ا. ت یه دختری بود که باباش کارخونه داشت بعد با بابای جونگ کوک شریک بودن بابای ا. ت مشکل قلبب داشت بعد بخاطر اینکه شرکته خراب نشه مجبور میشه با کوک ازدواج کنه که فقد عکسشو دیده بوده و یچیز دیگه بعد ا. ت میاد خارج تهیونگ میاد دنبالش تو فرودگاه بعد میره خونه کوک اینا و میشنوه که کوک دوسش نداره(الان ازدواج کردن) بعدش کوک ا. تو میبینه تهیونگ که خواهر زاده کوک بوده بهش میگه که ا. ت دوستشه و فرار کرده چون میخاستن شوهرش بدن(چقد شبیه مامان بزرگم شدم😂) بعد ا. ت یبار موهای کوکو میکشه که حرصشو در بیاره بعدش یروز ا. ت خودشو میندازه تو استخر که خودکشی کنه کوک نجاتش میده و یونگی که دکتر خونوادگی شونه میاد ا. تو خوب میکنه و م
این داستانی که میگی اسم اصلیش شوهر اجباری
آجیم این داستان رو نوشته 😃
کانالش: هانی
خب حالا که بحث پیدا شدن شد منم یه بار اون اوایل که هنوز وارد تست چی نشده بودم یه پارت از یه داستانو خوندم، دختره نمیدونم چطوری رفته بود خونه بی تی اس، بعد جیهوپو نمیدونم کی دمه دسشویی دختررو با کوکی دیدن، بعد جیهوپ گفت اینا عاشق همن بهتون ثابت میکنم. بعد سره سفره گفت ا.ت بیا بریم بیرونو... بعد یهو کوک عصبانی شد و از میز بلند و شد... بعد کنسرت داشتن، ا.ت هم اصرار کرد و باهاشون رفت کنسرت... بعد نمیدونم چی شد که کوک تو کنسرت ا.ت رو برد بالا پشتبونو....
خیلی دنبالشم، اگه فهمیدین، بگیری لطفا.
منم اینو خوندم
مرحبا دخترکم آیا اسمشو یادته؟ 😂
اگه میدونی بی زحمت بگو 😊💕
عزیزم تو گوگل بزن داستان عشق اجباری بعد برو تو یکی از پارت ها برو پروفایل نویسنده
پس چرا من پیدا کردم؟ 😑😐
منم دنبالشم لطفا اگه پیداش کردی بهم خبر بده ممنون میشم 😊
پس داستانت کو ؟