
به نام خدا ، سلام ، این هم از پارت ۷ ، بریم سر داستانمون
داستان از زبان دیپر : یه مه غلیظ کل کشتی رو پوشونده بود. جز ما کسی تویه کشتی نبود . کشتی خود به خود حرکت میکرد و ما نمی تونستیم جلوش رو بگیریم . دوباره آویز صدا داد . حالم بدتر از قبل شد . میبل : دیپر . دیپر : ولش کن ، باید عموهامون رو پیدا کنیم . کشتی ایستاد . میبل: اون چی بود ؟ شونه ای بالا میندازم . کشتی به یه جزیره کوچیک برخورد کرده بود . دیپر : یه جزیره . میبل : این عالیه . میبل حتی بدون اینکه منتظر حرف من باشه از کشتی خارج شد . منم که چاره ی دیگه ای نداشتم ، داشتم ؟ رفتم دنبالش .
( بریم پیش استن و فورد : استن چشماش رو باز میکنه . استن : فورد.... میبل....دیپر . فورد : من اینجام استن . استن بلند میشه و با دیدن چهره ی فورد هنگ میکنه . فورد عینکش رو درست میکنه . فورد : چرا اونجوری نگام میکنی ؟...خ...خدای من ! ، تو چرا ۱۳ ساله شدی ؟!؟! استن : معلومه چی میگی ؟ ، تو ۱۳ ساله شدی ، نه من ! استن و فورد به خودشون تویه آب نگاه میکنن.
استن : این...این خیلی عالیه ! ، دوباره جوون شدیم . فورد: من چیزای عجیب زیاد دیده بودم ولی این دیگه زیاده رویه ، چطور این اتفاق افتاد؟ استن : من نمیدونم نمی خوامم بدونم فقط میدونم نمیدونم !! فورد : باید دیپر و میبل رو پیدا کنیم . استن : اوه درسته ، بیا بریم دنبال برادرزاده هامون . فورد و استن یه نگاه به اطرافشون میکنن . فورد : اینجا برات آشنا نیست استن ؟ استن : زیادی . استن و فورد : شیطان جرسی ! ( اگه کمیک افسانه های گمشده رو ندیدید برید ببینید) استن : چطور ممکنه آخه ؟ فورد : احتمالا تو زمان سفر کردیم . استن : صحیح پرفسور ، حالا چطور باید برگردیم؟ فورد : این جزیره رو که خوب یادت میاد دیگه. استن : معلومه . فورد : بیا بریم به غار، شاید یه چیزی پیدا کردیم . استن : بزن بریم .
بریم پیش دیپر و میبل ) میبل : آاا...اینجا برات آشنا نیست ؟ دیپر : چرا...یه جورایی . پام رویه چیزی میره . برش میدارم . یه دوربین بود . میبل : دوربین؟، اونکه مال ...دیپر : مسابقه ی عکاسی . میبل : یعنی ما تو زمان سفر کردیم ؟، ولی ما که متر زمان رو هم نداریم . دیپر : شاید یه اختلال بین فضا و زمان باشه . ( بریم پیش استن و فورد: وارد غار شدن . استن : چه خاطره ها که نداشتیم . فورد : آره یادش بخیر . همونطور که راه میرفتن ، حرف هم میزدن . استن : تو خیلی ا.ح.م.ق بودی . فورد : تو هم همینطور . چهره ی استن تغییر میکنه.
استن : فورد . فورد روش رو برمیگردونه . استن : به نظرت دیپر از من متنفره ؟ فورد : چرا این سوال رو میپرسی؟ استن : چون همیشه بهش سخت میگیرم. فورد : اما تو اینکار رو برای خودش انجام میدی . استن : درسته ، میدونم ...ولی بهتر نیست باهاش روراست باشم ؟ فورد: جوون شدی عقلت هم برگشته ؟ استن : یعنی چی، فقط می خوام بگم...فورد : تو مثل بابا رفتار میکنی ،به خاطر خودش بهش سخت میگیری، راستش... دیپر یه جورایی شبیه توئه . استن:هان ؟ فورد : خب اون اشتیاق و ذوقی که دیپر برای ماجراجویی داره من رو یاد تو میندازه . استن لبخند میزنه . استن : آره، باید بگم دیپر مثل تو نابغست ،خوووبب...میبل هم شبیه توئه . فورد : واقا ؟ استن : آره بابا ، اون خوش بین بودنش من رو یاد خ.ن.گ بودن تو میندازه . فورد میخنده. فورد : درسته ...بیا بریم پادشاه نیوجرسی . استن : بریم داداش خرخونم .
( پیش دیپر و میبل: دیپر~ هی اکسولاتل تو باید یه چیزی بدونی دیگه~ اکسولاتل~ میدونم~ دیپر~خب پس بگو~ اکسولاتل~ برید سمت غاری که ربات رو توش گیر انداختین~ دیپر : هی میبل . میبل: چیزی فهمیدی داداش ؟ دیپر: آره ، باید بریم سمت غار . میبل : غار؟...خب اگه تو میگی....باشه بریم . رفتیم تویه غار . میبل : خب حالا باید چیکار کنیم ؟ (پیش استن و فورد اونا داشتن تویه غار راه میرفتن. استن : تو هم اون صدا رو میشنوی فورد ؟ فورد : صدا ؟، نه . صدا: بگیرشون، بگیرشون . یهو یه گلوله که جنسش از آتیش بود و رنگش هم سبز آبی بود به سمت فورد پرتاب میشه .
استن میپره رویه فورد و جونش رو نجات میده .فورد : چی شد ؟ استن : جونت رو نجات دادم . فورد : کار کی بود ؟ استن یه چشم غره به فورد میره. فورد : آههه، باشه ... ممنون . استن : خواهش . یهو یه ناشناس که انگار یه شبح بود ظاهر میشه . ( البته فقط از صورتش دو تا چشم درخشان بود و بقیه بدنش حلال بود ) رویه هوا معلق بود . ناشناس: بگیرشون، بگیرشون.
استن دست فورد رو میگیره. استن : بجمب. استن و فورد شروع میکنن به دویدن . گلوله های آتیش مدام به سمتشون پرتاب میشد و اونا جا خالی میدادن . میرسن به یه چشمه کوچیک تویه غار . استن یه فکری به سرش می زنه . استن : بپر !!!!
میدونم بدجایی کات کردم ، امیدوارم خوشتون امده باشه ، اگرم خوب ببود به بزرگی خودتون ببخشید .نظر هم بدید ممنون میشم . بای بای👋🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
همیشه بد جایی کات میکنی🥺وبی مثل همیشه عالی😍
عالیییی
عالی بود اجیی 👏😘
ببخشید من نبودم مدرسه که شروع شده اصلا و ابدا وقت نمیکنم به تستچی سر بزنم نصف شبا میام بعضی از کارام رو میکنم پس اگه نبودم ببخشید آجی جونم 😔💔
عیب نداره آجی جون 😘💖
هر موقع وقت کردی بیا
زیبا بید
کی دقیقا پارت 8 میاد؛-؛
امروز می نویسم تا ببینم کی منتشر بشه
من ۱۲ سالمه البته یه چند ماه دیگه میرم ۱۳ سال
عالیییییییییییییییی بودددددددددددد 😁