
سلام به همه 👋 دوستان با توجه به نظر سنجی از قسمت 6 (داستان ما) به (افسانه ما) تغییر میکنه 😁 حالا من دوباره هم میپرسم حتما تا نتیجه برین دوتا چالش داریم و لایک بکنین که من بدونم که شما از داستانم خوشتون میاد و به من روحیه میده 🙂 خب همونطور که گفتم سیع میکنم بیشتر بنویسم 😊
آنچه گذشت :من الکسم، مثل تو یه شمشیرزن هستم خوشبختم 😊… الکس : تو اهل این دنیا نیستی نه؟… الکس،کلارا : افسانه ها… مچ دستشو نشون میده که علامت رعد روشه… همهی شمشیرزن ها یه عنصر درون دارن…تو شمشیرزن آبی 🌊… تو میتونی از قدرتات استفاده کنی؟...سعی کن این آب رو از داخل لیوان خارج کنی یهو…
یهو گفتم : چیکار کنم؟ الکس : آب رو از تو لیوان بیار بیرون! کلارا : مگه میشه؟ الکس : چرا که نشه؟ ببین [آوردن یک کتاب بزرگ] اینجوری (عکس بالا) کلارا : اوم… این کتاب رو از کجا آوردی؟ الکس : خب راستش… یجوری پیدا کردم دیگه😅 حالا طبق دستورالعمل کتاب سعی کن این آب رو از تو لیوان بلند کنی :) کلارا : اوم… باشه یه امتحانی میکنم 🙃 الکس : روی آب تمرکز کن… حسش کن… آب رو روی دستات حس کن… همینطور که چشمام رو بستم تمرکز کردم… روی آب تمرکز کردم… دستام رو آوردم جلو و بهش فرمان دادم تا بلند شه و به شکل دایره در بیاد… چشمام رو باز کردم 😮 یک گوی آبی روبروم بود و الکس با یک لبخند ملیح بهم نگاه میکرد و گفت : میدونستم میتونی 🙂
کلارا : وایی😮 الکس… باید به من یاد بدی چجوری از قدرتم استفاده کنم 😆 الکس : خیل خب باشه… دنبالم بیا با الکس از خونه رفتیم بیرون بعد به سمت بیرون از روستا رفتیم… بعد از نیم ساعت رسیدیم به یک رودخانه… الکس : خب حالا باید یکم از آب رو از رودخانه جدا کنی کلارا : باشه تمرکز کردم و… تونستممم🤩
از اون روز به بعد با الکس همش تمرین میکردیم. من رو قدرت هام خیلی خوب مسلط شده بودم و با الکس تونسته بودیم خیلی خوب هماهنگ بشیم 🙂 تا زمانی که بتونم یاد بگیرم چجوری آب رو از زمین در بیارم باید همیشه یک بطری آب همراهم باشه 😩 و اینکه من نمیتونم آب رو تبدیل به یخ کنم 😤 چرا آخه؟ 😤 الکس میگه چون که آب و یخ جدا هستن ✌️😒 آخه همیشه تو فیلما اونی که آبو کنترل میکرد یخم کنترل میکرد 😑 ایش 😒💔 الکس : 😂 مثل اینکه زیاد فیلم میبینی کلارا : هی 😦 من دوباره بلند فکر کردم؟ 😳 الکس : 😂 آره کلارا : اوفففف 🙄 صدا : جیغغغغغغغغغغغغغغ کلارا : اون صدای چی بود؟ الکس : مثل اینکه ایکتیوسانتورها حمله کردن 😕 کلارا : اَه نمیخوام برمم😩 نمیشه شوالیه ها برن بکشنش؟ (خب بچه ها توضیحات : شوالیه ها همه جا هستن برای مراقبت از مردم… تا وقتی که شمشیر زن ها نبودن شوالیه ها با ایکتیوسانتورها مبارزه میکردن و بعضی وقتا هم میمیرن چون قدرتی ندارن و ایکتیوسانتورها قوی هستن و یک نفری نمیتونی شکستش بدی مگه اینکه شمشیر زن باشی… ها راستی یه چیزی هم در مورد ایکتیوسانتورها بگم… اسمشون ایکتیوسانتور هست نه ایکتیوسانتورها اگه تو پارت های قبلی نوشته باشم ایکتیوسانتورها و جمع نبسته بودم منو ببخشید نفهمیدم … من این اسم رو از خودم در نیاوردم اسم یکی از هیولا های یونان باستان هستش من هر چی میزارم رو اول میرم تحقیق میکنم… لاپیتا هم لاپیت ها بود من تو اسم گیر کردم از خواهرم پرسیدم گفت لاپیت ها رو بکن لاپیتا در واقع لاپیت ها هستش ولی لاپیتا گفته میشه) الکس : نه که نمیشه وقتی تو شهر دوتا شمشیرزن هست چرا اون بدبختا پستشون رو ترک کنن که بیان اون چمبه رو بکشن 😐 (منظورش ایکتیوسانتور هستش 😂) پاشو، پاشو تنبلی نکن الان همه رو میکشه اون کوچه سگ 😐 میگم پاشووو کلارا : باشه دیگه پاشدممممم 😩 اومدم بزا شمشیرمو بردارم تو برو منم الان میام 😁 الکس : اوفف باشه دیر نکنی هااااا 😑 کلارا : باشه تو برو اومدم…. بعد از یک ساعت که الکس ایکتیوسانتورها رو زد نفله کرد… الکس : اوففف مردم از خستگی این دختر کجا موند؟ 😐 اه دارم میمیرم از خستگی 😩💔 الکس میره به سمت خونه و وقتی در رو باز میکنه میبینه کلارا رو مبل نشته و داره بیسکوییت میخوره 😐🔪💔 الکس : ککللاااراااااااااااا 🤬😡 کلارا : ای گوشم چیع… الکس: چرا نیومدییی؟ نشستی داری برا من بیسکوییت میخوریی؟ (داره اینا رو با داد میگه بچم بد جور عصبانیه 😐😂) کلارا میره آشپزخونه و با یه کاسه آب بر میگرده کلارا : زر نزن دیگه گفتم حوصله نداشتم 😐💔 حالا بیا بشین ببینم الکس :اوففف :/ الکس نشست روی مبل و کلارا با آب زخماشو درمان کرد 🙃
بسه دیگه خسته شدم برم یه قسمت بوروتو ببینم بیام قسمت بعدو بنویسم باشه؟ 😁 خب برو نتیجه چالش میخوام بگم :)

ها راستی یه چیزی... این عکس بالا رو میبینی؟ این یه جوری میشه گفت ایکتیوسانتور هست یه جوری 🙃 ما انواع و اقسام هیولا ها داریم... ایکتیوسانتورها... پایتون (Python)... ارثروس (Orthrus)... سکولا (Scylla)... تایفون (Typhon)... هیدرا (Hydra)افیتاروسها (Ophiotaurus)... ساتیرها (Satyr)... سربروس (Cerberus)... سایکلاپس (Cyclops)... هیدرا (Hydra) و گورگونها (Gorgons)

و اینم گفته بودم عکس زره الکس رو بعدا میزارم اینم عکسش 😊 خیلی جیگره 😍
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خواهر جوونی بارت بعد کی میرسه ؟😘
ببخشید داداشی نتونستم بزارمش الان که تو این کامنتو میخونی گذاشتم و تو صف برسیه :)
ممنون خواهر جونی 😘😘 ... راستی ببین داستان من دست تو هست ... اخه من یک روز هست پارت بعد داستانم رو گذاشتم ولی منتشر نمی شه
چشم میرم ببینم میتونم منتشرش کنم یا نه :)
آجی پس چرا پارت ۶ نمیاد ؟🥺😭😭
پارت 6 رو نوشتم ولی هنوز یه سری کاراش مونده :) زود میزارم
عالی بود خواهری 🌷😘
ممنون داداشم ☺️🌹
راستی خواهری من پارت بعدی داستانم رو گذاشتم
واقعا؟😍 چه عالی من رفتم بخونم
عالیییی بود ♥♥لطفا ب داستانم سر بزنین حتما خوشتون میاد♥♥
باشه میرم 🙃🤸♀️
چ ج: هندونه😐😂🍉
اهم افسانه ی ما هم خوبه
باشه 🙃
بعدییییی
عالی بود
عالی بود مثل همیشه
ممنون
عالی بود ، خیلی عالی 😍💗
آجی جان من ادامش بدیا ، بدجور به داستانت وابسته شدم 😐💗❤️💗❤️
ج.چ ۱ : افسانه ما
ج.چ ۲ : من آبم 😁
ممنون آجی 😍
نه نه فکر نکن من ول میکنم این داستان رو میدونی چقدر سر این داستان ذوق کردم من تو ذهنم این داستانو تا فصل 7 خلاصه رفتم 😂
ماشاالله دختر خوب نازنین 😐👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻💗💗💗💗
مثل همیشه عاااالی .
ج.چ ۱: اره افسانه ما قشنگ تره
ج.چ ۲ : منم آبم😁
مرسیی 😊
عه سلام آب جون خوشبختم