
خب دوستان اینم اون سورپرایزی که بهتون گفته بودم 🥳🧡 اگه داستانای قبلی منو خونده باشین میدونین توی چند تا پارت بود که گفته بودین از بقیه هم داستان عاشقانه بذارم مثل داستان لحظه ی عاشقی که از جیمینه که منم گفته بودم از هر کدوم کم کم میذارم ولی نه فعلا چون داستانام زیادن خب من همچنان قرار نبود این داستانو بذارم ولی بخاطر اینکه داستان فرشته ی نجاتم ۲۰۰ تا بازدیدو رد کرد و تقریبا همه ی داستانام هم ۱۰۰ تا بازدید رو رد کردن به عنوان جایزه اینو براتون گذاشتم 😘🧡 بهتون نگفته بودم همچین داستانی قراره بذارم در صورتی که بقیه ی داستانام از قبل میدونستین پس امیدوارم سورپرایز شده باشین چون از راه دور بیشتر از این ازم بر نمیاد😚🧡 دیگه زیادی حرف زدم بریم سر داستان 🧡
تو این داستان اسمتون اِریکا میلر هست و توی بیمارستان ایچا ( اسم من درآوردی🤦♀️) تو کره ی جنوبی کار میکنی . خودت تو انگلیس به دنیا اومدی ولی مامان و بابات وقتی بچه بودی بخاطر کار بابات اومدن کره و تو توی کره بزرگ شدی .( البته الان مامان و بابات برگشتن انگلیس و خودت تو کره موندی ) موهات قهوه ایه تیرس و چشمات نارنجی بلوری ماننده و بخاطر رنگ چشمات که مثل رنگ روباهه اسم اریکا رو روت گذاشتن به معنی روباه ماده ( مثلا) . تو جراح عمومی و متخصص قلبی و تازه کارتو تو بیمارستان ایچا شروع کردی بخاطر همین کسی زیاد متخصص حسابت نمیکنه ولی توانایی بالایی داری حتی میتونی از خیلی از دکترای با تجربه هم بهتر باشی . ( نکته : جراح عمومی تنها رشته ی تخصصی عه که اون جراح میتونه انواع جراحی هارو وقتی یکی تصادف کرده یا خیلی وضعش بده انجام بده حتی بعضی موقع ها مغز اعصاب هم انجام میدن تو گوگل بزنین میاره) ۲۰ سالته .
( مغز و اعصاب منظورم بود) الان ساعت ۹ صبه و تو توی بیمارستانی . یه اتوبوس مسافر بری تصادف کرده و ۲۸ نفر زخمی شدن و وضعشون وخیمه و ۳ نفر هم همونجا فوت کردن . آژیر بیمارستان به صدا در اومده و مدیر داره میگه که هرکی هم شیفتش نیست باید بمونه . تو روپوشتو پوشیدی و همه منتظرن که ماشینای آمبولانس برسن . وقتی میان همه ی مجروحها رو میارن . تو میری سراغ یه دختر که وقتی اتوبوس تصادف کرده سرش و پاش خیلی آسیب دیدن . وضع خیلی بده و همه هی با عجله اینور و اونور میرن و پنس و پنبه و لوازم دیگه ای که لازم دارن و از ظرف های مخصوصی که از قبل آماده کرده بودن برمیدارن . تو داری به اون دختره کمک میکنی که میگن یه نفر دیگه هم آوردن که وضعش خیلی خرابه پس تو اون دختررو میسپری به یه دکتر دیگه و میری سراغ اون مرده .......
اون یه مرد ۳۸ سالش که ۴ تا از دنده هاش شکسته و جمجمش هم آسیب جدی ای پیدا کرده ( ضد حالی ، تهیونگ نبود 😎🤣) . تو اونو و میبری داخل و میدیش به چند تا متخصص دیگه چون خودت سرت شلوغه . حالا با همون روپوش بیمارستان از بیمارستان اومدی بیرون چون گویا یه ماشین آمبولانس داشته میومده که چون سریع میومده و ماشینای آمبولانس زیادی هم پشتش بودن نزدیک بوده تصادف کنه . تو با یه دکتر دیگه میرین اونجا که به اون مریضی که تو آمبولانسه کمک کنی که توی راه یه چیزی میبینی............
تو خوابگاه اعضا : تهیونگ : بچه ها من میرم بیرون قدم بزنم . جیمین : چی ؟ الان تو این وضع ؟ . تهیونگ: تو کدوم وضع . جیهوپ : تهیونگ حواست نیست اون تهدیدگره باز برگشته ؟ حواست نیست که تهدیدت کرد که میکشتت ؟ . تهیونگ : آهانن اونو میگین ، نترسین بابا اون هیچ کاری نمیتونه بکنه شماهارم تا الان هزار بار تهدید کردن هیچ کاری هم نکردن الانم که صحیح و سالم وایسادین جلوم دیگه ترستون برای چیه . جین : ببین بچه انقدر کله شق بازی درنیار اگه ۱ درصد هم احتمال این باشه که بلایی سرت بیاد باید بمونی خونه . تهیونگ : هیونگ اذیت نکن دیگه حوصلم سر رفته میخوام یکم قدم بزنم زود برمیگردم . نامجون: پس حداقل ماسک بزن ، مراقب خودتم باش ، سعیم کن زیاد بین جمیعیت نری بشناسنت ، کلاهم بذار سرت ، لباس گرون قیمت هم نپوش . تهیونگ : چشم هیونگ چشم . و میره داخل اتق و آماده میشه و میاد بیرون .
تهیونگ : حالا خوبه ؟ 😜 . شوگا : خوبه خوبه زود برو برگرد . تهیونگ خداحافظی میکنه و میره بیرون . داره تو کوچه ها قدم میزنه . وقتی داره راه میره احساس میکنه یکی داره تعقیبش میکنه . سعی میکنه عادی به نظر بیاد و بیشتر قیافشو میپوشونه . وقتی داره راه میره یه نفر از پشت میگه : به به کیم تهیونگ ، میبینم که تهدیدمو جدی نگرفتی 😈 . تهیونگ برمیگرده که ببینه کیه ...........
که اون آدم شلیک میکنه !!!! تهیونگ میوفته زمین ...... اون آدم دو تا تیر دیگه بهش میزنه و فرار میکنه ...... تو داری با اون یکی دکتر میری سمت آمبولانس . اون دکتره میره داخل ولی تو قبل از اینکه بری پیششون تهیونگو تو اون کوچه میبینی ..... اون رو زمینه و خیلی خون ازش رفته ...... فوری میری پیشش .... میگی : آقا.. آقا میتونین صدای منو بشنوین ؟ .... ولی فایده ای نداره و اون بیهوش شده ... تو سعی میکنی بقیه رو صدا کنی ولی همه داخل آمبولانسن و تو ام توی یه کوچه اونور تری محاله بشنون ... حالا نفس تهیونگ داره بند میاد !!!!!! تو با روپوشت جای زخمای تهیونگو میگیری که بیشتر از این خون نیاد ولی اونقدر خون از تهیونگ رفته که دیگه نفسش تقریبا بند اومده . تو: خیلی خب اریکا آروم باش باید باید .... فهمیدم ! . و از تو جیبت خودکارتو برمیداری ....
تو : خیلی خب.... چیزی نیست تو میتونی . و اون خودکارو میاری بالا و با شتاب وارد سینه ی تهیونگ میکنی .... . سینش سوراخ میشه و حالا میتونه نفس بکشه . ( فکر کنم به این کار میگفتن هوا جنبی🤔 درست یادم نمیاد 🤷♀️) فوری میدوعی و بقیه رو صدا میکنی .... اونا فوری میرن و از بیمارستان تخت میارن و تهیونگو میذارن روشو و توعم شروع میکنی هول دادن و دوعیدن با تخت به سمت بیمارستان . بقیه هم همینطور . ( اونقدر دور نیست ) میرین داخل و دکترا میان بالا سرش . تو: مرد ، تقریبا ۲۴ ،۲۵ ساله ، ۳ تا تیر خورده تو ناحیه ی قفسه سینه تا کلیه ها ، علائم حیاتیش ضعیفه و نبضش خیلی کنده . ( و حرفای پزشکی دیگه ای که من ازشون سر درنمیارم 🤷♀️) . تهیونگو میبرن اتاق عمل توعم میری . یکی از دکترا که خیلی با تجربست ولی اونقدر محلش گذاشتن پررو شده . میگه : تو میتونی بری خودم عملو انجام میدم . تو : قربان با کمال احترام منم باید تو این عمل باشم چون اگه من نبودم و نجاتش نداده بودم اون الان زنده نبود ، و یاد آوری میکنم من متخصص قلب و جراح عمومیم پس باید باشم .
انقدر قاطع میگی که اونم چیزی نمیگه . از تو لباساش تو جیبش کیف پول و کارت ملیشو پیدا میکنن و زنگ میزنن به اعضا . اونا با عجله میان بیمارستان . همشون خیلی نگرانن و دارن گریه میکنن و بزرگترا سعی میکنن آرومشون کنن مثلا شوگا و آر ام ( احساس میکنم این دوتا انگاری مثلا از بقیه عاقل ترن ) . توی اتاق عمل : اون دکتر پر روعه : به نظرم بهتره اول لخته ی خون این قسمتو باز کنیم ، پنس . رو به یکی از رزیدنت ها میگه . ( نکته : هرچی که من الان دارم میگم فرض کنید خیلی دکتریه تو داستان ولی درواقع تو واقعیت من نمیدونم چی دارم میگم پس زیاد جدیش نگیرین) تا میخوان پنسو بهش بدن تو میگی : نه ، باید اول راه این گلوله رو باز کنیم و از این قسمت برش داریم ، اگر اونکارو کنیم ممکنه نبضش ضعیف شه و لخته ی دیگه ای ایجاد شه ، اونطوری ممکنه حتی بیمارو از دست بدیم . و از یه رزیدنت دیگه لوازمو میگیری و شروع میکنی باز کردن زخم که گلوله رو بردارین . اون دکتره حرصشمیگیره ولی چون راست میگی نمیتونه چیزی بگه 🤣 . عمل تموم میشه و تو زودتر از همشون میای بیرون . بلافاصله بعد از اینکه میای بیرون اعضا دورت جمع میشن : نامجون با نگرانی : چیشد خانوم دکتر ؟ حالش چطوره ؟ تو : نگران نباشین ، گلوله هارو در آوردیم و عمل هم به خوبی پیش رفت ، تا چند ساعت دیگه بهوش میاد و میتونین برین پیشش.
و میری سمت اتاق خودت که اون دکتره از اتاق عمل میاد بیرون . انتظار داشت همه دورش جمع شن ولی چون تو گفته بودی نشدن 😎😂 . ( خلاصه که حسابی غرورشو خاک کردی 🤣) . چند ساعت بعد تهیونگ به هوش اومده و اعضا پیششن . شوگا: مگه ما بهت نگفتیم خطرناکه ، گفتیم نرو بیرون ولی کوگوش شنوا ، الان ببین چیشد ؟. تهیونگ : حالا هیونگ نگران نباش دیگه من حالم خوبه ☺️ . شوگا : نگران نیستم ، بیشتر نگران اون آدمم که اگه آرمیا پیداش کنن قراره چه بلایی سرش بیارن ....... نیس نیس نیس بیچاره 🤦♂️😞 . تهیونگ : 😐 .
جیهوپ : میگم تهیونگ تو احیانا اون کسی که بهت شلیک کردو دیدی ؟ یعنی ... میتونی قیافشو تشخیص بدی ؟ . تهیونگ : راستش نه ... تا میخواستم برگردم بهم شلیک کرد منم افتادم زمین ... دیگه بقیشم یادم نیست .... البته یه چیزایی یادمه ، وقتی افتادم یه دختره اومد بالا سرم ، بعد از اون دیگه یادم نمیاد ... راستی ... من چطوری اومدم اینجا ؟ . تو میای داخل اتاق که حال تهیونگ و نبضشو چک کنی . در میزنی . نامجون : بفرمایین و میای داخل . یه پرستارم پشتت میاد . تو : الان حالتون چطوره تهیونگ شی . ( از تو اطلاعات بیمار که بهت داده بودن اسمشو میدونی ) . تهیونگ : بهترم ولی ........ یکم قیافتون آشناس ... احیانا شما همونی نیستین که وقتی من افتادم اومدین پیشم ؟ . تو : بله ، من برای رسیدگی به یه بیمار که توی یه آمبولانس نزدیک به اونجا بود اومده بودم ، که شما رو رو زمین دیدم . جین : قیافه ی اون کسی که شلیک کردو دیدین ؟ . تو : راستش نه .. وقتی من اومدم کسی اونجا نبود . در میزنن . پلیسا میان داخل و میخوان چند تا سوال ازتون بپرسن . تو و تهیونگ به سوالاشون جواب میدی . اونا میرن بیرون . پرستار هم سرم تهیونگ رو وصل میکنه و باهم میرین بیرون ......
حالا تقریبا ۳ روز بعده و تهیونگ مرخص شده و دارن با اعضا برمیگردن خوابگاه . تو داری از اتاق روبروییشون میای بیرون . اعضا دارن میرن که تورو میبینن . تهیونگ : ببخشید میخواستم ازتون تکشر کنم ، تو این چند روز نتونستم ... شما جونمو نجات دادین .... اگه اون روز شما نمیومدین شاید من زنده نبودم . تو: وظیفم بود 😊 . نامجون : میگم ... حالا که همچین لطفا بزرگی بهمون کردین .... خوشحال میشیم امشب برای شام بیاین خونمون . بقیه هم تایید میکنن . تو : این لطف نبود ، وظیفم بود ... اگه شما هم بودین همینکارو میکردین . اعضا خیلی اصرار میکنن برای همین قبول میکنی ...........
خب دوستان پارت اول تموم شد 😘🧡 امیدوارم خوشحال شده باشین و خوشتون اومده باشه ☺️🧡 و اینکه اون قسمتی که گفتم با خودکار سینه ی تهیونگو سوراخ کردین که راه هوا باز شه رو از تو یکی از سکانس های سریال دابلیو برداشتم ، خلاصه که خودم گفتم لازم نیست تو کامنتا بگین 🧡 خیلی دوستون دارم 🧡🧡🧡 بای 👋🧡
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
•~عالی~•🌺☘️
وری گووووددددد!!! ❤💜🖤
فالویی بفالو
عالی❤❤❤❤
عالیییی بود 😍😍🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩❤❤❤
ادامه بده موفق باشی 🌸🌸🌟🌟⭐
عالی بود خوش اومد افرین 👏 👏 👏 👏 👏
خیلی خوب بود واقعا رمانت بی نظیره من تازه شروع کردم به خوندنش هر چقدر از رمانت بگم کم گفتم واقعا خیلی با استعدادی:))
نویسندگیت عالیههه من ۱ ماه پیش اومدم تو تستچی و اولین داستانی که خوندم داستانای تو بود اونم لحضه ی عاشقی رو خوندم بعد یاد گرفتم چجوری ی داستان قشنگ بنویسم واقعا نویسندگیت عالیههه داستانات هم عالیههههه امیدوارم موفق باشییی🌸🍇
وایی شما که خودت یه پا خانوم دکتری! اینا رو از کجا بلدی؟😋🍭😇
پوففف زده ۲ ماه پیش😶 ... من انقدر سرم گرم بقیه مارتا شد اون موقع اصلا نیومدم نظر های جدیدو ببینم😶💔 ...
خب من سریالای دکتری زیاد میبینم یعنی از هر ۵ تا سریال ۴ تاشون دکتریه بخاطر همین اطلاعات زیاد دارم یکیم بخاطر اینه که تو گوگل زیاد درباره ی این چیزا سرچ میکنم
عاااااااااااااااااااالیییییییییییییییییی بوووووووووووووووؤددددددد😍😍😍😍😍😍😍😍😍 بعدی رو زود تر بزار و اینکه لطفا یه سری به داستان منم بزن 😁
ممنون💜 و اینکه من خودم داستانتو میخونم خیلی قشنگه ولی یکم غمگینه که تهیونگ و جیمین همزمان عاشق یه نفر شدن چون اخرش یا تهیونگ ناراحت میشه یا جیمین 💔
وای ممنونم که داستانمو میخونی 😘😍اخرش خیلی خوشه ☺☺☺
ای وای دیدی چی شد داستان رو اسپویل کردم 😬😬😬
خیلیی خوب بود مثل همیشه
لطفا زود تر ادامه اش رو بذار💜
عاااااالللللیییییی بوووووددددد پارت بعدوووو بزززززاااااررررر زززوددددد ببببباااللالششششششش😍😍😍😍😍😍😍