لایک کامنت فراموش نشه🙃🌸
لیا :ل.ب.ا.ش.و حس کردم اخرین ب.و.س.م زندگی خیلی تلخه تهیونگ:ل.ب.ا.ش.و حس کردم دلم براش تنگ میشد واقعا میخواست بره یا اینکه دروغ میگفت
جیمین: رفتم دنبال تهیونگ اون تو اون موقع دیدم خیلی خنده دار بود با یه سرفه گفتم اون من بد موقع مزاحمتون شدم. اما لیا حالش خوب نبود برای چی چرا صورتش پر اشک بود
لیا: جیمین مارو تو اون حالت دید اما من اینبار انگار گریه داشت بدنمو کنترل میکرد
که....😬🙃
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (1)