به نام خدا ، سلام ، این چند تا پارت قراره حسابی جالب بشه و باز هم راز و راز و راز ، هر احقل از نظر من ، امیدوارم خوشتون بیاد . بریم ببینیم داستان از چه قراره .
داستان از زبان دیپر: داشتم به آب دریا نگاه میکردم . به داخل کشتی نگاه میکنم.میبل داشت با شل صورتی بازی میکرد .تصمیم گرفتیم برا یه مدت کوتاه با کشتی خودمون بریم سفر ،البته منظورم فقط یکی دو هفته یا کمتر هست . کشتی توقف کرد . استن : پیاده شید عسلیا .من و عمو استن و عمو فورد و میبل از کشتی خارج میشیم . استن : خب حالا برید برا خودتون تو بازار این بندر حال کنید . دیپر : بدون پول ؟ استن : آره دیگه بدون پول ، برید چیز میزای هنری بندر رو ببنید مثلا مثل اون قلعه که از ماهی گندیده ساخته شده . فورد : استتتتتتتتتتتتتتتتتننن . استن : باشه بابا .
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
عالی بود آجی خوشملم 😚👏
من بدوعم برم پارت بعدم بخونم 😁🏃♀️
پارت ۷ تو بررسیه
عالی بود 👍
عالیییییییییییییییی بودددددددددددد لطفاااااااااا پارت بعدی سریع تر بزاررررررررر 😁