سلام پارت یک یعنی تا معرفی رو نوشتم الانم دارم اینو مینویسم
از زبان مرینت = راستش من امروز حس خوبی ندارم اصلا ولش کن صبحونم رو خوردم راه افتادم سمت مدرسه رسیدم رفتم پیش الیا اون بهم گفت بعد از ظهر قراره بریم خرید و اندره منم قبول کردم یهو زنگ خورد رفتیم توی کلاس روی میز همه ی بچه ها برگه بود روش نوشته بود از طرف ادریگامی بازش کردم نوشته بود سلام بر شما دوست عزیز، ما شمارا به مهمونی دعوت کرده ایم امشب ساعت ۹ شب منتظرتون هستیم. ( خونه ی گابریل )
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
عالی بود بی نظیر💕🌸
بی نظیر
عالی عالی عالی عالی عالی 🥺🌈💕💖🍫
عزیزم من تازه داستانت رو خوندم 😻 متاسفم که هیچکس داستانت رو نمیخونه اما واقعا داستانت خیلی قشنگه و خوشم اومد پارت های بعدی رو میخونم نگران نباش تو یکی از تستام به همه معرفیت میکنم ❤ واقعا داستانت خیلی خوبه راست میگم دروغی درکار نیست.