از زبان دراکو:رفتم تو اتاقم دیدم یه نامه رو میره بازش کردم:سلام پسرم خوبی ارباب تو رو خواسته خیلی زود خودت رو برسون،با عشق مادرت نارسیسا بلک💚سریع اپارات کردم به عمارتمون رفتم تو سالن و گفتم:,ارباب با من کاری داشتید😰گفت:البته دراکو . بعد پدرم استینمو زد بالا و ارباب رو دستم داغ نشان سیاه رو حک کرد🥺خیلی درد داشت وقتی تموم شد رفتم تو اتاقم و نشستم رو تختم و گریه کردم حالا دیگه من شدم یه ادم بد حالا چجوری اینو به سارا بگم من نمیتوان از دستش بدم🥺💔همینجور گریه میکردم ساعتم رو دیدم الان باید تو هاگوارتز باشم با پرفسور اسلاگهورن کلاس داریم🥺💔سریع اپارات کردم ردامو پوشیدم و رفتم سمت کلاس سارا رو دیدم ولی نمیخواستم بفهمه بهش توجهی نکردم🥺پرفسور گفت:ازتون میخوام معجون(اسمش رو یادم نمیاد ببخشید🥺💔) درست کنید. بعد به چند دسته تقسیم شدیم منو سارا و کراپ و گویل . پاتح و اکیپش و بقیه ی بچه ها باهم یه گروه درست کردن💔اصلا حواسم به معجون نبود تمام فکر و زکرم سارا بود🥺💔از زبان سارا:توی دلش:حال دراکو خوب نبود من حسش میکردم انگار مثل یک روح تو بدنش بودم میدونستم ناراحته ولی چرا ناراحته 🥺بغضم گرفت نتونستم جلو خودمو بگیرم یه قطره اشک مثل یه قطره بارون از چشمم بارید🥺زود با استین ردام پاکش کردم که کسی نفهمه💔🥺معجون رو درست کردم یه نسخه ازون رو پرفسور اسلاگهورن داد به من 😔💚
عزیزم رمانت عالیه ولی میشه به سدریک برسونیش؟ 🥺💔
۷/
خودت گفتی اینحوری بیشترم واسش ایده داری🥺
توروخدا 🥺💔
هلو آجیم🥺🥺🥺
خیلی هنرمندی😍😍
راستی آجی بعد از مدارس میتونی داستان درباره سدریک بنویسی؟ به نظرم مثل همین یکی عالی میشه😍
هلو اجی🥺
خیلی ممنونم🥰😍
بله چرا که نه خودم تو فکرش بودم 💚💚💚
عالیییییییییی بود 💚💚💚💚💚
خیلیییییییییی ممنون😚😚😚💚💚💚💚💚
عالی بود😉
تمام تیکه هاش عالی بود💚
ممنون عزیزم😚😚💚💚
عاولی بود
ممنونم خاله جان😚😚😚💚💚😉😉😂😂