
خب خب...سلام به همگی👋👋خدمتتون پارت جدید🙏🙃🎀
ناتالی:هر چی شما بگید قربان. گابریل:نقشه رو مرور کن برام. ناتالی:امم خب قرار شد من یک سنتی مانستر بسازم که لیدی باگ و کت نوار باهاش مبارزه کنن و توی اون زمان که اونا سرشون با اون سنتی مانستر گرم میشه شما وارد عمل میشید و از پشت لیدی باگ رو میگیرید جوری که نتونه تکون بخوره(یا خدا😂لطفا منحرف نشیدااا اصن اینجوری که الان فک کردید نیس) بعدش باید اجازه بدید داد بزنه برای کمک و وقتی کت نوار اومد نجاتش بده(تو اینستام میزنم هشتگ شوالیه لیدی باگ😂👌)من کت نوار رو میگیرم و به مخفیگاه میریم(بچه ها مخفیگاه همون جاییه که امیلی تو کمائه) و همونجا معجزه گرشون رو برمیداریم. چیزی رو که جا ننداختم قربان؟ گابریل:نه ! مطمئنم ایندفعه برنده بازی ماییم(خنده شیطانی میکنه😁) خب بریم سراغ مری و ادرین.... مرینت:وای تیکی خیلی تکلیف دارم وای وایسا ببینم فردا هم یه کوییز از درس خانم مندلیف دارممممم😣تیکی:نگران نباش مرینت تو توی موقعیت های سخت ترم بودی مثلا وقتی با ویلن ها میجنگی پس نگران نباش😉(حالا ادرین) ادرین: وای خیلی خسته شدم فک کنم دیگه تموم شد چون سایمون داره میاد دنبالم که بریم خونه. بزار ساعتو ببینم🤔وای خداااا ساعت ۱۲ شبههه😑پلگ:بابای کلا رد داده ادری جونم😅ادرین:😑=قیافه ادرین.
مرینت:داشتم با خستگی سمت تختم میرفتم بخوابم که صدای جیغ شنیدم رفتم بیرون دیدم یه رباطه! این دیگه چه جور هیولاییه😑🤔وایسا ببینم اون یه سنتی مانستره. تیکی:پس چرا وایسادی؟ مرینت:تیکی اسپاتس آن.... ادرین:وای بالاخره دراز کشیدم اخیش پتوی گرم بالشت نرم چقدر بعد این همه کار کیف میده👌😂🤐چشام داشت میرفت که یه چیز خیلی گنده از جلوی پنجرم رد شد دویدم سمت پنجرم ببینم چیه دیدم یه سنتی مانستره گفتم ای خدا الان نه دارم میمیرم از خستگیییی😩پلگ بیدار شو باید تغییر شکل بدم. پلگ:هان؟چی؟من کجام؟🤤😴پنیررر😴 ادرین:بیدار شوووو. پلگ کلاوز اوت. با خمیازه به بانوم سلام کردم و گفتم من امروز خیلی روز خسته کننده ای داشتم لطفا بیا سریع شکستش بدیم و بریم. لیدی باگ:خیلی موافقم.(امشبتون تازه شروع شده😂😂😂) بچه ها من یه موقعیت بدم:الان ناتالی داره از نزدیک سنتی مانستر رو کنترل میکنه یعنی همون مایورا ولی قایم شده که کسی نبینش.هاکماث هم هرجا لیدی و کت میرن به صورت مخفیانه دنبالشون میره تا بتونه لیدی باگ رو بگیره....بریم سر داستانمون....
لیدی باگ:کت نوا...داشتم کت رو صدا میزدم که یکی از پشت گرفتم و جلوی دهنمو گرفت دیدم هاکماثهههه(ادرنالین خونتون اومد بالا نه؟😂) خیلی محکم گرفته بودم جوری که نه از لاکی چارم نه دستام و یا پاهام میتونستم استفاده کنم و یا تکن بدم ...😟خواستم کت نوار رو صدا کنم اما جلوی دهنم رو با دستش گرفته بود و میخندید ولی بدون صدا...کت نوار:بانو باید یویوت رو اونجا پرت کنی...بانو؟بانو؟ کجایی؟🤨این ور اونورم رو نگاه کردم دیدم هاکماث گرفتش و جلوی دهنش هم گرفته😰😰دیدم هاکماث دستش رو از روی دهن لیدی باگ برداشت و لیدی باگ گفت کت نوار کمکمممم کننننن😖دویدم سمتش و داد زدم ولش کن پروانه کثیف😠😠😠دویدم و چوب دستیم رو بین دستای هاکماث بردم تا لیدی باگ بتونه فرار کنه اما دستش رو محکم تر کرد.(بچه ها الان مایورا سنتی مانستر رو از بین برد و دوید سمت کت نوار) داشتم سرش داد میزدم و هرجوری که میتونستم دستاش رو جدا میکردم از لیدی باگ اما محکم تر میگرفتش😥جوری که لیدی باگ دردش گرفته بود. همینجوری که داشتم تلاش میکردم دیدم چوب دستیم از دستم افتاد و یکی خودم هم خودم رو گرفت دیدم مایورائه😶🙄
خب الان میبرنشون همون مخفیگاه...بعد ولشون میکنن. لیدی باگ:تا ولم کرد با یویو بهش حمله کردم . کت نوار:مایورا ولم کرد و کاتاکلیزم رو فعال کردم و رفتم پیش لیدی باگ و با هم به سمتشون دویدیم.(بچه ها موقعیتشون رو مثل قسمت کت بلانک وقتی هاکماث رو پیدا کرده بودن فرض کنین با این تفاوت که مایورا هم الان اونجاست) هاکماث : یه مشت بچه که دارن از یه شهر محافظت میکنن این مسخره ترین چیزیه که تا حالا دیدم. کت نوار:میدونی مسخره ترش چیه؟!اینکه یه پیرمرد داره به دلایل نامشخص کل شهروند های پاریس رو توی خطر مینداره(با بخش پیرمردش حال کردم👌😂)هاکماث : بهشون حمله کردم و گفتم وقتی شکستتون دادم میفهمید چه بی عرضه هایی هستید(یکی نیس بگه تو مدام میباختی یا اونا👌😑)یه مشت نوجوون بزدل😏لیدی باگ:دیدم بهمون حمله کرد و افتادیم رو زمین من بلند شدم دیدم چییی؟
کاتاکلیزم کت نوار درحین افتادن خودش رو زمین یکم بهش برخورد کرده و الان نمیتونه بلند شه. داد زدم کت نوار رفتم بالای سرش دستمو گذاشتم رو دندش(چون دندش اسیب دیده بچه ها)گفتم خواشه میکنم دووم بیار. کت نوار:خیلی درد میکرد دیدم لیدی باگ اومد سمتم و گفت دووم بیار بههش گفتم نمیتونم بلند شم . لیدی باگ: یکم کنکش کردم تا بلند بشه و بعدش بهش گفتم ببخشید پیشی اما من این دوتا هیولا رو نمیتونم تنهایی شکست بدم باید کمکم کنی.😣هاکماث: هه هه چشم بسته غیب گفتی😏اوخی چه رمانتیک🎀😌(رو مخ😑)لیدی باگ:بهش گفتم دهنتو ببند و بهش حمله کردم(چه حمله تو حمله ای شدااا🤨😂)لیدی باگ:دیدم مایورا حالش خوب نیس برای همین از فرصت استفاده کردمو دویدم سمت هاکماث و کت نوار اومد کمکم و پاهاش رو گرفت.(هنوز بدنش درد میکنه کت نوار..اوخی بچم😥) گفتم افرین پیشی و دویدم سمت مایورا،خواستم میراکلس رو برادرم ولی چون حالش خوب نبود نتونست مقاومت کنه و من میراکلس رو برداشتم و دیدممممم چییییی😰اون ناتالیه مربی ادریننننننن😰😰😰خشکم زد ولی گفتم باید به خودم و پرتش کردم برای کت نوار تا بگیرش(بچه ها الان ادرین چون ماهای هاکماث رو گرفته تا فرار نکنه پس هاکماث جلوشه و نمیتونه لیدی باگ و یا مایورا رو ببینه ولی وقتی لیدی باگ معجزه گر طاووس رو واسش پرت کرد مجبور شد برای گرفتن میراکلس هاکماث رو ول کنه....در نتیجه ناتالی رو دید🙄😶)
کت نوار:یک کوچولو بهتر شدم و متوجه شدم لیدی باگ میراکلس طاووس رو واسم پرت کرد و منم گرفتمش وقتی هاکماث رفت کنار دیدم چییییی😰ناتالییییی😰چراااا اخه چراااا من مثل چشمام بهش اعتماد داشتم اون،مثل یه مادر بود برام😰بغض کردم ولی نزاشتم کسی ببینه و رفتم سمتشون(یعنی رفت سمت ناتالی و لیدی باگ) لیدی باگ:باورم نمیشه...کت نوار: دیگه ناتالی رو نگاه نکردم و همونجوری که داشتم میراکلس طاووس رو قایم میکردم رو به لیدی باگ کردم گفتم هنوز کارمون تموم نشده.تو فکر بودم اون حتی مورد اعتماد بابام هم بود.(خیلی چیزا رو نمیدونی ادرین خان 😏😥) لیدی باگ که تو شوک بود گفت چی؟هان!( اصن تو باغ نیس😂)رفتیم سمت هاکماث داشت سرش گیج میرفت(یه بیمارستان لازم شدن ۴نفرشون👌😂)رفتیم سمتش و معجزه گرشو از سینش کندیم. و دیدم چییییی اااووونننن....
ببخشید جای حساس کات کردم🙏🙃بچه ها لطفا نظرات و یا ایراداتتون رو در بخش کامنت با بنده در اشتراک بزارید تا بتونید به کیفیت داستان کمک کنید😉💞و اگر خوشتون اومده لطفا با لایک هاتون خوشحالمون کنید❣

ناظر محترم و عزیز تستچی لطفا منتشر کنید...ممنونم🎀🙏
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
این قسمت: حملهههههههههههه 😂😂😂😂😂😂
😂😂😂😂😂
عالییییی بوود
ممنونم
عالی بود
ممنونم
عالی بود
میسی خوجلم💞
نمن بررسیش کردم داستانت عالی بود
مممون عزیزم. 😉🎀لطفیدی😁
بازم تست گذاشتی تو بررسی در خدمتم🤓🤓🤓