
....................
از زبان ا.ت . رفتم اون طرف تالار که هیشکی نبود که یهووووو یه سوسک دیدم و ده متر پریدم هوا. (وای فکر کردین قراره چی بشه حقیقت رو بفهمه 😂😂😂)ا.ت:جیغغغغغغغغغغ .... سهون:😂ا.ت توکه داخل باشگاه شاخ میشی میگی از من نمی ترسی حالا از یه سوسک کوچولو ترسیدی😂😂(سهون جان تو که اصلا ترس نداری منم از تو نمی ترسم ولی ار سوسک می ترسم فرزندم😂😁😘) ا.ت :ا ا این سوسک رو ب ب ببر اون طرف تا ب باهم ح حرف بزنیم ... سهون:من حرفی با تو ندارم ولی این سوسک باهات کار داره😂😂😂 ا.ت: س س سهوننننننن با توام .... سهون :کوک بیا این سوسک رو بکش اگه من بکشمش جذابیتم خراب میشه ....
کوک: کی تو والا این سوسکم از تو جذاب تره😂😂مگه نه ا.ت..... ا.ت: ا اگه می خوا ت تایید کنم ب باید این س سوسک رو بکشی .... کوک:آزار دادن کوچک تر از خودت کار بدی است .... سهون: معلم شدی😂... کوک :نه با شعور شدم ... ا.ت :حالا هر کوفتی که شدی فقط اینو از من دور کن (کوک پرتش میکنه اون طرف).... کوک:خب حالا حرفم رو تایید کن .... ا.ت :خب هیچ کدومتون هیچ خ. ری نیستین .... کوک :چییی قبول نیست ا.ت تو خیانت کردی ..... ا.ت : نه خیرشم تازه میخواستم یه چیز دیگه بگم ولی اینو گفتم ..... سهون :😐
ته ته: من موندم مامان بابا کدوم قسمت اشتباه کردن که تو روز عروسی برادرت داری دعوا می کنی ..... ا.ت :مرک بر ذهن م.نحرف و ک.ثیفت بیشعور ....... سهون\کوک:😂😂😐😐... تهیونگ : حقیقت همیشه تلخه .... بابای ا.ت:آره بس این حقیقت که من پسرمو تو روز عروسیش می خوام با کمر بند بزنم هم واست تلخه .... تهیونگ :پدر من الان دیگه ازدواج کردم پس نمی تونین من و بزنین ...... بابای ا.ت: هنوز نیم ساعت مونده تا اسماتون بره داخل شناسنامه همدیگه ...... تهیونگ :فرارررر ... ا.ت\کوک\سهون:😂😂😂😂😂😂 تهیونگ :شینی عزیرم منو نجات بده ...... شین هه :بابا به جای منم بزنش ...... بابای ا.ت:باشه عروس گلم.... تهیونگ :ودفففففف .... کوک:خودم نجاتت میدم ..... تهیونگ :باشه بت مدیونم
کوک: عمو بزارین داخل خونه حسابش رو برسین اینجا الان آبرو ریزی میشه.... بابای ا.ت: باشه تو راس میگی .... ته ته :کوک تو منو از کتک خوردن نجات ندادی فقط زمانش رو به عقب انداختی .... کوک:خره الان تو نمیری خونهی بابات اینا می ری خونه ی خودت و شین هه ..... تهیونگ:راس میگیا😐... سهون: هویی حواست باشه خواهرم زیاد درد نکشه ...... شین هه: سهوننننننننننن ..... سهون: فرارررررر .....ا.ت:😂😂😂😂😂... مامان کوک:بچه ها عاقد اومد... بچه ها : اومدیم
سر سفره عقد] ا.ت: هق هق .... مامان ا.ت: گریه نکن داداشت میاد پیشمون ... ا.ت : میخوام صد سال سیاه نیاد .... بابای ا.ت: اگه می خوای نیاد چرا داری گریه می کنی .... تهیونگ : آحی نیاز نیست یه خاطر من گریه کنی... ا.ت: من گریه نمی کنم یه چی رفته تو چشم... کوک:😂😂😂😂..... تهیونگ:😐😐😐(حال ندارم بنویسم پس فردا صبح).... مامان ا.ت: ا.ت باشو باشو دیگه .... ا.ت:😴مامان مگه خروسم ... مامان ا.ت: نه خرسی ساعت ۳ظهر.... ا.ت:چییییی ..... مامان ا.ت:به هیچ کدوم از کلاسات نرسیدی ... ا.ت: به شین هه منگم بم درس ها رو بگه😴.... مامان ا.ت: شین هه امروز اولین روز زندگی مشترکشه اونم نرفته .... ا.ت: وای حالا به کی بگم .... بابای ا.ت: به کوک
خب تموم قول میدم پارت بعدی بع کرم درونم بگم بزاره ا.ت ماجرا رو بفهمه😂😂😐
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارتتتتتت بعددددد😐💔
گذاشتم😻😐💔
آجی پارت بعد 😂🔪🔪
اوک😂😂
پارت بعددد
باشه😂♥️
😂😂