
های خوبین؟🥺❤ببخشید دیر شد درک که میکنین؟🥲💔امتحانا... درس و مدرسه....بهرحال معذرت میخوام...🥺❤حالا دیگه غر نزنین برا پوستتون ضرر داره😐😂💔برو بخون🥺💛
با سردرد شدید چشمامو باز کردم و نفس نفس میزدم خواستم پاشم ولی سرم گیج میرفت... دستمو گذاشتم رو سرمو و خودمو کشیدم بالا و رو کاناپه نشستم تهیونگ : بهوش اومدی؟ (سرمو بلند کردم)بیا بگیر اینو بخور (ب غذای توی دستش اشاره کرد)ضعف کرده بودی بخاطر همین بیهوش شدی، درضمن اگ غذا نخوری شاید بازم بخیه ات باز بشه و خونریزی کنه ا/ت : ولی من نمیخوام بخورم تهیونگ: تو ک امتحان نکردی ببینی خوشمزس یا ن اصن خودم بهت میدم" اومد و کنارم رو کاناپه نشست "تهیونگ : رفته بودی لباساتو عوض کنی و بیای اما دیدم دیر کردی رفتم دیدم افتادی زمین... چرا لجبازی کردی و نخوردی... شاید اتفاق بدی میفتاد😕ا/ت:...تهیونگ : بیا دهنتو وا کن..ا/ت : نمیخواممممم /محکم دستامو کوبیدم ب کاناپه بلند شدم خواستم برم ک دستمو گرفت و افتادم رو کاناپه اومد روم خم شد و گف:تهیونگ : چرا اذیت مکنی😡بگیر بشین مث ادم غذاتو بخور دیگه ا/ت : نه😠 تهیونگ : پس خودت خواستی (دوتا دستامو گرفت برد پشت کمرم و با اون یکی دستش بزور قاشقو اورد جلو دهنم منم مجبور شدم بزور دهن وا کنم) ا/ت : اهههه دیوو...(خواستم بقیشو بگم ولی.......
ا/ت :... فک کنم .... بد نیس🙄تهیونگ: بد نیس؟😐 غذا ب این خوبی... تو این جنگل اینو درس کردنم زیاده ا/ت: خب اره بد نیس 😒تهیونگ: حداقل این یکیو قبول کن ا/ت: گفتم ک بد نیس تهیونگ : پس بیا یه قاشق دیگه ام امتحان کن....ا/ت : خودم میخورم...میشه دستامو ول کنی؟ تهیونگ :باشه ولی میشینی غذاتو میخوری باشه؟ ا/ت :باشه (دستامو ول کرد و منم رو کاناپه نشستم ظرف غذارو داد دستم داشتم اروم اروم میخوردم ک گفت:....
تهیونگ : تو خواب داشتی چیکار میکردی؟ ا/ت : چی چیکار میکردم؟😶تهیونگ : نمیدونم لباتو غنچه کرده بودی...چشاتو تکون میدادی و هذیان میگفتی... چیزی از حرفات نمفهمیدم....داشتی...چی...(مخواستم ادامه حرفمو بگم که ...)ا/ت : چیییی؟ (غذا پرید تو گلوم و سرفه کردم)(ای واییی ی لحظه خوابم یادم اومد اون چی بود ک من دیدم اخه😶وای خدا من چرا باید اون خوابو میدیدم ... من داشتم تو خواب... تهیونگو میبوسیدم؟نههه) تهیونگ:چیشد مگه چی گفتم؟ا/ت: نه تو چیزی نگفتی فقط غذا فلفل داشت تهیونگ: 😐تو این غذا هیچی نیس حتی فلفل😐ا/ت: حالا هرچی...تهیونگ:خب تو خواب چی دیدی؟ا/ت :هیچی هیچی حتما... اممم .. حتما...تهیونگ : چیزی پیدا نکردی بهونه کنی؟ا/ت:عههه بهونه چیه خوابم یادم نمیاد حالا تو فرض کن یه چیزی دیدم تهیونگ: هرچیزی؟😈😂 ا/ت : یااا من که نگفتم فکرت به جاهای منحرفانه کشیده بشه تهیونگ : پس خوابت عادی بود...؟ا/ت : ا.اره تهیونگ: ولی تو ک قرمز شدی! ا/ت : نه نه فقط زیاد غذا خوردم بسه دیگ بیا بگیر من میرم ( ظرفو دادم دستش و بدو رفتم اتاق و پشت در نشستم...ای خدا این چ سوتی بود اخه دادمممم چرا باید اون خوابو ببینم 😣دلیلش چیه... یعنی به تهیونگ فکر میکنم؟ نه نه اصلانم اینطوری نی... که با درد سینم حرفمو خوردم....باز که درد کرد😭خونریزی ام ک نداره....اگ ب حرف تهیونگ گوش نمدادم و غذارو نمخوردم شاید اتفاقای بدتری میوفتاد..... ولی بازم نمتونم درک کنم منننن نباید اون خوابو میدییدم... از زبون تهیونگ:( تک خنده ای کرد).... ظرفو گذاشتم رو میز و رفتم پشت در اتاق وایستادم... دیدم داره با خودش حرف میزنه ..."حرفای ا/ت"// : نکنه تو خواب چرت پرت گفته باشم و اونم بشنوه... خدا کنه اسمشو تو خواب نگفته باشم ک چیزی بفهمه... اههههه دیگ خوابیدنم برام دردسر شده... \\" ذهن تهیونگ :اسم کی رو؟ یعنی تو خواب کی رو دیده که انقدر نگرانه... مثلا خوابش عادی بود... از دست این دختر.... در زدم تهیونگ: میتونم بیام؟ ا/ت: البته... ا/ت : کاری داری؟ تهیونگ : مگه باید کاری داشته باشم؟
ا/ت:مگه تو هم همینجوری میای تا با یکی حرف بزنی؟ تهیونگ : شاید با تو.. اره! (منظورشو نمفهمیدم پس منتظر موندم تا خودش حرف بزنه...) تهیونگ: راستش... میخوام بیشتر ازت بدونم... ا/ت : چرا؟ تهیونگ: مشکلی داره؟ا/ت : اره! چرا تو باید از زندگی شخصی من خبر دار بشی؟ تیهونگ: با تو چرا نمیشه حرف زد؟ ا/ت : شاید چون تو بلد نیستی حرف بزنی!(دو انگشتشو گذاشت کنار چشماش و هوف بلندی کشید...)تهیونگ: خب اگه منم بگم میگی؟ ا/ت : اممم... شاید... تهیونگ: شاید؟ ا/ت :.................تهیونگ:....خب ؟ا/ت : فک نکنم چیزی باشه ک ندونی؟تهیونگ : منظور؟ا/ت: خب کدوم ادم سالمی یه دخترو همینجوری گروگان میگیره و نمیزاره دست اون یکی پسر بیوفته؟! (پوزخندی زدم)..... گاهی وقتا میگم شاید دست چن تا روانی افتادم که کارشون قاچاق انسانه.........تهیونگ: واقعا چیزی که فکر میکنی اینه؟...؟؟؟ ا/ت:بنظرت کارات اینو نشون نمیده؟تهیونگ : شایدم برای انتقامه....ا/ت : چه انتقامی؟ تهیونگ: واقعا کوک چیزی بهت نگفته؟ا/ت :نه...تهیونگ: معلومه نگفته...اگ میگفت که....اینجوری نمیکردی ا/ت:چجوری؟تهیونگ:هیچی....من دیگ میرم....ا/ت: هییی کجا؟نگفتی برای چه انتقامی؟تهیونگ:پدرت....و دیوونگی کوک....ا/ت:پدرم؟تو....آااااپدرت ....پدرمو میشناخت....یعنی میشناسه....ولی تو....خب ... پدرم چه ربطی به انتقام تو داره....؟تهیونگ:تو اصلا فهمیدی پدرت برای چی مرد....یا اصلا کشته شده ....!ا/ت: متوجهییی چی میگییی!؟؟؟؟
تموم شد🙂❤برو بعدی
یکی دیگه ام برو....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چطوری درسا خانوم🔮🙌🏻😂
Hαρρყ bιɾƚhdαყ hσɳeყᰔᩚ
مرسی زیبا🥺❤
🫂🫶🏻
هی;تولدتمبارک))باآرزویبهترینها.
خیلی کنجکاوم بدونم تاریخ تولدمو از کجا فهمیدین🥲😂فدات عزیزم❤
تو سایت پایین صفحه زده ))🤍
سلامم ^^❤
تولدت مبارک باشهه ^^💕
امیدوارم به همه ی ارزوهای قشنگت برسیی ^^❤
سلام عزیز🥺خیلییی دیر دیدم اما به هرحال ممنونم ❤در تعجبم که تاریخ تولدمو از کجا میدونین،قابلیت جدید تستچیه؟
سلام نمیدونم منو یادت میاد یا نه اجی من یلدا ام 🥲
حسابم پرید دوباره حساب زدم دلم برات تنگ شده بود💔🥺
سلام عزیزم خوبی؟🥺یادم میاداا ولی یادم نمیاد،ببخشید میشه یه راهنمایی کوجولو بکنی یادم بیاد؟🥲
سلام آجی جونم کجایی نگرانتم نیستی🥺🥺🥺🥺🥺💔💔💔💔
سلاممم عاجی فداتت شهههه دلم برات تنگیده بوددد عرررررررر وای خیلی ببشید نیومدم سر بزنم اصن نمتونم بیام تستچی...وقت نمیشه لنتیی
موز میقولی ؟🐈⬛
جرررر موز دوس ندرممم
پارت بعد نمیزارییییی 😭🥲اقا خیلی قوبه لاناتی
وایییی مرسی عزیز دلممم قربانت
اگه وقت شد حتنا میزارم
واقعا نمیخوای پارت جدید بزاری 🥺🙏
؟؟؟؟
واقعا واقعا ن😂نه عزیزم تازه امتحانام تموم شده...خستم....یکم بگذره میزارم🥺❤
باشه درک میکنم منم امتحان داشتم 😂🙂
مرسی از درکت خوشگلم
😘😘
فالویی بفالو
فالویی