
به نام خدا ، سلام ، ممکنه با خوندن این پارت یکمی گیج بشید ولی همونطور که قبلا هم گفتم تو داستانم کلی راز وجود داره ، خوب دیگه بریم سر داستان ببینیم واقا چه خبره .
(اول اون بالا رو بخون .) هریپر میره پیش سوس . سوس: آره همین دو دقیقه پیش دیدمت ، اوه پسر واقا بازیه جالبیه . هریپر سوالی به سوس نگاه میکنه . سوس : از اونطرف رفتی . هریپر: آاا...ممنون . هریپر~باورم نمیشه این همون پرفسور سوس باشه !~بریم پیش میسو : میسو در حالی که کنار کلبه قدم برمیداشت وندی رو میبینه . میسو خواست پنهان بشه که وندی میسو رو میبینه و میاد پیشش. وندی : هی دیپر چه خبر؟ میسو : هی...هیچی . وندی : چرا شکل دزد های دریایی لباس پوشیدی ؟ ولی باحاله ، خوشم امد . بریم پیش دیپر خودمون ) وندی رو دیدم که داشت با میسو صحبت میکرد . دیپر : خدا میدونه چه گندی می خواد به بار بیاره .وندی : خوب من باید برم ، بعدا میبینمت دیپر . وندی رفت و من بدون معطلی میرم پیش میسو .
دیپر : بجمب باید بریم . میسو تازه به خودش امد. میسو : باشه بریم . ( هریپر وارد کلبه شد ، یکی دستش رو گذاشت رو دهن هریپر و اون رو کشید تویه اتاق ) دستام رو رویه دهن هریپر گذاشتم و اون رو کشیدم تو اتاق . هریپر : ولم کنین ، هان؟...شمایید که . میسو : درسته ماییم . دیپر : خب ۳ تا دیپر هست فقط یکی مونده ، بیپر هم که تو اتاقه . هممون به تد که داشت با میبل آواز میخوند نگاه کردیم . میبل: واییی، دیپری فکر میکردم بدت میاد . تد: قبلا شاید . استن از بیرون داد میزنه : میبل... عسلی... بیا . میبل: امدم عمو استن . میبل رفت و ما رفتیم پیش تد . دیپر : زود باشید . رفتیم طبقه بالا ولی کسی اونجا نبود .
تد : تو گذاشتی که بره ؟ هریپر : این خیلی افتضاحه . دیپر : میدونم ، میدونم ، نباید تنهاش میذاشتم . یهو جاذبه از بین رفت ولی خیلی سریع برگشت .تد: چه اتفاقی افتاد ؟میسو : جاذبه از بین رفت . دیپر : این...این امکان نداره . هریپر : چی امکان نداره ؟ دیپر : دنبالم بیاین . رفتیم آزمایشگاه و بیپر رو دیدیم که داشت دروازه رو روشن میکرد . دیپر : داری چی کار میکنی ؟(با عصبانیت ) بیپر : هیچی ، فقط دیدم یه وسیله باحال این زیره گفتم بیام تعمیرش کنم . میپرم رویه بیپر. دیپر : کافیه دیگه...بیاید کمک . میسو و تد کمکم کردن و بیپر رو با طناب بستیم . سعی کردم دروازه رو خاموش کنم اما خاموش نمیشد . دیپر : آههه، صبر کن ببینم ...اصلا تو چطوری درستش کردی ؟، دروازه که نابود شده بود . بیپر: سادست فقط به یه میدون نیرویه قوی ولی خیلی خیلی ناپایدار نیاز داشت که اون نیرو به طور عجیبی همینجا بود ، بقیشم که بگم خودم بلد بودم .
میسو: با اینکه سر در نمیارم ولی فکر کنم همون میدون نیرو باعث شد ما به اینجا بیایم (دیپر۲: همه ی دیپرا پرفسورن مشالله 😐) جاذبه از بین رفت . دیپر : چطوری خاموشش کنیم ؟ بیپر : یه دکمه بالای دروازه هست. تد : جا قحطی بود آخه ؟ سعی کردم دکمه رو فشار بدم ولی وسایل خراب شده جلوم رو میگرفتن . دیپر : گوش کنید ، باید کمکم کنید دکمه رو فشار بدم . همه بجز بیپر : باشه . ( دیپر۲: بیپر با طناب بسته شده می خوای کمک کنه ؟)
تد بهم یه طناب داد . طناب رو محکم به کمرم بستم و تد محکم طناب رو نگه داشت . هریپر با چوب دستی وسایل رو کنار میزد و میسو هم کمکش میکرد . فاصله دستم با دکمه فقط ۵ سانتی متر بود که یهو طناب پاره شد و از دروازه دور شدم . خودم رو بایه میله که به زمین وصل بود گرفتم . هریپر سعی کرد با جادوش یه کاری کنه ولی موفق نشد و در نهایت دروازه اونها رو بجز بیپر تویه خودش کشید . چند تا طناب به پای بیپر بسته بودن و مانع رفتنش به سمت دروازه میشد. دیپر : م.ر.ی.ض ر.و.ا.ن.ی !!! به سمتش میرم ، دستش رو محکم میگیرم و هردومون رو با میله نگه میدارم . بیپر : ولی کن . اون لبخند رویه لبش نبود .
دیپر : س.ا.ک.ت ش.و . بیپر : گوش کن ، بیل اونی...اونی نیست که تو ...که تو فکر میکنی...حتی تویه ...حرفش رو قطع میکنم. دیپر : چی میگی ؟ بیپر: باید بهم اعتماد کنی . دیپر : اعتماد ؟ ، من حتی نمیدونم معنی این کلمه چیه. بیپر دستم رو ول میکنه . دیپر : صبر کن .
وقتی بیپر داشت به سمت دروازه کشیده میشد ، یه نیروی خیلی قوی ، عجیب و آشنا رو حس کردم . بیپر داخل دروازه میره و همه چیز به حالت عادی برمیگرده .کاملا گیج شده بودم .منظور حرف بیپر چی بود ؟ بیل که نابود شده ، شده ؟ اون میدون نیرو چی بود ؟ اون قدرت عجیب چی بود ؟اعتماد ؟ ریچارد چی می خواست ؟ قدرت من ؟ ....اینجا چه خبره ؟
با گیجی رویه پله ها قدم بر میدارم . میبل : هی دیپر ، چرا لباسات رو عوض کردی ؟ به میبل نگاه میکنم . میبل : بیا که عمو استن رو تو شرط بندی بردم و کلی شیرینی گیرم امد . دیپر: میبل ، هنوز تأثیرات شرینی ها دیشب رو هست .
میبل : بیخیال داداش ، حالا بیا که دیگه بهت نمیدم . لبخند میزنم . شاید وقت گذروندن کنار خواهرم این مسائل رو برای مدتی از ذهنم دور کنه . میرم کنار میبل میشینم . میبل : هرکی زود تر . میخندم . دیپر : باشه .
امیدوارم خوشتون امده باشه دیگه اگه خوب نبود به بزرگی خودتون ببخشید . بای بای 👋🏻
..... خداحافظ👋🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیی بود اجی جونمم 😍👏
من برم پارت بعدو بخونم 🤩🏃♀️
پارت ۶ منتشر شد
من عاشق داستانت شدم عالیییییییییییییییی بودددددددددددد لطفاااااااااا پارت بعدی سریع تر بزاررررررررر🤩
تنکس 💗
عالی مث همیشه +_+
عالی بود💙💙💙💙
پروفسور سوس😂😂😂😂
باحال بود ادامه بده💙