
خیلی دیر میزارم پارت ها رو ببخشید ولی واقعا حالم خوب نبود الانم نیست ولی بالاخره گذاشتمش
اول بالا رو بخون لطفا💛
رفتیم توی اتاقش و لیسا گفت : رزان .... رزی:رزی صدام کن لطفا لیسا : پس اسمت رزی هست 😊 ام راستش ...... دکتر گفت که صدمه شدیدی به پات وارد شده ولی فردا مرخص میشی . لطفا حواست رو جمع کن . (وقتی از زبان اعضا نیست و خودم دارم میگم علامت & رو میزارم) &: دخترا نشستن کنار تخت رزی و کلی از خودشون به هم گفتن و با هم آشنا شدن . در مورد علایقشون میگفتن ، گذشته و زندگیشون .
دو ماه از زبان رزی :باورم نمیشه دو ماه از اون اتفاق میگذره و دخترا هنوز با دونستن تمام اتفاق های زندگیم بازم دوستم دارن و روز به روز به هم وابسته تر میشیم . من اونا رو مثل خواهرم میدونم . تقربا از همه چیزه هم خبر داریم🙂قراره مامان لیسا بعد از دو ماه بیاد کره و لیسا یه مهمونی به مناسبت اینکه برای اولین بار مامانشو میبینیم گرفته . گفته امروز هممون بعد از کلاس یه راست بریم خونشون. واسه همین یه لباس مجلسی گذاشتم تو کوله کوچیکم و آماده شدم و رفتم کلاس .
بعد از تموم شدن کلاسامون با لیسا به سمت خونشون حرکت کردیم . هر کدوممون دونه دونه رفتیم تو اتاق مهمون و لباسامون رو برای اومدن مامان لیسا پوشیدیم و لیسا هم که یه راست رفت تو اتاقش و لباسشو عوض کرد . بعد یه نیم ساعت که ما همه چی رو آماده کرده بودیم مامان لیسا با یه لبخند و اشتیاق زیاد در باز کرد و اومد تو و با دیدن ما لبخندش 10 برابر شد و معلوم بود از اینکه لیسا تونسته دوست پیدا کنه خوشحال بود .
اومد جلو و کیفش رو گذاشت رو میز و لیسا رو محکم بغل کرد . گفت : دخترم دلم برات تنگ شده بود . لیسا هم بغلش کرد و گفت : منم همینطور مامان . بعد از هم جدا شدن لیسا گفت : مامان تو این مدت که نبودی خیلی اتفاقا افتاد که بعدا بهت میگم ولی الان بهتره با دوستام آشنا شی . جنی ، جیسو و رزی . من اونا رو مثل خواهر دوست دارم . &: (مامان لیسا : ^) ^: خوشبختم 😊 لیسا : امشب ازشون میخوام اینجا بمونن . جنی : واییییییییییییی قراره خوش بگذره 😃 جیسو : همه چیز هماهنگه . لباس هم برای امشب آوردیم دیگه . پس مشکلی نداریم . رزی : درسته من وسایلمو اوردم . ^: خوب پس عالیه امشب با هم کلی خوش میگذرونید😄 لیسا : میگذرونیم ؟ مگه خودت نمیای ؟ ^ : راستش تو مهمونی قشنگتون هستم ولی چند ساعت دیگه باید برم پیش رئس جمهور . یه کار خیلی مهم پیش اومده جنی : پیش بابام؟ صدا ناشناس : ااااااااااا(جیغ 😅😂)
اینم از پارت پنج . امیدوارم خوشتون اومده باشه🙂
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عاجی یه پیام تو و.ا.ت.س.ا.ب بده صفحت برام پاک شده 😕😟
واتساب
پیام دادم اج
سلام دوست گلم قشنگم بهترینم اجی رونیا
۲ مهر تولدش هست
اون روز بیا پروفایلم تو جشن شرکت کن 😻😻😻 اینو برا بیشتری ها فرستادم 👆
عاجی بیا نظر سنجی که زدم اجی ها بیان تو ل. ی.ن.ک گفتینوم هست
بیا برنامه بچینیم چکار کنیم 😹
منتظرت می مونم
چشم عزیزم الان میام 💛
مرسی عشقم
عررررررر چه خوجگل بود🥺🥺🥺❤️😄😄😄😄😄از خوشحالی دارم بال در میارم نمد چرا😐
میسی اجی 💛💖
پرواز کن بیا پیش خودم اصن😂💛💖
چشم الان میام😂😂🏃♀️🏃♀️فقط ماسک بزن کرونا هست😂😂😂😐😐😷😷
تو نگران اون نباش با مامان من هر ثانیه زندگیم با ماسک میگذره🙂😂
چه عجب آجی بالاخره گذاشتی😐😐
(مسخرت نمیکنم نفسم فقط برا شوخی گفتم🙂❤️)
خوب من یه مدت حالم خوب نبوده ببخشید🙂
چلا آج؟🥺
عالیییی بود منتظر پارت بعد هستمم
مرسی💛
چقدر عالیییییییی بود
فقط تو تیکه ی آخر موندم 🤔 دارم از فضولی میمیرم 😃😃😃😃😃 پارت بعدیییییplease😍
مرسی اجی💛
تیکه آخر .....خوب ... اممم....
راهنمایی: هیچکدوم از اعضا نیستن 😁
😁😁😁I know
عاجی لینا گفته که چند روز دیگه میونه😫 فقط
چه کنیم من به عاجی هاش هم گفتم اون ها هم کلی کامنت دادن ولی هنوز قبول نکرده 😟 برا همیشه بمونه
من دیگه نمیرم شما هرو ترک نمیکنم نفسام 😘😍😍😍😍😍
هورااا دیگه نمیره🥳
عالییییییی بود 😃😃😃😃😃
وای بی صبرانه منتظر قسمت بعدی هستممممممم😄😄😄🎉♾🐛🐛🐛🐛🐙🐙🐙🐙🏵🌸💮💐💮🌸🌸⚘🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مرسی نفسم💛💛