به نام خدا، سلام ، چیزی ندارم بگم فقط برو داستان رو بخون.
استن: بپر ! فورد: دیوونه شدی ؟ استن فرصتی برای حرف زدن به فورد نداد هردو پریدن تویه آب. )دیپر:اون چیه ؟ میبل: فکر کنم به زودی بفهمیم . میریم عقب . دو تا پسر به ظاهر ۱۳ ساله از آب غار شوت میشن بیرون .پسرا بلند میشن . پسر: عسلیا .دیپر و میبل: عمو استن؟ اونیکی پسر هم که مشخص بود عمو فورده عینکش رو صاف میکنه.فورد: آره ماییم. میبل: مطمئنین فقط خودتونین؟فورد: نه . یه نفر که بدنش حلال بود و تویه خوا معلق بود از آب خارج میشه.( واسه اینکه قاطی نکنیم از این به بعد بهش میگیم روح)
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
باش مرسی پارت ۱۲ هستم🙂
بسی زیبا💛پارت بعد🥲
این داستان رو تا پارت۲ فصل۲ نوشتم میتونی بری بخونی فردا هم احتمالا پارت۳ رو بنویسم^^❤️🌺
زیبا بید
عالیییییییییییییییی بودددددددددددد🤩
#ما_منتظریم؛ -؛ ✊🏻) واسه قسمت 9 طرفدارا میبل نیستم) :-: