های گایز اومرم بترکونم 😐✌🏻 ولی کامنت ها ۱۰ تا نبود 😐😐 ولی گذاشتم
مارینت:با احساس گرسنگی مغازم رو بستم
و از گرستنگی به سوی خونه پناه بردم
سوار بر ماشین به سوی خانه 😌🙂
مارینت:مامان من گرسنمهههههه مارینا:دختر سلامت کجاست مارینت:خونشون شوهرش کارش داشت مارینا:بی ادب مارینت.مارینا:😂😂 مارینا:آخخخخ
مارینت:مامانم چیشد؟خوبی؟چرا اینطوری شدی؟؟؟؟؟؟؟ مارینا:خوبم فقط قلبم تیر کشید مارینت:چییییی؟چرا مارینا:چیزی نیست قشنگم مارینت:یعنی چی چیزی نیست؟چی شده مارینا:قول میدی به بابات نگی؟ مارینت:اره قول میدم مارینا:من قرص هام تموم شده مارینت:خوب چرا به بابا نمیگی؟ مارینا:سرش شلوغه میدونی که کارش چیه؟ مارینت:بله میدونم میرم قرص هاتونو بگیرم 😔 .ماشین ماری.
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
27 لایک
دوباره پرفگت🤌 برم بقیش رو بخونم
وای چ عالیه ادامه بده همچناننن😍😍😍😍🥰
بخدا مارینت نیست مرینت 😂
عاااااااالی بود گلم
🍅🍅
پارت بعدی رو زود بزار
عالی بود
عالی بود زود پارت بعد رو بده❤
قشنگ بود بعدی
باشه
کلا خیلی داستان های قشنگی می نویسی🤗
مرسی 💚
می شه برامون شرط نزاری یا حداقل اگه می زاری فقط کامنت باشه پلیززززززززز
باشه قشنگم