اینم از پارت ۶ ناظررر لطفاا منتشرش کن لطفاااا
ملیکا:اون شب اعضا به اصرار ما اونجا موندن.صبح بیدار شدم رفتم حموم بعدش رفتم پایین که صبحانه درست کنم.بچه ها هم امدن پایین نشستن پشت میز سوهو(واو همه اینا رو خودت درست کردی؟؟)ملیکا(هوم) بکیهون(چه خوشگله ادم دلش نمیاد بخوره)ملیکا(ادم الان دلش به قار و غور میوفته اگه نخوره)نرگس( عهههه کوفت کنید دیگه)سهون(هوم عشقم راست میگه بخورید)نرگس(سهون چرا تو خفه نمیشی)ملیکا(یگانه و چان کجان!!)کریس(نمیدونم)بکیهون(ملی توهم به همون چیزی که من فک میکنم فک میکنی)ملیکا(احق من چطور بفهمم تو به چی فک میکنی!!)بکیهون(ولش کن)ملیکا(برم بیبنم این دوتا کدوم قبرستونی هستن) بکیهون(منم میام)ملیکا(خداااااا بک بشین سرجات صبحانه تو بخور)بکیهون(نمیخوام میخوام پیش تو باشم) ملیکا(بکککککککک تورو خدا سفر قندهار که نمیرم بشین صبحانه اتو بخور تا برم این دوتا رو بیارم) بکیهون(باشه)
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)