
لطفا منو ببخشین بچه ها😔💔
سلام بچه ها امیدوارم حال همتون خوب باشه. من واقعا نمیدونم چی بگم بخدا شرمنده ی همتونم حق دارین بهم هیت بدین حق دارین بهم فُش بدین بد و بیرا بگین کاملا حق دارین واقعا از همتون معذرت میخوام اگر دوس دارین اصلا دیگه داستانمو نخونین ولی میخوام کاملا باهاتون صادق باشم خب من تو این ۳ هفته اصلا تو تستچی هم نیومدم چون راستش یه اتفاقی افتاد که کاملا از نظر روحی داغون شدم کل روزو توی اتاقم بودم تنهایی اهنگ های غمگین گوش میدادم و انگار افسرده شده بودم نمیتونین تصور کنین چه حالی داشتم گاهی که مامان و بابام خواب بودن گریه میکردم شبا هم که توی رختخواب مثل ابر بهار اشک میریختم اتفاقش واقعا وحشتناک بود و واقعا از نظر روحی حالم خوب نبود هرچند به هیچکس جز خواهرم و بهترین دوستم نگفتم من نمیدونم چی بگم شرمنده ی همتونم نمیدونم ارزش بخشیده شدن رو دارم یا نه اصلا ارزش دارم یا نه؟! نمیدونم. ولی ازتون خواهش میکنم منو ببخشین البته اگر هم نمیبخشین حق دارین به هر حال ازتون میخوام اگر ناراحتتون کردم منو حلال کنین😭💔نمیخوام بهتون قول بدم و بعد بزنم زیرش برای همین قول نمیدم که مثل قبلنا هرشب یه پارت از داستانم رو براتون بزارم چون مدرسه ها شروع شده منم شاید امسال نتونم هرشب گوشی بردارم چون درسام سنگین تره ولی امیدوارم مامان بابام اجازه بدن که هرشب یه پارت رو بزارم براتون ولی اگر نشد پنجشنبه ها میزارم کلا ازین به بعد هروقت تونستم گوشیمو بردارم براتون حتما یه پارت رو میزارم بهتون قول میدم❤ دوست ندارم ناراحتی هامو باهاتون در میون بزارم که شما هم ناراحت بشین همم اینکه ممکنه اون فردی که باعث شد داغون بشم این تست رو بخونه و نمیخوام بفهمه فقط میخوام به همتون یه نصیحتی بکنم به عنوان خواهرتون که ممکنه دیگه دوسشم نداشته باشین ولی میگم اونم اینکه لطفا مواظب باشین با کیا دوست میشین لطفا به خودتون اهمیت بدین چون ممکنه حتی عزیز ترین کستون مثل یه دوست خیلی صمیمی اون آدمی نباشه که فکر میکنین و یه روزی بفهمین که دیگه دیر باشه خوشحالم که خودم زود متوجه شدم و اینکه سعی کنین زود به کسی دل نبندین هروقت که کامل شناختینش بهش اعتماد کنین دیگه حرفی نمیزنم بازم واقعا از همتون معذرت میخوام میتونین هرچی میخواین بهم بگین کاملا حق دارین ولی بدونین من حقیقت رو گفتم😞بریم سراغ داستان امیدوارم بتونم بازم براتون هرشب داستان بزارم ولی قول نمیدم چون نمیخوام اگر تشد ناراحتتون کنم ولی تمام سعی ام رو میکنم💕 برین صفحه بعد برای داستان
🐞:کت رفت فیلم رو گذاشت منم رفتم یه بسته چیپس باز کردم ریختم توی ظرف و بردم گذاشتم روی میز جلوی تلوزیون و بعدشم رفتم یه پتو اوردم کت هم چراغارو خاموش کرد اومد کنارم نشست رو مبل و فیلم رو پلی کرد سرمو گذاشتم روی شونه کت اونم سرشو گذاشت رو سرم. فیلمش خیلی غمگین بود اخرشم پسره خودکشی کرد منم که احساساتی زودی زدم زیر گریه 🐾:ای بابا تو ام چه احساساتی زود گریت میگیره😂 🐞:(با گریه و بغض میگه)خب چیکار کنم دست خودم نیس😂💔تو چرا گریه نمیکنی خیلی غمگینه🤨 🐾:خب من قبلا اینو دیدم اون موقع ام به شدت تو گریه نکردم در حد دو سه قطره اشک😂 🐞:خیلی بیشوری واقعا خوشت میاد من گریه کنم کلا😂 🐾:معلومه که نه ولی خب فیلمش قشنگ بود گفتم ببینیم😂😁حالا چطور بود بنظرت؟ 🐞:خیلی قشنگ بود ولی لعنتی اخرش خیل بد تموم شد🥺 🐾:حالا خودتو ناراحت نکن واقعی که نیس😂 🐞:ساعت شده بود ۱۰ گفتم:خب حالا چیکار کنیم؟ 🐾:اگه پایه ای بریم بیرون🙂 🐞:اره من عاشق اینم شب برم بیرون با ماشین 🐾:خب پس برو حاضر شو من اینجا رو مبل میشینم منتظرت میمونم 🐞:اوکی.

🐞:رفتم تو اتاقم و درو بستم رفتم سمت کمد لباسام چون هوا سرد بود یه پلیور خاکستری پوشیدم با یه شلوار لی خاکستری رفتم و موهامو شونه کردم و باز گذاشتم یه کت مشکی جلو باز هم روی پلیورم پوشیدم کیف مشکی مو برداشتم توش گوشی و هندزفریمو گذاشتم و رفتم پایین(عکس اسلاید تیپ مرینت)
🐾:دیدم بد ۱۰ دقیقه مرینت اومد پایین گفتم بریم؟ 🐞:بریم. رفتیم سمت در و درو باز کردم کلیدمو برداشتم و چکمه های مشکی مو پوشیدم و درو بستم و قفل کردم و با کت رفتیم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم توی راه بودیم که پنجره ی طرف خودمو باز کردم و موهام توی باد شناور شد. یاد امروز توی مدرسه افتادم دلم میخواست به کت راجب دیوید بگم چون حس میکنم اگر بهش بگم بهتره.گفتم:امممم کت 🐾:جونم 🐞:امروز توی کلاسمون یه دانش آموز جدید داشتیم 🐾:وقتی مرینت اینو گفت فهمیدم منظورش دیویده و میخواد از اون بگه و خیلی خوشحال شدم چون فهمیدم میتونم بهش اعتماد کنم و هیچوقت بهم خیانت نمیکنه. 🐞:دیدم کت جواب نمیده چند بار صداش زدم دیدم بازم جواب نداد جلوش یه بشکن زدم که به خودش اومد 🐾:با بشکن مرینت به خودم اومدم گفتم: جونم ببخشید حواسم نبود خب میشنوم ادامه بده 🐞:داشتم میگفتم یه دانش آموز جدید اومده تو کلاسمون یه پسره اسمش دیویده ۱۸ سالشه 🐾:خب 🐞:راستش ازش میترسم🥺 🐾:چرا؟!اذیتت کرده؟!!😧 🐞:نه ولی امروز که منو دید بهم زل زده بود بعد توی زنگ تفریح هم اومد ازم خواست بچه هارو بهش معرفی کنم 🐾:خب پس مشکلش چیه؟چرا ازش میترسی؟ 🐞:میترسم عاشقم باشه و بخواد منو تورو از هم جدا کنه🥺😓 🐾:جا خوردم سریع زدم کنار و کمربندمو باز کردم و رومو کردم طرف مرینت و گفتم:مرینت من هیچوقت ولت نمیکنم حتی آسمونم به زمین بیاد باعث جدایی منو تو نمیشه بهت قول میدم تا اخرش باهات باشم و بغلش کردم اونم بغلم کرد
🐞:خیلی دوست دارم پیشی 🐾:من بیشتر بانوی من. از بغل هم در اومدیم و به ساعت نگاه کردم ساعت ۱۱ و نیم بود گفتم: مرینت پایه ای یکم بریم روی برج ایفل؟و یه چشمک بهش زدم😉 🐞:منظورشو فهمیدم و گفتم بریم🙂از در پیاده شدیم و من گفتم تیکی اسپاتس آن و از روی ساختمون ها پریدیم تا اینکه رسیدیم به برج ایفل رفتیم و کنار هم دراز کشیدیم و به آسمون پر ستاره خیره شدیم چقدر خوشگل بود!✨ یکمی باهم حرف زدیم و خاطره گفتیم یکمی گذشت و از توی یویوم ساعت رو نگاه کردم. یا خداااا!😱ساعت ۱ و ربع نصفه شب بود رومو کردم به کت و گفتم:کت ساعت ۱ و ربعه😱 🐾:وقتی کنار عشقتی زمان چه زود میگذره هااا 🐞:شیطون😂 🐾:😂😉به نظرم دیگ باید بریم فردام کلاس داری 🐞:اره. از برج ایفل رفتیم پایین و من به حالت عادیم برگشتم و سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه. وقتی رسیدیم رفتم تو اتاقم و لباسامو عوض کردم داشتم تختمو آماده میکردم که یهو صدای در رو شنیدم گفتم بیا تو. کت اومد و گفت🐾:مرینت راستش دلم میخواست امشب امممم خب راستش چجوری بگم... 🐞:دیدم کت هی من من میکنه و یکمی قرمز شده فهمیدم چی میخواد بگه خندیدم و گفتم:فهمیدم فهمیدم ولی امشب نه برو خونه خودت بخواب فردا جفتمون مدرسه داریم بعد فردا شب بیا تا صبح باهم بیدار میمونیم و پیش هم میخوابیم چون من چهارشنبه ها تا صبح بیدارم چون فرداش تعطیله😂😉 🐾:تو ام بدت نیومده هااا شیطون😂 🐞:😁 🐾باشه پس من فردا ساعت ۶ بیام خوبه؟ 🐞:اره 🐾:باشه شبت بخیر پرنسس من خوب بخوابی فردا میبینمت و با دستم یه بوس براش فرستادم😘 🐞:شب تو ام بخیر پیشی😘👋و بعدش کت رفت منم گرفتم خوابیدم
پایان. ببخشید بچه ها اگر که کم بود قول میدم پارت بعدی جبران کنم بخاطر مدرسه ها نتونستم زیاد بنویسم ولی پارت های بعدی مثل قبل زیاد مینویسم براتون♥️بازم معذرت میخوام که به مدت نبودم امیدوارم که منو ببخشید اگر نبخشیدین حق دارین😔😔مراقب خودتون باشین و هبچوقت نصیحتی هم که بهتون کردم رو فراموش نکنین خدانگهدار عشقای من😘🤗
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بیا بغلم عزیزممم🤗خدانکنه کیوتم😘
امیدوارم زود تر حالت خوب شه و بتونی باز به داستانت ادامه بدی
به داستانم ادامه میدم و حالمم خوبه وقتی دوستایی مثل شماها دارم مرسی 🙂💕
خیانتم یه درس از زندگی ناراحت نباش
تجربه شد
مثل من ✌
ولی من یک سال پیشش موندم با اینکه ردم میکرد ✌
الانم پیشم بهش گفتم حسم از بین رفته ولی فقط برای این بود که دیگه فکر کنه دوستش دارم
ولی خب به تو خیانت شده
من جواب رد حالت خوب میشه ✌
نه به من خیانت نشده فقط فهمیدم اونی که فکر میکردم نیس
بابت دوستت هم متاسفم واقعا ناراحت شدم💔
مهم نیستش
همین که پیششم خوبه
راستی یادم رفت بگم من مشهد زندگی میکنم کیوتم😘🤗
عزیزمممممنم❤️مشکلی نیست من که اصلاااا ناراحت نیستم راستی اسم من آوین و کلاس پنجم و اصفهان زندگی میکنم. شما چه شهری زندگی میکنی و کلاس چندمی؟ من واقعا آدم بدی نیستم خودمم یک دوست داشتم که صمیمی ترین دوستم بود ولی بعد از دوسال گذاشت و رفت و دل منو شکوند. اگر دوست داری دوست بشیم حتما بگو😘😍🍒
سلام عزیز دلم اره حتما دوست دارم دوست بشم چرا که نه راستی چه اسم قشنگی داری اسم منم آیلار هستش ۱۳ سالمه و کلاس هشتمم ازآشنایی باهات خیلی خوشحالم😍💕 و بابت دوستتم متاسفم💔