9 اسلاید صحیح/غلط توسط: Farnoosha انتشار: 3 سال پیش 1,074 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام بچه ها👋👋خدمتتون پارت ۶...بچه ها من انگیزم برای نوشتن داستان خیلی کم شده اصلا و اصلا حمایت نمیشه....ولی ادامه میدم با اینکه مدارس داره شروع میشه فقط برای شما پس لطفا با حمایت هاتون بهم انرژی بدید که یه انگیزه ای برای نوشتن داشته باشم....ممنونم💜🙏
لطفا اون بالا رو بخونید!🙃🙏
پرنسس نابودگر:خودم میدونم چی میخوای هاکماث...برات میارمشون(خنده ی شیطانی میکنه...راستی قدرتش اینجوریه که میتونه حافظه ها رو از بین ببره)لیدی باگ: سلام پیشی ما یه مشکل بزرگ داریم...کت:حالا اونقدرم بزرگ نیست یه ولینه دیگه مثل همه ی دفعات قبل شکستش میدیم .. لیدی باگ:نه قدرتش خیلی قویه اگه حافظمون پاک بشه هیچ کاری از دستمون برنمیاد😟کت:نگران نباش ما میبریم .. لیدی باگ:خیلی خب بزن بریم(داشتن باهاش مبارزه میکردن ولی هرکاری میکردن شکست نمیخورد)لیدی باگ:پیشی تنهایی نمیتونیم از پسش بر بیایم!من میرم یکی رو برای کمک بیارم .کت:اوکی برو هواتو دارم...مرینت:امم..استاد فو؟اینجایید؟ استاد فو : سلام مرینت. مرینت:استاد ما یه مشکل بزرگ داریم من به یکی نیاز دارم که هم قوی و مهم تر از همه قابل اعتماد باشه...برای همین معجزه گر پاندا رو برمیدارم که حافظه ها رو برمیگردونه برای این ویلن خیلی مناسبه(بچه ها من نمیدونم واقعا قدرت پاندا چجوریه قدرتش ولی همینجوری برای داستان انتخابش کردم)استاد فو: هولدر مورد نظرت کیه؟مرینت:کارن اولدمن... استاد فو:مراقب باش به چه کسی میدی این معجزه گر خیلی بیش از اونی که تو فکر بکنی قویه. مرینت:من مراقبم🤐😌دیدم کارن پشت یه ماشین توی خیابون پناه گرفته از دست شروره...رفتم سمتش (به حالت لیدی باگ)وقتی منو دید یه لبخند اومد روی لبش و گفت وای خدا ممنون لیدی باگ بیا نجاتم بده من خیلی از این ویلن میترسم...گفتم اتفاقا تو باید به ما کمک کنی . کارن: امم...چی؟من؟منظورت چیه؟ لیدی باگ:اهم...کارن اولدمن این معجزه گر پاندائه که قدرت برگردوندن حافظه رو بهت میده.بعد از تمام شدن ماموریت باید بهم برش گردونی میتونم بهت اعتماد کنم؟(همون دیالوگای همیشگی😂😂😂)کارن:هان؟امم..البته ناامیدت نمیکنم لیدی باگ.
تبدیل شد...حالا اسم من رایجِرد هست...(همون اسم ابرقهرمانی کارن)کت نوار:بانو بیا کمکم دیگه نمیتونم دووم بیارم(اوخی بچم😥)امم...تو کی هستی(اشاره با رایجرد یا همون کارن میکنه)رایجرد:من رایجردم قهرمان جدید.کت نوار:حالا قهرمان جدید بیا یه کمکی بکن. لیدی و رایجرد اومدن کمکم که دیدم پرنسس نابودگر چوبش رو به سمت بانوم پرت کرد و حافظه ی لیدی باگ پاک شد. لیدی باگ:امم..من کجام؟!این چه لباسای عجیب غریبین که تن من هستن؟ کت نوار:اوه نه نه نه نه نه تو نه بانوی من😭نمیدونی من کیم؟😭لیدی باگ:ببخشید من تا حالا شما رو ندیدم . کت نوار : گریم گرفت و بغلش کردم گفتم نه خواهش میکنم برگرد همه چی رو به یاد بیار😭که یهو رایجرد گفت برو کنار . رایجرد:قدرت من اینجا به کار میاد، میتونم با استفاده از ابر قدرتم حافظش رو برگردونم. کت نوار:اشکامو پاک کردم و گفتم واقعا پس اینکارو سریعا انجام بدههههههه. رایجرد:گفتم سریع سریع همه چی رو برگردن(اسم ابر قدرتشه مثل لیدی باگ که اسمش لاکی چارمه)نوری که روی دستم فعال شد رو روی دستش زدم .. لیدی باگ:اوه کت ...رایجرد...ممنون که برم گردوندید. رایجرد:خواهش میکنم لیدی باگ و رفتم و دستش رو گرفتم و گفتم همیشه بهم اعتماد داشته باش(خودتون گرفتید قضیه چیه دیگه؟😂😌عصبی نشید فقط😥😂)کت نوار تو دلش:لیدی داشت ازمون تشکر میکرد که یهو دیدم چیییییی. اون داره چه غلطی میکنهههه(شاید غیرتی شدن ادرینو دیده باشید ولی غیرتی شدن کت رو تا حالا ندیده بودید . نه؟😂😌) لیدی باگ: امم درسته ممنون و دستم رو از توی دستش محکم کشیدم...کت نوار:وحشتانک رو مخم رفته بودن که گفتم اهممم. کارای مهم تری داریما شرور هنوز نرفته😠😒لیدی باگ: ببخشید پیشی بزن بریم...
شرور رو شکست دادن و سه نفره گفتن بزن قدش... خیلی خب من برم معجزه گر رایجرد رو ازش بگیرم.خداحافط پیشی. کت نوار:دستش رو گرفتم گفتم یه صحبت کوچیک باهات داشتم.اشاره به رایجرد کردم و گفتم خصوصی! لیدی باگ:اهان.رایجرد برو تو کوچه باریکه و منتظر من بمون تا کارم با کت تموم بشه. رایجرد:چشم لیدی باگ(رو مخه چشم گفتنش نه؟😂) لیدی باگ:چیشده پیشی.؟ کت نوار:امم.ازت یه درخواستی داشتم شاید یکم زیاده خواهی باشه اما لطفا به حرفم گوش کن. لیدی باگ: چه درخواستی ؟ کت نوار:لطفا دیگه رایجرد نیاد توی تیممون. خب...قبول میکنی؟ لیدی باگ:امم ولی چرا؟ کت نوار:ازش خوشم،نمیاد روم نمیشه دلیلش رو بهت بگم. لیدی باگ:اما باید بدونم برای چی این درخواست رو ازم میکنی تا بتونم بهت بگم به حرفت گوش میکنم یا نه! کت نوار:راستشو بخوای...یجوریه باهات😥یعنی درواقع منو ببخش که اینو میگم اما احساس میکنم مثل من بهت علاقه داره😥😥 اگه تو یه وقت عاشقش بشی و منو ول کنی و یا معجزه گرمو ازم بگیری و یا... لیدی باگ:حرفشو قطع کردم و دستش رو گرفتم و اوردم بالا و گفتم پیشی جونم اولا من بهش هیچ حسی ندارم...دوما تو قابل عوض کردن نیستی.من برای خودم هیچ همکاری بهتر از تو نمیتونم پیدا کنم...پس نگران نباش.. کت نوار:حرفاش بهم ارامش میدادن و گفتم ممنون بانوی من😍( هو هو لیدی نوار شیپرا بیان وسط😂)
لیدی باگ:ولی نمیخوام ناراحتت کنم پس باشه دیگه نمیارمش تو تیممون. کت نوار: بهش لبخند زدمو گفتم ممنون بانو و دوتامون خداحافظی کردیم و رفتیم.(دیگه اینجا ها رو کش نمیدم)صبح شد...ادرین:صبح شد و خواستم برم مدرسه اما یهو ناتالی اومد دم در اتاقم و گفت امروز ادرین به مدرسه نمیری! چیییی اما چرا؟! ناتالی:فقط همین یه امروزه.امم. باشه اما چرا؟ ناتالی:چون الان باید بری جلسه ی عکاسی،بعدش چینی ، بعدش شمشیر بازی. ادرین:چیییی!؟ اما همه ی اینا تو یه روز خیلی سختههههه. دیدم ناتالی گفت:تا ده دقیقه دیگه تو ماشین باش و درو بست و رفت. آدرین:وای پلگ این خیلی سخته کههههه. پلگ:من نمیدونم ولی حالا که انقدر بیرون باید باشیم باید برام پنیر زیاد بیاری . ادرین:باشه😑
میریم سراغ مرینت:خب دیگه باید برم مدرسه(رسید) رسیدم و در گوش الیا گفتم ادرین کجاست پسسس؟اتفاقی افتاده؟ الیا:نه دختر نگران نباش به نینو پیام داده و گفته که امروز خیلی کار براش پیش اومده وقت نداره بیاد مدرسه. مرینت:اما اخه چه کارایییی؟من که برنامه ی روزانش رو از حفظم.🤨🤨اصلا همچین چیزی نبود؟! الیا:یکم خندیدم و گفتم دختر اتفاق یه لحظه پیش میاد تو که اونارو خبر نداری. اینا رو خودش هم نمیدونست امروز براش پیش اومده.😅 مرینت:امم..حق با توئه تو دلم گفتم وای خدای من ... من چه مرگم شده قرار بود دیگه به ادرین فکر نکنم چرا هنوز نگرانش میشم ای خداااا😩الیا:امم دختر خوبی؟ مرینت:چی؟آآآ .. البته که خوبم. (دوباره بریم سراغ ادرین) ادرین:هوف. حداقل عکاسیم تموم شد..ولی پلگ چرا ناتالی بهم نگفت دلیلش که امروز باید همه ی کارام رو انجام بدم چیه؟! پلگ:من چه بدونم اخه مرد حسابی تو خودت نمیدونی داری از من میپرسی؟😶 ادرین:ولی کارام تا اخر شب طول میکشن . اینجوری از خستگی میمیرم کهههه. یهو یاد اون روزی افتادم که خیلی خسته بودم و مرینت برام ماکارون و کروسان اورد...خیلی اذیتش کردم😥
آه خب دیگه الان عکاسیم تموم شد باید برم کلاش چینیم...نمیدونم چرا یهو دلم برای لیدی باگ تنگ شد ولی حیف که اینقدر کار دارم تا اخر شب وگرنه بهش میگفتم که بیاد پیشم و همو ببینیم. (اگه گفتید الان میریم سراغ کییییی؟.....بله گابریل جوننن😂) گابریل:خیلی خب ناتالی همه چی امادست...ناتالی :بلهقربان همه چی امادست. گابریل:مطمئنی که ادرین تا اخر شب نمیاد خونه؟ چون اگه بیاد همه چی لو میره. ناتالی:بله قربان با این همه کاری که داره فک نکنم کارش تا اخر شب تموم بشه. گابریل:هو..خیالم راحت شد... حالا خیلی راحت میتونیم نقشمون رو اجرا کنیم. (متوجه میشید چه نقشه ای داره😉)ناتالی:اما قربان من هنوز تردید دارم که نقشمون خوب باشه اخه خیلی خطرناکه. گابریل:نه نگران نباش بهم اعتماد کن. مطمئنم جواب میده.
خب این پارت هم تموم شد...بچه ها خواهشا حمایت کنید واقعا ازتون ممنون میشم. ولی حمایت درصورتی بکنید که واقعا خوشتون اومده باشه عزیزان🙃😘خوشحال میشم لایک کنید و لطفا نظرات و ایراداتتون رو در بخش کامنت ها به بنده اعلام کنید🙏💜
ناظر عزیز و محترم تستچی لطفا منتشر کنید...ممنونم🙏💕
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
70 لایک
عالییی بود ❤️👍
فقط راستی اسم داستانت اسم یه سریال ترکی به اسم عشق حرف حالیش نمیشه هستش چه تصادف جالبی☺️😂😐
عالیـــــــــــــ
عالیه
ممنونم
چرا همیسه باید دقیقا به ترتیب آدرین کلاس چینی و عکاسی و شمشیربازی داشته باشه؟ 😂😂
عالی لایک کردم💖
عالی بود
ممنون عزیز دلم❤
قصد بدی ندارم اما اسم داستانتو از رپی ی سریال ترکی گرفتی☺
واقعا؟نمیدونستم😂😂چون فیلم فرانسوی فقط میبینم اصلا نمیدونم ترکیا چجورین😂😂اتفاقا دختر خالم هم همینو بهم گفت
عا😂😂
خیلی داستان باحالیه عالیییییییه👌
ممنون عزیزم💜
بگو دیگه بگوووو 😐
وایسا اول از همه،،،، اسمت جکه؟ 😐