حرفی ندارم😐😐
برای 2 شب توی یه خونه که همه میگن محل رفت و آمد ارواحه بخوابی یا برای همیشه یه نفر توی خواب بهت زل بزنه😐😵😱
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
77 لایک
راستش رو بخوای من سعی کردم چیز هایی رو انتخاب کنم که زود تموم بشن😐خاطره ترسناک هم اینکه من یه بار خونه تنها بود و داشتم اهنگ گوش میکردم یها فکر کردم یه زن داره با خواننده همخونی میکنه
من یه مرد
به لطف خوانوادم دره اتاقه من همیشه بازه فرقی نمی کنه
خاطره ی من: یک روز خودم تنها داشتم توی حیاطمون راه میرفتم که یهو شیلنگمون هی از خودش صدا درمیاورد 2 دقیقه ای ساکت میشد دوباره همین اتفاق میفتاد
خاطره ترسناک؟ امممم.....
شاید باورت نشه ولی من میتونم جن ها رو ببینم و چند بار هم دیدم و مطمئنم می تونم ببینم.
یه بار توی خونه تنها بودم یدفعه یه نفر رو دیدم که از در دستشویی داره بیرون میاد یعنی تا زانو از در رد شده بود و تا من سعی کردم بیشتر ببینمش غیب شد یه بار هم دستای یه نفر رو دیدم که به دیوار گرفته و چند بار هم دیدم که حاله های بی رنگی از کنارم رد میشن و یا چهره یی بدون چشم دهان و بینی میبینم.
دیگه از این ترسناک تر؟
خاطره ی من:یه روز مامانم تو اتاق خواب بود من داشتم کارتون میدیدم یهو رومو سمت آشپزخونه کردم دوتا چشم قرمز دیدم دو ثانیه ای رد شد!
واییییی😁😱تو خیلی خیلی شجاع هستی🌼فکر کنم از چیزای ترسناک خوشت میاد. درسته؟ چه فیلمای ترسناکی رو دیدی؟ آیا اصلا خاطره ی ترسناکی داری؟
هه..مامی هستم بفرمایید..
منم
شجاعتو باید از تو یاد گرفت
بچه ها من الان 13 سالمه اما یادمه چند سال پیش یه خونه داشتیم اندیمشک آزادگان...
همیشه شبا وقتی مامان و بابام میخوابیدم منم برا اینکه برم با گوشیم بیدار میموندم😅
شبا همش صدای چلق چلوق ظرفا میومد و من هم اهمیت نمیدادم و میخوابیدم...
اما داستان وقتی ترسناک شد که صبح بیدار شدم دیدم ماشین لباسشویی بدون هیچ علتی عدد 1:14 رو نشون میداد و مامان یا بابام روشنش نکردن چون لباسشویی خالی بود و من هنوز نمیدونم علت اون اتفاق چی بود...
من تازه وارد شدم و بک میدم، مایل به پین؟؟
خب بزارید یه خاطره براتون تعریف کنم این واقعیت هست لطفا بدو بیرا بهم نگید لطفا 💜
من بودم دختر دایی بزرگم که از من 5 سال بزرگته و پسر داییم که یک سال ازم بزرگتره و دختر داییم که ازم 5 سال کوچیک تره باهم تصمیم گرفتیم که ساعت 2 شب تو روستامون بریم دم در باهم رفتیم روبه روی خونمون خونه زن عموی مامانم بود کنارش یه ستون بزرگ بود که یه موجود دیدیدم واقعا ترسناک بود ، پست ستون ایشتاده بود آدم بود با پاهای هشت پا یه دستش هم چلوی ما درازکرده بود دستش سفید بود و صورتش معلوم نبود ناخون هاشم دراز بود قرمز
واییییی😁😱تو خیلی خیلی شجاع هستی🌼فکر کنم از چیزای ترسناک خوشت میاد. درسته؟ چه فیلمای ترسناکی رو دیدی؟ آیا اصلا خاطره ی ترسناکی داری؟
بیشتر فیلم ترسناک اروپا دیدم و بدترین و وحشتناک ترین خاطره ی ترسناکم دیدن همزادم توی اینه بود و بازی اسانسور بود که......
شجاعت رو باید از تو یاد گرفت😂 خیلی شجاع و نترسی که همچین گزینه هایی رو انتخاب نمودی. چه خاطره های ترسناکی داری؟ میشه توی کامنتا برام تعریف کنی؟