هِلوووووووو.حتما کامنت بذار. یه لایک کن تا شروع کنم...حمایت تو باعث شد که این پارت رو بنویسم🥺✌🏻
دریچه ی چشمم باز شد اما بی توجه از اینکه مـَ*عـ*شـوق زنگ میزند،،،خواب عمیقی بر جهان من حکم فَرما شد...........فلیکس←چند باره که دارم به گوشیش زنگ میزنم.اما چرا جواب نمیده. لعنتی. نکنه .نکنه اتفاقی براش افتاده؟یئون وو.یئون. اون با من قرار داشت. اون تو این قرار های کمی که باهم گذاشته بودیم هرگز دیر نیومده یا اتفاق نیوفتاده ک گوشیم من رو جواب نده. بهم گفت میره خونه مجردی خودش. اما کجاست؟ من هیچوقت نرفتم اونجا. باید آدرس خونشو از عضا بگیرم. کاش آدرس رو داشته باشن....زنگ زدم به هان....
(هان←¥{فلیکس←& ¥ها. چیه؟ &یئون گوشیشو جواب نمیده. ¥به درک. من چکار کنم ؟ &خب آدرس خونشو بده. ¥من آدرس خونه ی پینکی(پینکی،،،هان یئون رو بعضی وقتا پینکی صدا میکنه)رو از کجا داشته باشم؟ &بقیه ی اعضا ندارن؟؟؟ ¥حالت خوبه؟ ما آدرس خونه ی یئون رو میخوایم چکار کنیم؟ بریم باهاش پارتی ؟ &باشه. فعلا. ¥شفا! &(قط کردم.) زنگ زدم به جیسو. (جیسو←+{فلیکس &. +سلام &سلام . جیسو آدرس خونه ی یئون وو رو داری؟؟ +نه ندارم. &اعضا چی. جـِ.نی باید داشته باشه. +صب کنـ. .... +ندارن. هیچکدوم. &چرا آدرس خونه ی هم گروهی تون رو ندارین؟ +چرا باید داشته باشیم؟ &باشه بیخیال. خدافظ. +بای. (تماس تمومه) الان باید....
الان باید چکار کنم؟؟؟ خدای منننن. هنوز جواب نمیده. چرا تو این مدت آدرس خونشو نگرفتم؟چرا آنقدر بی عُُُرضه ام؟؟ خدایااااااا(داد زدم) دلم هرجا میرفت. بعد اینکه به بقیه زنگ زدم ۵ دیقه میگذشت. که یچیزی اومد تو ذهنم....وااااای خداااا. چرا زودتر به این فکر نیوفتادم؟ ینی کار میکنه؟؟ ینی فکرام درستن؟ ینی انجام میشه؟ ینی تو خونست؟ خدایا. ترو خدا نذار یئون آسیب ببینه. رفتم تا به فکرم عمل کنم....
جعبه ای که از اولین دیدارمون تو دستای من جا مونده بود.... اون تو،،همچی رو نوشته بود. اون آدرس ،،آدرس خونش بود. باید سریع میرفتم پایین...جعبه رو برداشتم و.خیلی سریع از آسانسور اومدم پایین و به سمت ماشین مشکی رنگم رفتم. درو باز کردم ،سوار شدم. جعبه رو گذاشتم رو صندلی و بدون اینکه کمربند م رو ببندم،حرکت کردم. با سرعت زیاد رفتم به سمت اون آدرس. وقتی رسیدم ،، دیدم خونش ویلاییه . (یعنی آپارتمان نبود که زنگ خونه ی یکی دیگرو بزنه و اون باز کنه. باید حتما کلید داشته باشی) حالا باید چکار کنم؟
اهااااان. اون کلیده. حتما اون کلید توی جعبه مال این خونست..... خیلی زود رفتم سمت ماشین. درو باز کردم و جعبه رو برداشتم. درو باز کردم . کلید رو از توش آوردم بیرون و رفتم سمت در. خیلی سریع ، کلید رو توی قفل چرخوندم. خدای من. باز شد. خیلی با عجله رفتم سمت در خونه. بازش کردم. رفتم توی خونه. از شکل طبقه پایین فهمیدم که اتاق خواب یئون طبقه بالاست. از پله ها تند تند رفتم بالا. رسیدم به یه در خوش رنگ.بازش کردم. یه اتاق سیاه صورتی بود. چه خوشگل بود. اما نه. یئون. اون یئون بود که با قیافه ی مظلومش افتاده بود روی تخت. خدایا. چرا اینجوری شده.
خیییلی تند و سریع،یئون رو از رو تخت بلند کردم. تکونش دادم&یئون پاشووو. یئون . یئون وو. ¥(با یه صدای خیییلی آروم)فلیکس & جونمممم 🥺. ¥فلیکس. & یئون خوبی؟ (آروم سرشو چرخوندم و گذاشت تو بغـ.لم. ) منم خیلی زود بردمش تو ماشین . ماشین رو روشن کردم. فقط گاز میدادم. کل راه رو گریه کردم. رسیدم به بیمارستان . یئون رو بـ.غل کردم.رفتم تو بیمارستان . &پزشک رو صدا بزن. زود باش . وقتی منشی منو دید،،،(میشناختش.)(تازگیا معروف شدن✌🏻)منشی←¢هاا ؟چی؟ شما؟ آره. باشه. الان. صبر کن . خوبه. چیزه ینی . &(داد)بهت گفتم پزشک رو صدا بزنننن. همین الاااان. ¢توی اتاقه.(با ترس) خیلی تند،درو باز کردم. یئون رو بردم توی مطب.
پزشک←$«فلیکس& $بله؟ &بیهوش شده. حالش خوب نیست. لطفا . لطفا نجاتش بدین. ترو خدا. $بله. بذارینش روی تخت. &....(خدایا. یئون جونم. پاشووو) پزشک رفت بالا سر یئون. بعد یه مین گفت$اگه دیر تر میوردی ش ممکن بود دیگه زنده نبود. ... انتقالش میدم به بخش. &ممنونم. واقعا ممنونم. یئون رو بردم تو بخش و بهش یه سرم زدن که باعث شد تَبِش بیاد پایین. بعد چند مین،،،،یئون بهوش اومد...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارتی بعدی رو بزاذ
عالی بوددددد .
لطفا سریعتر پارت بعدی رو بزار
خیلی خوب بود❤🌈
مررررسی
عاااااااااااااااااااااااااااااااالییییییییییی بود
مررررسی
از پارت هفت که اولین تستت بود لایک کردمح....فقط تو هم اکت پر کشیده؟! یا اون اولین قسمت داستانت بود؟! 😐🚬
من فعلا اکانتم زنده ست.😐💔 از پارت 1 نوشتم.🔫😐✌🏻