه کردمو و ب خودم فشردمش طولی نکشید ک همونجوری خوابم برد با صدای تق تق کوبیده شدن چیزی از خواب بلند شدم و با صدای خواب آلودی گفتم : اهههه این دیگ چ کوفتیه اول صبحی " رفتم بیرون کلبه دیدم تهیونگ داره با تبر تنه های درختو میکشنه😐 ا/ت : الان داری دقیقا چیکار مکنی؟😐تهیونگ : عه بیدار شدی؟ صبح بخیرت کو پس؟ ا/ت : اوففف صبح بخیررررررررر "با داد😐👌🏻" حالا میشع بگی داری چیکاررر مکنییی؟ تهیونگ : فک کنم داری مبنی ا/ت : اره مبنم ولی برای چیه اینا تهیونگ : برای درس کردن اتیش
ا/ت : 😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐تهیونگ : چیه ؟ چرا داری اونجوری نگا مکنی؟😐🤨 ا/ت : برای اینکه مگ تو خونه گاز نی؟😐درضمن ما ک تا اخر عمرمون اینجا نمیمونیم ، همین الان پاشو بریم تهیونگ : چرا میمونیم ا/ت : جانمممممم؟ تهیونگ : و اینکه گازو چک کردم چون وسط جنگله قطع شده هیچ گازی ب اینجا وصل نی پس مجبوریم با اتیش غذا درس کنیم😊 ا/ت : ای خدااااا عجب گیری کردمااااا تهیونگ : انقد غر نزن بیا اینو بگیر ببر توش اب مر کن بیار ا/ت : یاااااا من از کجا رودخونهههه پیدا کنم تهیونگ : داد نرن خداروشکر اب وصله برو داخل کلبه شیر اب هس بازش کن ، ابو پر کن بیار😐 " با اعصبانیت ظرف داخل دستشو گرفتم رفتم داخل کلبه هی زیر زبون فوش میدادم😐ظرف ک پر شد بردم دادم بهش و بعد رفتم توی حموم کوچیکی ک داشت سریع ی دوش بگیرم و بیام بیرون، کلبه قدیمی بود اما چن تا لباس کاموایی و بافتنی داشت بعد از اینکه از حموم اومدم بیرون موهامو خشک کردم و رو کاناپه دراز کشیدم
با بوی چیزی ک از بیرون خونه میومد از رو کاناپه بلند شدم و ب سمت بیرون حرکت کردم دیدم تهیونگ داره غذا میپزه، ا/ت : این چیع؟ تهیونگ : غذاس ا/ت : الان انتظار داری من اینو بخورمممم؟ از کجا مدونی اینایی ک پختی سمی نیستن یا اصن مدونی داری چی میپزییی؟ تهیونگ : اولا خواستی بخور نخواستی نخور دوما اگ سمی بود بنظرت خودم میپختم و حاظر میشدم بخورم؟😐حالعم ب خودت مربوطه بخوری یا ن ا/ت : نمک زدی؟ تهیونگ : اره اخه ن ک اینجا نمکستانه😐 ا/ت : غذاااییی ک بدون نمککک باشههه بنظرت قابل خوردنه؟ تهیونگ : من ک مخورم ، تو ک قرار نی بخوری پس نظرم نده ا/ت : من ک لب نمزنم 😒 تهیونگ : هر جور راحتی ولی گشنت شد ب من ربطی ندره " با اعصبانیت رفتم تو کلبه هی با پاهام ب دیوارش ضربه میزدم و با خودم حرف میزدم😐چن ساعتی گذشت و من ناهار نخوردم تهیونگم بعد از این غذاشو خورد اومد و رف تو یکی از اتاق کلبه و هنوزم درنیومده بود اههههه حوصلم سر رفتهه با صدای رعد برق چشمام ب سمت پنجره چرخید قطره های بارون ب سرعت با زمین برخورد میکردن و صدای برخورد قطرات با پنجره بگوش میرسید صدای شر شر بارون برام لذت بخش بود از کلبه اومدم بیرون و زیر بارون وایستادم ، با اینکه مدونستم تو این هوا سرما مخورم ولی برام همون چند لحظه مهم بود ک تو ارامش ب سر میبرم ، چشمامو بستم ک سنگینی چیزی روی شونم احساس کردم چشمامو باز کردم دیدم ی کت روی شونه هامه تهیونگ : دیوونه شدی؟توی این هوای بارونی اینجا چیکار مکنی ا/ت : حوصلم سر رفته بود ب تو چههه دوس دارم توی بارون بمونم تو ک چن ساعته از اتاق بیرون نیومدی اینجاعم ک هیچی نی انتظار داشتی تو کلبه بمونم بپوسممم؟ تهیونگ : ب من ربطی ندره ولی سرما خوردی رو دست من میمونی اینجاعم ک دارو و از این جور چیزا نی پس بیا تو و لج نکن " بدون توجهی ب جوابم کتو بیشتر دورم پیچید و شونه هامو گرف و رفتیم داخل کلبه " تهیونگ : برو لباساتو عوض کن /چونم داشت میلرزید و با همون چونه لرزون گفتم ا/ت : ب..با.شه تهیونگ : بیا از همین الان شدی پیرزن😂 ا/ت : خدارو شکر کن فعلن.. سرد.مه لباسمو عوض کردم ب حسا.بت مرسم " زود رفتم ب اتاق و درشو قفل کردم لباسامو سریع عوض کردم و ی هودی کاموایی برداشتم پوشیدم ی شلوار گشادم برداشتم تنم کردم و از اتاق اومدم بیرون دیدم تهیونگ داره شومینه رو روشن مکنه تهیونگ : موهاتو خشک کردی؟ ا/ت : سردمه " سرشو ب طرفم برگردوند و با تعجب گف بازم سردته؟😳😕 ا/ت : آ..ره تهیونگ : باشه بزار اینو روشن کنم گرمت میشع > اهاا بالاخره روشن شد بیا بشین اینجا دستاتو بگیر جلوش گرم میشی / رفتم نشستم پیشش دستامو گرفتم جلو شعله ها با حس گرما انگار راحت شدمو چشمامو بستم چن لحظه بعد دیدم تهیونگ منو کشیدم طرف خودش و بغلم کرد اول تعجب کردم ولی بعد خودمو بیشتر تو بغلش جا دادم ارامش خاصی بهم منتقل میکرد همین باعث میشد راحت تر باشم تهیونگ : میبینم جات راحته ا/ت : ها؟ چی؟ عاا ببخشید .،خواستم برم اونور ک دستمو گرف و ب طرف خودش کشید همینجوری ب چشمای همدیگ نگا مکردیم ک منو ب خودش نزدیک کرد اروم ل***ب***ا**شو گذاشت رو ل**ب**ام
خب؟😐خب دیگ وسط هوای بارونی و عشق بازی😂👌🏻فعلن جو نگیرتتون پارتای بعدی اتفاقات زیادی میفته🙂👌🏻برو اسلاید بعد👈🏻🙂
خب دیدم وقتی تست دیگ ای مسازم هیچکی نگا نمکنه😐گفدم اینو تو همین داستانم بگم 🙂من ی عاجی دارم ک خیلی ب حمایت نیاز داره🥺اسم اکانتش (پشمائیل😐 ) لطفا اینو تو تستچی سرچ کنید و فالوش کنید🥺دختر خیلی مهربونیه ، قبلا تو تستچی اکانت داشت و ۱۰۰۰ تا فالوور داشت ولی متاسفانه از اونجایی ک حسود زیاد شده و گزارشگرا همش گزارش مکنن ، اکانتش پرید 😞ازتون مخوام حتما ب پروفایلش سر بزنید تستای سمی زیادی میسازه 😂و اززز اونن مهمترر داره ی رمان از کوک میزاره😍😍😍پوستر و معرفیشو گذاشته😍حتما برین معرفیشو بخونین و منتظر پارت ۱ باشین 😍باهمه هم عاجی میشه😍❤حتما برین فالووش کنید و لایکای معرفی داستانشو ببرین بالا و منتظر پارت یک باشین مطمئن باشین ضرر نمکنین داستان عالیییی هستش😍👌🏻❤❤ برو نتیجه🙂💟
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
23 لایک
تو میخوای منو به کشتن بدی آجییییییییییییی عالییییییییییییی چی بگممممممممم💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖
فدات عشق ابجییی
🤍💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍💙
عالی پارت بعدی لطفا😭😭😭
میزارم عزیزم...
ممنون گلم❤❤
تروخدا پارت بعدو بزاررررر 😭
میزارم...
پارتتتت بعددد❤
فردا میزارم عزیزم فالویی بفالو🙂❤
باشه 🙂
به داستان منم سر بزن
سر زدم عزیزم خیلی خوب بود کامنتم دادم حتما دنبالش میکنم ادامه بده😍🥺💛🍹🌟
❤❤
لایکککککک و حمایتتتت و فالوووو نشههههههههه پارتتتتتت بعدییییی نییییییی
پارت بعد کی میزاری؟
حمایتتتت🥲
پارت بعد اومد...
عرر خیلی قشنگ بود منتظر پارت بعد هستم🥺🙃💕
تِشَکورلَر بِنیم جانیم😍❤
پارت بعدی اومده...
پارت بعدی کی میذاری 🥲🤧🤌خیلی خوبه هق
هعییی تا ی ماه بعد خبری از پارت جدید نی😔😂شوخی کردم بابا شاید هفته بعد گذاشتم🙂❤
پارت بعدی اومد...
عرررررررررررررر اجییییییبییی عالیییییییییییی بوددددددددددددددددددددددددددددددددددد 😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍 عاشق قسمت طنزش شدم😹😹😹😹😹
مقسیییییی شیرینممممم😍😍😍اره خودمم اون قسمتو دوس دالم😂👌🏻🤌
عالی بود 😘❤
نظر لطفته گلم😍❤