به نام خدا ، سلام ، این هم از پارت ۷ ، بریم سر داستانمون
داستان از زبان دیپر : یه مه غلیظ کل کشتی رو پوشونده بود. جز ما کسی تویه کشتی نبود . کشتی خود به خود حرکت میکرد و ما نمی تونستیم جلوش رو بگیریم . دوباره آویز صدا داد . حالم بدتر از قبل شد . میبل : دیپر . دیپر : ولش کن ، باید عموهامون رو پیدا کنیم . کشتی ایستاد . میبل: اون چی بود ؟ شونه ای بالا میندازم . کشتی به یه جزیره کوچیک برخورد کرده بود . دیپر : یه جزیره . میبل : این عالیه . میبل حتی بدون اینکه منتظر حرف من باشه از کشتی خارج شد . منم که چاره ی دیگه ای نداشتم ، داشتم ؟ رفتم دنبالش .
9 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
همیشه بد جایی کات میکنی🥺وبی مثل همیشه عالی😍
عالیییی
عالی بود اجیی 👏😘
ببخشید من نبودم مدرسه که شروع شده اصلا و ابدا وقت نمیکنم به تستچی سر بزنم نصف شبا میام بعضی از کارام رو میکنم پس اگه نبودم ببخشید آجی جونم 😔💔
عیب نداره آجی جون 😘💖
هر موقع وقت کردی بیا
زیبا بید
کی دقیقا پارت 8 میاد؛-؛
امروز می نویسم تا ببینم کی منتشر بشه
من ۱۲ سالمه البته یه چند ماه دیگه میرم ۱۳ سال
عالیییییییییییییییی بودددددددددددد 😁