
لطفا لایک کنید و کامنت بزارید و این داستان رو به بقیه هم معرفی کنید💗فالو💗
کوک: میشه دوباره بیای و مثل اون شب دیگه نباشه که وقتی که رفتی دیگه نیومدی😖😥من طاقت دوری تو دوباره ندارم😞😖😥من بدون تو دیگه نمی تونم.....از زبان لیا: وقتی کوک این حرف و زد قلبم یه جوری شد💔 انگار داشت از ته قلبش بهم می گفت 💗.....بدون اینکه هیچ جوابی بدم گفتم: خداحافظ جونگ کوک😖 و بعد رفتم ...و از خونشون اومدم بیرون ...راستش یه بغضی توی گلوم بود که داشت روانیم می کردم 😶😣...آنقدر این بغض برام سنگین بود که زد زیر گریه😭 ....دلیل این گریه رو نمی دونستم ولی خوب می دونستم که این بغض مربوط به کوک💔.....یکم قدم زدم ولی خب پاهام خسته شده بود برای همین یه ماشین گرفتم و به سمت خونه رفتم.....راستش تو ماشین فقط داشتم درمورد اتفاق امروز فکر می کردم😶😭💔
از زبان کوک: وقتی که جملم رو گفتم...انتظار داشتم که جواب رو بده ولی فقط گفت خداحافظ😞یعنی دیگه نمی تونم ببینمش.......ههههعععععیییییی😩 ولی از این بگذریم امروز بهترین روزم بود......از این نظر که امروز بعد از چند ماه لیا رو دیدم😊 ........احساساتم رو نسبت بهش گفتم.👫.....باهاش کلی حرف زدم و باهاش خندیدم🤪......حتی از این بهتر دستشو گرفتم و پانسمان کردم🤓😛 رفتم روی مبل نشستم و تلویزیون رو روشن کردم......نیم ساعت بعد ....صدای در اومد آخ جون بچه ها اومدند😜😝جی هوپ: مااااااااا اومدیم.....جیمین: چه خوش اومدیم😅....تهیونگ: چرا همیشه وقتی یه نفر می گه ما اومدیم تو می گی خوش آمدیدم🙄جیمین: چون دوست دارم😤یونگی: خوابم می یاد😴جین: چیزه جدیدی نیست😐.....نامجون : بزارید برسیم خونه بعد بحث هاتون رو شروع کنید😣
کوک: سلام هیونگ ها( با لبخند و پر انرژی🤪) .......همه در سکوت😑😐😶............تهیونگ: س..لا...م........😑جیمین: این کوک خودمونه 🙄😶 جی هوپ: فکر نکم.🤨 چیزی شده کوک😐....کوک: منظورتون چیه؟......یونگی: منظورشون اینکه که تو کوک سه و چهار ساعت پیش نیستی😴.....کوک:😅😅😅😅😅خب هیچی راستش چیزی نشده ولی خودم هم احساس می کنم حالم خیلی خوبه 😊نامجون: خب خدا رو شکر ما که حال بد تو رو که نمی خوایم.😉.....جین: خب حالا زود باشین برید لباس ها تون رو عوض 😝از زبان نویسنده: اعضا لباس ها شون رو عوض کردن و همشون به جز کوک روی مبل ولو شدند......جی هوپ: راستی اون دختره ی خدمتکار کو؟رفتش😊😏.......کوک: آره رفتش چه طور........جیمین: من فکر کنم بدونم چرا پرسید؟🤓.....جی هوپ: چرا؟.....تهیونگ: چون دست پخش مهشره🤓😊😂.....جی هوپ و جیمین: آفرینننننننننننن😅
جین: یعنی انقدر دست پختش خوب بود😖کوک، تهیونگ،جیمین و جی هوپ: بلهههههههههه😍🤗😊😂....جیمین: مخصوصا اون نودل هاش😝.......جین:😤از زبان نویسنده: خلاصه دوباره بعد از کلی خنده و مسخره بازی🤪هر هفتاشون رفتند شام خوردند و بعد از شام هم همه به غیر از کوک و جیمین رفتند خوابیدند.😴.....یک ساعت بعد..... جیمین: راستی کوک ازت یک سوالی بپرسم......کوک: بپرس هیونگ.......جیمین: اون دختره ی خدمتکار کی بود😏؟.....کوک: چی چطور😨؟....جیمین: آخه بعد از رفتن ما تو و اون دختره تنها بودید و قبل از اینکه ما بریم تو بی حال ....ناراحت و عصبانی بودی😤ولی الان اخلاقت از این رو به این رو شده.....🙄مگر اینکه از خونه اومده باشی بیرون و با....🙃......کوک: نه راستش من از خونه نیومدم بیرون.😲...و اصلا چه ربطی داره به تنها موند من و اون دختره😒......بعد از اینکه کوک این جمله رو گفت جیمین به دست راست کوک نگاه کرد و متوجه این شد که دستش رو پانسمان کرده😒😏 بدون اینکه چیزی بگه رفت کنارش نشست و گفت: به دستت ربط داره😶.....کوک: چی🤨؟....بعد کوک به دستش نگاه و یکم هول شده بود😶......کوک: اممم این چیزه می دونی..😨...جیمین: خب.😏.....کوک: این ای بابا هیونگ آره مربوط میشه به اون دختره اون دختره همون لیا هستش....جیمین: چی لیا..😦 اون دختره لیا بود😌.....واقعا 😮...... بعد کوک تمام ماجرا رو به جیمین گفتش......جیمین: واییییییی دلم براش سوخت....ولی برای تو خیلی خوشحال😊.....کوک: چرا؟😦
جیمین: چون داداش کوچیکم داره ازدواج می کنه 😈😇😛😜😝آخ جون🙃😘😍😚☺🤗😊....کوک: هییییسسسسس هیونگ چی داری می گی.🤐... اونکه به من نگفتش که دوست دارم☹.....جیمین:wow پس در این حد عاشقشی..😝😭..کوک: ای خدا من و نجات بده😒آها راستی می گم هیونگ....جیمین: بله؟....کوک: لطفا به بقیه درمورد امشب و عشق بین منو لیا چیزی نگو باشه؟🤐....جیمین: چراااا! ولی باشه چیزی نمی گم قول می دم.....کوک: حتی به تهیونگ هم نمی گی ها؟.....جیمین: باشه خیالت راحت باشه.😊🤐😇....
خلاصه بعد از کلی حرف بین این دو دوست😊 هر دوشون رفتند خوابیدند😴......یه هفته بعد .....از زبان لیا: واییییییی چقدر بدنم درد می کنه☹ دیگه تحمل این همه کارو ندارم.😶😣...... ( الان ظهره و لیا الان کارشو تموم کرد و رفت خونش و الان روی تخش دراز کشیده) کمرم، پشتم،دستم، پاهام، سرم همه جای بدنم درد می کنه😣.......چی می شد دوباره برم خونه ی اعضا و خونه ی اونها رو تمیز کنم....خیلی وقته از جونگ کوک خبر ندارم😐.....ولی یه خبری درمورد بی تی اس دارم........آخ جون 😆😉😊☺پس فردا بی تی اس قرار کنسرت بزاره منم خیلی خوشحالم.....البته یه کنسرت آنلاین🤨😐😑
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود❤️😍👌🏻
پارت بعد please 🙏🏻❤️🥺
و اینکه لطفا سعی کن بیشتر بنویسی 🥺❤️🙏🏻
مرسی🙂چشم👍باشه چشم😃
عالی بود ادامه بده
مرسی چشم🙂
بعدی تو برسیه دیگه ؟
آره 🙂
عالی بود💖💖💖💖
مرسی😁