پارت ۱ رسید
ته ،یوکی یوکییییییی من ،بله ته ،حالت خوبه من ، اره میگم حالت خوبه بریم به مراسم من، اره بریم وارد مراسم شدیم همه خیره بهم نگاه میکردن احساس بدی داشتم قرار بود زن کسی بشم که اصلا دوستش ندارم کشیش کلیسا هم اومده بود دیگه وقتش بود مراسمو شروع کنیم کشیش، خیلی خوب حالا میتو نید عروسو ببوسید چشمام از تعجب گرد شد
ته صورتشو نزدیکم کرد کنار گوشم با حالت تیکه گفت ته، متاسفم بعد از جدا شد و یهو تیر اندازی شروع شد همه جا پر خون شده بود رنگ خون پارچه های سفید کلیسا رو قرمز کرده بود یهو یه مرد با یکی چهره ی خندون و یک اسلحه توی دستش اومد سمتم دستمو گرفت +سلام پرنسس گمشو ته ته با سرعت از کلیسا خارج شد +خب وقتشه باهم بریم به جایی که بهش تعلق داری
من، تو کی هستی +من اوه خودمو معرفی نکردم من جانگکوک هستم من، از من چی میخوای کوک، زیادی سوال میکنی من، انقدر حرف نزن بگو چی میخوای از جون من از دست اون خلاص شدم گیر تو افتادم بیشتر نزدیکم شد کمرمو گرفت چسبوندم به خودش چشم تو چشم شدیم
کوک، این بی ادبیات تنبیه داره پرنسس یهو بیهوش شدم وقتی بیدار شدم توی یک اتاق بودم همه جا قرمز بود نه دری نه پنجره ای به صندلی بسته شده بودم سرم درد میکرد من، شما ها کی هستین ولم کنین ازم چی میخواین سعی کردم خودمو باز کنم که یهو یک مرد با صورت عصبانی وارد شد صورتمو گرفت کوک، انقدر دادو بیداد نکن کسی اینجا نیست که کمتر کنه
من، عوضی کوک، جواب این کاراتو میبینی کوک، حاضرش کن دستمو باز کردن بعد بردنم به یک اتاقی که یک وان بزرگ توش بود نور بزرگی توش می تابید نزدیکتر رفتم و داخلش رو نگاه کردم صورت های غمگینی که بهم نگاه میکردن ترسیدم من، اونا چی ان می هی، نسل ما هو خورشید نسل تو من، اینا جد منن می هی، اره
من، الان همشون نابود شدن می هی، بله بلند شدم که برم جلوم رو گرفت باید حموم کنی من، چی می هی، دستور دادن حاضرترین کنم من، بهم دست نزن ...... بیا اینارو تنت کن من، اینا چیه هیچی نپوشم بهتره اتاق رو ترک مردم بلند شدم و لباس روتنم کردم درو باز کردم و وارد راهرو شدم وقتی توی راهرو راه میرفتم حس بدی بهم دست میداد سرکیجه داشتم رسیدم به یک در بازش کردم و وارد سالن شدم جونگکوک رو یک صندلی بزرگ نشسته بود داشتم از خجتلت اب میشدم همه ی نگاها رو من بود لباسمم هیجام رو نمیپوشوند رفتم سمت جونگکوک ببند شد و دستمو گرفتم رو به بقیه کرد کوک ، اخرین فرد از نسل ماه و خورسید همه شروع کردن به پچ پچ کردن یهو نوری توی صورتم تابید گرمای زیادی توی بدنم احساس کردم پ بعد دیگه نفهمیدم چیشد وقتی بهوش اومدم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
یک هفته بعد....
پارت بعدیییییی کوووووووو...
:/
پارت ۲ قرار نیست بیاد؟:/:/
لطفا زودتر بزارشش پلیززز🥺🖤💜💚🌙
چشم
پارت بعد پیلیز....
:)
دارنم مینویسم قول میدم زپد برسه
گوووود 🌫💜
گوووود
پادت بعد پیلیز
اینو از روی یک پیج اینستاگرام نوشته
اره عزیزم گفتم که
ولی چون بعضی ها اینستا ندارن نن براشون میزارم ولی تغییرات زیاد توش دادم
عالی بود بی صبرانه منتظر پارت بعدی هستم
❤❤