7 اسلاید صحیح/غلط توسط: from girl انتشار: 3 سال پیش 7 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب بچه ها این پارت از زبون نسترن هم داریم
سلام سلوم چطور مطورین لایک و کامنت یادتون نره اینم از این پارت
آنچه گذشت• نسترن بانو با ساسان کار داشتو ساسان بعد از صبحونه با نسترن رفتن توی اتاق تا کارش رو بگن
خوب اول از همه دوستان بگم که چون که نسترن با ساسان کار داشت منم میخوام از زبون ساسان شروع کنم
از زبون ساسان: رفتیم تو اتاق مهمون و
ساسان _ خب سریع کارتو بگو
نسترن _ میگم که به جولیس و جولیا گفتی میخوایم جولیسو بفرستیم خارج؟
ساسان _ نه نگفتم چونکه قرار نیست بفرستمش
نسترن _ یعنی چی بابام شرط گذاشته که جولیا بره من و تو باهم دو نفری زندگی کنیم تو هم قبول کردی که به من برسیم
ساسان _ نخیر دیگه نمیخوام اینکارو انجام بدم
نسترن _ ببین اگه داستان اینه که دیگه بچه ای نداری من خودم برات یه بچه میارم
ساسان _ نخییر من میخوام طلا•قت بدم و دوباره با جولیا زندگی کنم و همینطور جولیس بعدم مگه جولیس عروسکه برات میارم برات میارم
نسترن _ مگه منو نمیخوای
ساسان _ نه نمیخوامت
و از اتاق خارج شدم که جولیا رو دیدم [بچه ها اینجا یه گفتگویی دارن که این گفتگو رو از زبون جولیا میشنوین ولی الان نه] جولیا رو بعد مکالمه پس زدم و رفتم بیرون سوار آسانسور شدم ایرپادمو [فهمیدیم ایرپاد داری و توجه داشته باشین اینا دارن میرن تو سال ¹⁴⁰² آیفون ¹⁴ هم اومده هیچی دیگه ادامه ی رمان] آهنگ faded wer are you now [ معرفی کردما خوشتون اومد ] رسیدم به طبقه ای که لابی هست [اسمش همکفه] از در خارج شدم
♡ یک ساعت بعد ♡
نزدیک خونه بودم که جولیا زنگ زد
جولیا _ سلام عشقم خوبی عزیزم کجایی
ساسان _ سلام خانمی { اییییی } خوبم مرسی تو خوبی نزدیکای خونم الانا میرسم چطور مگه ¿
جولیا _ هیچی میگم فردا ساعت شیش آلارم گذاشتم بیدار شیم ساک ببندیم
ساسان _ آره بیدارمون کن رسیدم دم مجتمع الان میرسم میبینمت خدافظ
جولیا _ بوس ﴿ بولغ حالم بد شد ﴾بای
خدارو شکر همچی مثل قبل شده جولیس هم دیگه از ته دل مطمئنم میخنده < واقعا گلبم گرفت > رسیدم به مجتمع آقا محمود { نگهبان مجتمع } باز کرد درو رفتم داخل رسیدم به لابی رفتم سمت آسانسور سوار آسانسور شدم و طبقومونو زدم رسیدم به طبقه پیاده شدم جولیا و جولیس رو دیدم که آماده شده بودن انگار میخواستن برن بیرون یجایی < برای اینکه طولانی نشه ادامش از زبون جولیا تازه از زبون نسترن هم داریم ولی از زبون جولیس نداریم >
از زبون جولیا: و پاگوش وایساده بودم جولیس داشت بهم هر هر میخنده یه اخم کردم و علامت سکوت رو نشون دادم ﴿ 😣 علامتش رو تو اموجی های کیبوردم پیدا نگرفتم ﴾ و به کارم ادامه دادم یه چیزایی داشتم میشنیدم { برو بکس مکالمشون رو نمینویسم ولی آخراش رو مینویسم } وقتی نسترن گفت جولیس رو بفرستیم خارج گوشم سوت کشید دیگه هیچی نشنیدم
< هعییییی یکی داره پشتش غیبت میکنه > ولی وقتی گفت دیگه نمیخوامت یکمی آروم گرفتم ندای درونم - خانم خانما عقده ای شدی ها _ ب ت چ فوضول چه
( نایس چه قافیه ای) بعد مکالموشون ساسان اومد بیرون جلوشو گرفتم و
جولیا_ فک کنم از این زن•یکه ارزشم کمتره که برای خاستگاری شرطی نزاشتم
ساسان _ میخواستی بزاری
جولیا _ میزاشتم الان جولیس نبود
ساسان _ ای قربون تو و جولیس برم
و ب•غ•ل•م کرد و ب•وس•ی•د•م و منو پس زد و رفت و لباسشو عوضش کردو زد بیرون نسترن اومد بیرون و برای حرص دراریه من
نسترن _ جولیس مامان بیا پیشم بریم خونه
جولیس _ بیام خونه ی دره پ•یتی شما
منم زیر لب بهش ایولی گفتم داشتم میرفتم تو اتاق که
نسترن _ ساسان تا حالا منو ن•ب•و•س•ی•د•ه
جولیا _ لابد از بوی گند دهنت خوشش نیومده همه مثل شما دره داهاتیا نیستن که مسواکم تو شهر دیدن حالا هم از خونه ی من گمش•و بیرون هرررری
واقعا پرووو شده بود حق نداشت با من اینطوری صحبت کنه یعنی در حدی نبود { حالا که فک میکنم دلم برای ساسان میسوزه چه فحش هایی شنیده } وقتی که نسترن رفت جولیا گفت بریم برای کیش خرید کنیم منم رفتم حاضر شم یه مانتوی نارنجی با یه شال زرد و چونکه تولدم آبان بود ناخونامو نارنجی و زرد و طرح برگ پاییز کاشته بودم کفشم هم که پاشنه بلند نارنجی مخملی بود یه شلوار لی پوشیدمو موهامم شونه کردم زنگ زدم به ساسان و گذاشته بودمش رو اسپیکر ( طفلی بچم اونقد قربون صدقش رفت جولیس هم شنید ) و در حین صحبت کردن باهاش داشتم آرایش میکردم یه خط چشم و سایه یه نارنجی و رژ لب صورتی کم رنگ زدم که گفت رسیدم و منم کلید رو برداشتم و رفتم از خونه بیرون با جولیس در رو قفل کردمو منتظرش موندم تا بیاد
از زبون نسترن: ساسان منو کشوند تو اتاق مهمان نمیفهممش چرا باید منو بکشه تو اتاق مهمان { دلم میخواد حذفت کنم انقد ازت بدم میاد اصلا تو چرا اومدی تو رمان من _ ببخشیدا خودت منو آوردی بعدم این چه اسمیه برای شوهرم انتخاب کردی ساسان-هاااا یک هفته داشتم روش کار میکردم میخوای اسمتو در ادامه ی رمان بزارم صغرا _ نه نه غلط خوردم ترو خدا نکنیا- پس نزر } من همیشه وقتی با ساسان کاری داشتم منو میبرد تو اتاق خواب مون ( زرت ) با من سرد شده بود ( بچه ها مکالمشو نمینویسم تا یک قسمتیش دیش دیش )
نسترن _ مگه منو نمیخوای؟
ساسان _ نه نمی خوامت
ساسان عشق بچگیم بود ( مادرش خدمتکارشون بوده اینم با ساسان بازی میکرده ) دوسش داشتم و به آرزوم رسیده بودم ولی اون ز ن ی ک ه ازم گرفتش ولی من باید میرفتم شهرستان و پیش مامان بابام میموندم و کن•یزی مردم رو بکنم خونه هاشونو تمیز بکنم ساسان رفت بیرونو منم رفتم به چارچوب در تکیه دادم اشک ریختم که دیدم
جولیا _ فک کنم از این زنی•که ارزشم کمتره که برای خاستگاری شرطی نزاشتم
ساسان _ میخواستی بزاری
جولیا _ گذاشته بودم الان جولیس نبود
ساسان _ قربون تو و جولیس برم من
و جولیا رو ( حوصله ندارم سانسور کنم خودتون میدونین چیکار کرد دیگه چرا بگم؟! ) و رفت بیرون دنبال این بودم که چجوری حرصشو در بیارم که ذهنم جرقه زد
نسترن_ جولیس مامان بیا بریم خونه
جولیس _ بیام خونه ی دره پی•تی عه شما
وقتی بچه ی ساسان باشی همین میشه تربیت پایین تر از صفر ( خخخخخخ😂 ) عینهو پشکل گاو ( وای جررر خوردم از خنده😂 ) واییییی < اونجایی که خانم جولیا تیکه انداختو نمینویسم وا چرا بنویسم > منو از خونش انداخت بیرون رفتم بیرون و درم کوبیدم
آنچه در پارت بعد خواهید دید: شماره میخواست بگی..... ساسان: حتما مادمازل وحشی
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک