سلام بچه ها من قراره تو این تست چند تا از خاطرات ترسناکم رو تعریف کنم
1 _ یه بار شب ساعت 3 بود خواهرم منو بیدار کرد گفت اب میخواهم پاشودم بهش اب دادم بعد شروع کرد بی دلیل خندیدن من هم همون شب فیلم ترسناک دیده بود ترسید رفتم مامانم رو صدا کرد
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
کاش کتاب رو میدادی به من😟
میخواستم بدونم چی نوشته توش😐
خر شانس :(😐☕
ج.چ:یادم نمیاد😐😂
ج چ =تا یک مدت بود قبل از خوابم هی مامانم از جلوی در اتاقم رد میشد بهم میخندیدو میرفت بعد از مامانم که پرسیدم دیشب چرا اومدی جلو در اتاقم گفت من خواب بودم😫
چه ترسناک
الان ۱۲ شبه نزدیک ۱ و من تا اسلاید ۳ رفتم و نخوندم دیگهههه😑💔
ای جان
چالش: همین دیشب که یهویی داخل دیوار بین اتاق من و اتاق خواهرم صدای کوبیدن اومد خیلی صدای بلندی بود جوری که من از خواب پریدم سه بار دیشب این اتفاق افتاد توی ساعت های سه تا شیش(ساعت سه تا پنج ساعت های نفرین شد هست) هر بار هم انقدر صدای بلندی بود که من هر دفعه از خواب پریم صبح از خواهرم پرسیم که تو این کار رو کردی گفت اون هم این صدا رو شنیده و اون این کار رو نکرده من مطمئنم جن بوده از این اتفاق ها برای من زیاد افتاده داخل دستشویی هم چند تا نقاشی هست که هیچ کدوم از اعضای خانواده من اون ها رو نکشیدن
چه ترسناک
ممنون که شرکت کردی
این اون یکی اکانت منه رینبو جان
همین دیشب تشنم بود پاشدم رفتم آب بوخورم بگشتم رو تختم از رو سقف یه کله داشت نگاهم میکردم من واقعا ترسیده بودم رفتم زیر پتو و تا خوابم برد
وای چه ترسناک
ج چ : وقتی بود که ۹ سالم بود و بابام پرت شد پایین از پشت بوممون😐
عزیزم♥♥♥
واقعا اون لحصه حس بدی داشتم