I NEVER LOSE پارت 1

سلام و درود بر شما دوستان عزیز. متاسفانه بخاطر کم طرفدار داشتن رمان روح های شجاع نمی نویسم. بجاش این رمان رو می نویسم یعنی من هیچوقت نمی بازم

طوفان شدیدی می آمد. مرینت تو خونه ی خودشون بود که یک هو صدای زنگ به گوشش رسید. رفت درو باز کرد و دید آلیا ست که با یه کیف بزرگ اومده اونجا. مرینت:ا آلیا تویی مثل موش آب کشیده شدی دختر بیا تو. آلیا:😅 آره بخاطر این طوفانه . ممنون. مرینت:تو اون کیف چیه؟ آلیا:راستش خودمم نمی دونم تو پارک پیداش کردم گفتم بیا مش اینجا با هم بازش کنیم ببینیم چی توشه. مرینت:فکر نمی کنی این دزدیه؟

الیا: نه بابا دزدی چیه مرینت:اتفاقا دزدی اگه صاحبش الان دنبالش بگ رده چی؟ الیا:بزار خیالت رو تخت کنم خودم دیدم صاحبش تو پارک ولش کرد. مرینت:هااا ولش کرد. الیا:آره مرینت:چاره ای نداریم باید ببینیم توش چیه. آلیا کیف رو آروم باز کرد.

توی اون کیف 1 میلیون دلار پول بود. مرینت جیغ بلندی کشید ولی آلیا آرامش کرد. آلیا:آروم با دختر اون مرده ولش کرده حتما می خواستهما برش داریم. مرینت:تو هنوز نفهمیدی این کار غیر قانونیه اگه کسی بو ببره که ما اینو برداشتیم می دازنمون زندان. آلیا:نه بابا.بزار تلویزیون رو روشن کنم یکم آروم بشی. برنامه تلویزیون: نادیا هستم از شبکه خبر. امروز به عمارت اگرست زرری غیر قابل باور زده شده

آلیا بیا برات قهوه آوردم. مرینت : ممنون نادیا: امروز از آقای آگرست 1 میلیون دلار پول دزدیده شده. مرینت قهوه اش رو تف میکنه مرینت: چییییییییی آلیا با صورت قهوه ای : چییییییییی

مرینت : یعنی ممکنه این کیف پر پول مال آقای آگرست باشه ؟ نمی دونم ولی فکر کنم بهتره یه مدت صدا شو در نیاریم. مرینت:اگه آدرین بی همه و دیگه باهام دوست نباشه چی. آلیا : خودتو کنترل کن اگه صداشو در نیاری همه فراموش می کنن و تموم میشه. نادیا:شهردار دستور داده فردا تمام خانه های شهر گشته بشه. مرینت غش کرد افتاد رو زمین. آلیا : کمک ، کمک کنید، مرینت بیهوش شده

این داستان ادامه دارد