
آنچه گذشت :داشتم خودم رو توی آینه نگاه میکرد و دیدم جیمین پی ام داده.............
رفتم پایین و با چهره اون مرد رو به دو شدم ناپدریم!!!!!!!!! اون اینجا چیکار میکنه ؟ ناپدریم :دختر خوشگلم اینجا چیکار میکنی چرا از دست بابایی فرار میکنی؟؟؟؟؟؟ ا/ت :من دختر تو نیستم و به تو ربطی نداره من کجا میرم ناپدریم:پس پروووو هم شدی آره؟ از زبان ا/ت:دستم رو سفت گرفت و به سمت ماشین کشید پرتم کرد تو ماشین و جیمین تازه از ماشین پیاده شده بود و وقتی من رو دید تند اوند طرفمون ولی ناپدریم فوری ماشین رو روشن کرد و با سرعت رانندگی میکرد و من رو بیهوش کرده بود ولی قدرت این رو داشتم که چشم هام رو باز کنم و دست هام رو تکون بدم پس فرمون رو چرخوندم تا حداقل ماشین با یه جایی برخورد کنه و سعی کردم جوری فرمون رو بچرخونم که کسی آسیب نبینه بعدش فقط صدای برخورد ماشین با دیوار رو شنیدم و فرياد های جیمین و صدای مردم که مدام میگفتند حالت خوبه؟اسمت چیه؟می تونی حرف بزنی؟صدمه دیدی؟ خداروشکر توی اون اتفاق کسی آسیب ندیده بود و من هم صدمه جدی ندیدم ولی ناپدریم زخمی شد و فرار کرد بود و پلیس ها دنبالش بودند اما اثري ازش پیدا نکرده بودند و من هم هرروز نگران تر میشدم ................
من دیگه اون دختر سابق نبودم دختر شوخ و دست و پاچلفتی شده بودم يه دختر افسرده و ترسو و خودخواه ولی میدونی بیشتر چی حال میده اینکه وسط یه اتفاق بد یه فرصت خوب پیدا میشه هورااااااااااا حدس بزنید امروز چه اتفاقی افتاده دینگ دینگ بله جواب دبیو اومده 🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳💞💞💞💞💞💞💞💞💞 يه فرصت برای بیرون رفتن از خونه و رفتن به کمپانی 🥳🥳🥳🥳💞💞💞 گوشیم داره زنگ میخوره یعنی کی میتونه باشه؟ جیمین:الو سلام نفسم خوبی چطور مطولی شنیدم قبول شدی تبریک میگم نفس 🥺🥳💞💞💞💞 برای همین میام دنبالت تا باهم بریم کمپانی و قبول شدنت رو جشن بگیریم و اعضا هم باهات آشنا بشن نظر مثبتت چیه؟🥺 از زبان ا/ت: وقتی که اینقدر کیوت حرف میزنه چجوری بهش نه بگم 🤧💞 ا/ت:باشه بیا من الان آماده شدم از زبان ا/ت:سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت کمپانی و با اولین چیزی که رو به رو شدم اولین چیزی بود که نمیخواستم اولین چیزی باشه که باهاش رو به رو بشم که روبه رو شدم بله درست اعضا گرامی بی تی اس که از افق های دور با آب و تاب به سمت ما خیز بر می داشتند و سعی می کردند که خود را زود به مقصد مورد نظر برسانند ولیکن آنها میخواستند صحنه آهسته شود که ناگهان با یک پس گردنی به خود آمدند و خود را یکی یه دانه تعریف نمودن خلاصه داشتن با همدیگه بحث میکردن که...........
يکی از کارکن ها دختر نظر من رو جلب کرد انگار تازه کار بود ولی چرا داشت می رفت سمت اتاق جیمین دنبالش کردم تا سر از کارش در بیارم . که رئیس کمپانی دستم رو گرفت رئیس :سلام خانم ا/ت از دیدنتون خوشحال شدم امروز اولین روز کاری تون هست درسته؟ ا/ت:بله رئیس:خیلی هم خوب امروز کار خاصی نمیکنیم فقط میخواستم کمپانی رو ببینی و با درو و اطرافش آشنا بشی . ا/ت:بله مرسی رئیس:باشه پس من دیگه برم . ا/ت:خداحافظ از زبان ا/ت:به راهم ادامه دادم ولی دختر نبود !!!!!!!!!!!!!رفتم تو اتاق جیمین و به دکوراسیونش نگاه کردم ولی هیچ تغییری نکرده بود و چیزی هم اضافه نشده بود!! برگشتم پیش اعضا و با دور و ور آشنا شدم و داشتیم کیک میخوردیم .که دوباره دختره رو دیدم ...........
داشت میرفت به سمت در خورجی از اعضا عذر خواستم و رفتم به سمت دختره اینبار دیگه کسی نمیتونست مانعه کارم بشه (خب آخه من مثلا میشستم با اعضا چیکار میکردم هان ؟مگه غیر از این میشه کار دیگه ای هم کرد ؟؟؟؟.) [اجازه ؟](بفرما 😑)[فضولی](اه بله فضولی .😐😂)ادامه :......... دست دختره رو آروم گرفتم رو بهش سلام کردم و خودم رو معرفی کردم و ازش خواستم اون هم خودش رو معرفی کنه یونگ سوک :خوشبختم یونگ سوک هستم کارکن تازه بیگ هیت یکی از میکاپر های جیمین شی واسه کنسرت دو روز دیگه شون قراره میکاپشون کنم🤗 از زبان ا/ت:حتما داشت راست میگفت شاید واقعا یکی از میکاپر های جیمین بود و برای همین رفته بود تو اتاقش ...
بهش پیشنهاد دوستی دادم و قبول کرد و باهاش خداحافظی کردم دیگه نمیخواستم تعقيبش کنم چون بهش اعتماد داشتم . از زبان جیمین:تا نگار بر می گشت رفتم تا از اتاقم کادوش رو یواشکی بیارم رفتم سمت اتاقم و کادو رو از کمدم در آوردم زیر جعبه کادو یه پاکت بود !!!!!! یعنی چیه؟ اوه یه دعوت نامه از طرف کیه؟ ننوشته دعوت نامه به کلاب کلاب؟
خوبه بدک نیست که برم کلاب چند وقته نرفتم و حوصله ام هم سر رفته ولی به ا/ت و اعضا نمیگم میرم !!!!!!!!!! کادو رو برداشتم و دیدم ا/ت داره با کوکی مچ میندازه مطمئنم که برنده نمی شه اعضا :چییییییی بردی ؟ جیمین :ها چطور ممکنه برنده شده باشه😳😳😳😳😳😳😳😳😳اونم از کوکی جانگ کوک :وای دستم درد گرفت🥴 کادو رو در حین حیرت دادم بهش و بازش کرد از زبان ا/ت:وای جیمیننننن مرسی چقدر دستبنده قشنگه مرسییییی😍😍😍😚
از زبان جیمین:ا/ت رو رسوندم خونه و دوباره رفتم کمپانی و اون دعوت نامه رو برداشتم یعنی کی گذاشته بود اینجا ؟ مهم نیست . دعوت نامه واسه هفته دیگس خوبه حداقل از کنسرتم هم گذشته . حتما میرم !!!!!!!
از زبان جیمین:ا/ت رو رسوندم خونه و دوباره رفتم کمپانی و اون دعوت نامه رو برداشتم یعنی کی گذاشته بود اینجا ؟ مهم نیست . دعوت نامه واسه هفته دیگس خوبه حداقل از کنسرتم هم گذشته . حتما میرم !!!!!!!
مکالمه یونگ سوک و ناشناس ......................... ناشناس:الو یونگ سوک همه چی خوب پیش رفت ؟ یونگ سوک:آره عالی پیش رفت همه چی طبق نقشه داره پيش میره ناشناس:خیلی هم خوب اون دختره که مزاحمت نشد نه ؟ یونگ سوک :ها اون دختره نه اصلا تازه خودش هم داره کمکمون میکنه خیلی احمقه اینقدر ساده است که باهام حتی دوست شد ناشناس:واقعا ؟عالیه. از زبان یونگ سوک:قطع کردم بالاخره نوبت تو رسیده ا/ت که نابود بشی توی بد دامی افتادی ا/ت بالاخره شاهد نابودیت میشم فقط باید یه ذره صبر کنم یه ذره👿👿👿👿👿👿👿👿👿👿👿
نظرتون چیه ؟ خوب بود ؟😛😋 نظر یادتون نره . امیدوارم خوشتون بیاد .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وای ببخشید حالا که چک کردم داستانم رو یه جا اسم خودم رو نوشته بودم ببخشید مامانم داشت صدام میکرد و من هم نشسته بودم سر داستان و هی میگفت چقدر با گوشیت کار میکنی آخر ببین کور نشدی 🤣🤣🤣😅😅😅😅
واوووووو عالی
میگم خیلی بد شده نظر نمیدید😁😁😁😁
واااااااااااایییی خیلی خوب بود یعنی چی میشه 😁😍😍😍😍😍😍😍
خواهشمندم بعدی رو زودتر بنویس ممنون🌹🌹🌹🌹
باشه سعی میکنم زود بنویسمش 💋🥺👍
خیلی منتظر این داستانت بودم اما الان خوابم میاد خیلییییییی نخوابم کور میشم😅 فردا حتما میخونمش ولی از همین الان هم مطمعن خوبه، خوبه چیه عالیهههههه
وای عالیه بعقیش هم زود بذار
عالی بود حتما ادامه بده خیلیییییییییییییی قشنگه