
فقط یہ قسمت دیگہ موندہ نظر و لایک فراموش نشہ
فردا صبح💖💖💖💖💖💖💖💖 از زبان مرینت : آدرین امروز بہتر بود نمیخواستم حال خوبش رو خراب کنم اما باید بہش میگفتم کہ ناتالی درواقع ھمون مایورا ھست اما بعد مدرسہ آمادہ شدیم رفتیم مدرسہ و کنار ھم نشستیم و خانم بوستیہ امد و درس رو شروع کرد خب بریم بعد از مدرسہ
از زبان راوی : مرینت و ادرین داشتن میرفتن سمت خونہ ی مرینت کہ مرینت بہ آدرین میگہ آدرین باید یہ چیزی بہت بگم نا کہ آدرین میپرہ وسط حرف مرینت و میگہ میدونم چی میخوای بگی میدونم ناتالی مایوراعہ مرینت بہ آدرین میگہ تو از کجا میدونی ھنن آدرین گفت دیشب بلند داشتی فکر میکردی شنیدم مرینت با دست محکم زد تو سرش و گفت وای خدایاااااااااا کہ آدرین گفت باید معجزہ گرش رو بگیریم ھمین امروز😤
خب میریم بہ موقعی کہ آدرین و مرینت میخوان معجزہ گر ناتالی رو بگیرن از زبان آدرین : بہ مرینت گفتم خیلی خب وقتشہ تبدیل شیم پلگ تبدیل گربہ ای مرینت ھم گفت تیکی دختر کفشدوزکی آمادہ رفتیم خونہ ی ما اصلا دوست نداشتم پام رو بزارم تو اون خونہ وقتی رسیدیم ناتالی و گابریل از دیدنمون خشکشون زدہ بود کہ بانو گفت ناتالی سانکور ھمین الان معجزہ طاووس رو پس بدہ ناتالی گفت : عمرا و تبدیل شد اما بخاطر معجزہ گرش کہ آسیب دیدہ بود راحت تونستیم شکستش بدیم بانو داشت میرفت کہ دستش رو گرفتم لیدی باگ گفت چیہ کت منم گفتم باید یہ دلیل داشتہ باشن کہ چرا مردم رو شرور میکردن گابریل ھم گفت :
( یہ نکتہ لیدی باگ و کت نوار معجزہ گر طاووس رو گرفتن و الان معجزہ گر طاووس دست لیدی باگ ھست ) بخاطر زندہ کردن ھمسرم و خوشحال کردم پسرم از زبان راوی : کت موندہ بود چی بگہ فقط دویید و رفت لیدی ھم دنبالش رفت
لیدی و کت رسیدن خونہ مرینت و ادرین بہ حالت اول برگشت و شروع کرد بہ گریہ کردن و مرینت ھم دلداریش میداد چند روز بعد : حال آدرین کاملا خوب شدہ بود آدرین پدرش رو بخشیدہ بود و بہ اون گفتہ بود کت نوارہ و مرینت ھم بہ گابریل گفت کہ لیدی باگ ھست و لیدی باگ مادر آدرین رو زندہ کرد و اون ھا دوبارہ یہ خانوادہ ی کامل شدن
بعدی قسمت اخرہ نظر و لایک فراموش نشہ بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اولین لایک و کامنت
عالی بود
ممنون