7 اسلاید صحیح/غلط توسط: ❥мøøи❥ انتشار: 3 سال پیش 138 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اینم پارت جدید..چون دیر گذاشتم پارت هفتمم میزارم براتون..برای دیدن ادامش شرط= ۱۰۰لایک و ۵۰کامنت
بالارو بخون
سوجین : هه اندام من میتونه هر مردی رو رام خودش کنه ..
جیهوپ: زیادی اعتماد به نفس داری
( شبیه بچه ها با تخسی لب زد)
سوجین: میخوای امتحان کنی؟
(با فکر شیطانی که به ذهنم رسید لبخندی زدم و گفتم )
جیهوپ: اگه بتونی منو تحریک کنی هر چی تو بگی انجام میدم اگه نتونی هر کار من بگم باید انجام میدی.. تا آخر امشب وقت داری
( دستشو آورد جلو )
سوجین: قبول
( دستشو فشوردم)
جیهوپ :قبول ، خب حالا برو لباستو در بیار که کار داریم
( به طرف اتاق پرو برگشت و توی یه حرکت منو به سمت خودش کشید. چون خیلی ناگهانی بود، نتونستم واکنش نشون بدم و با هم وارد اتاق پرو شدیم که در و بست و منو به دیوار چسبوند و دستشو دور گردنم حلقه کرد با پوز خند نگاش کردم پس از همین الان برای برنده شدنِ شرط تلاش میکرد. مسخره اس که فکر کرده میتونه منو تحریک کنه
که خودشو بیشتر بهم نزدیک کرد و از فکر بیرون اومدم فاصله مون با هم اندازه ی یه بند انگشت بود.. ادکلان مارکش وارد ریه هام شد تره ای از موهاش جلوی صورتش اومد که با عشوه اونا رو پشت گوشش انداخت.. گرمم شده بود حالم دست خودم نبود ...
مسخ شده نگام میخ سینه هایی بود که اون لباس به زیبایی قابشون گرفته چشمامو بالا آوردم و به لباش نگاه کردم هوس این لبا تو دلم آتیش به پا کرد
من چم شده ؟
چرا این طوری شدم ؟
یک چیزی ته دلم می گفت که باید کاری کنم وگرنه شرط رو باختم ولی به هیچ عنوان نمیتونستم از این پری ای که رو به روم بود چشم بگیرم اخه این دختر چی داش که منو دیونه کرد ؟
سرشو به صورتم نزدیک میکرد به چشماش نگاه کردم پر از ترس و نگرانی بود و تپش قلبشو احساس میکردم که ناگهان.........
ناگهان.........
#سوجین...
(تو یک حرکت عقب کشیدم و در اتاق پرو رو باز کردم و جیهوپ رو به بیرون هل دادم سریع لباس رو عوض کردم...
من داشتم چی کار می کردم؟
منِ احمق سر شرافتم شرط بستم منی که به هیچ پسری انقدر نزدیک نشده بودم...
قطره اشکی روی گونه ام سر خورد .
مادر جون حق داره، من هنوز بچه ام که به خاطره کل کل کردن هر کاری میکنم .
چطوری تو چشمای جیهوپ نگاه کنم؟
از اتاق پرو بیرون اومدم و به سرعت به طرف در خروجی حرکت کردم اما قبل از اینکه کامل خارج شم به طرفش برگشتم و بدون نگاه کردن بهش آروم زمزمه کردم ...)
سوجین: تو بُردی من آدم این کار نیستم ..
(و سریع به طرف پارکینگ پا تند کردم مثل اینکه تو شوک بود که به از چند ثانیه دنبالم اومد و صدام کرد ولی من سوار ماشین شدم و با حالی خراب پا مو رو گاز گذاشتم و به طرف خونه حرکت کردم....)
#سوجین...
(به در باشگاه جیهوپ نگاه میکردم امروز تمرین داشتیم و من نمیدونستم چطوری با جیهوپ چشم تو چشم شم ..
(وجدان:خب نگاش نکن اسکول ، اخه دختریه چس مغز برای چی دیروز اون کارو کردی ؟)
(این سوالی بود که هزار بار از دیروز از خودم پرسیدم)
*نفس عمیقی کشیدم*
ولی من سوجینم هیچ وقت عقب نمی کشم، تقصیر خودش بود اون اول پیشنهاد داد به من چه..
(وجدان:اره برای خودت بهونه بیار )
وجدان جان تو یکی لطفا ساکت شو..
(وجدان:برو بابا آدم حسابت نمیکنم گوزو)
با ایستادن آسانسور از بحث با وجدان دست کشیدم...
دوباره اون استرس لعنتی همه بدنم رو گرفته بود....
با سرعت وارد باشگاه شدم و وارد اولین اتاقی که دیدم شدم تا لباسامو عوض کنم اما تا در رو باز کردم اندام لخت جیهوپ جلوم ظاهر شد که با سرعت در رو بهم کوبیدم)
حالا جاییهست که من برم این پسره نباشه ؟!
وااای حالا همه چی بد تر شد...
صدای خنده شو که از پشت در شنیدم خجالتم چند برابر شد بهش محل ندادم و بع طرف بچه ها رفتم....)
#دانای.کل...
*با عصبانیت داد زد *
¿:پس شما اونجا چه غلطی میکردین که الان برگشتی و میگی ما نتونستیم مناقصه رو ببریم؟هااا؟ پول میگیری که همین کارا رو کنی الانم برگشتی میگی نشد ؟
هان یونگ :(سرشو جلوی این مرد متکپر پایین انداخت و با خجالت لب زد) قربان ما همه تلاشمونو کردیم ...
¿: تلاش کردین؟ حتما کم بوده که نتیجه شده این.
( هان یونگ جوابی نداشت که بدهد پس ساکت شد )
¿: الانم میری و اطلاعاتی در مورد این شرکتی که مناقصه رو برنده شده میاری میخوام ببینم به کی باختیم (پوزخندی به آخر جمله اش اضافه کرد)
(هان یونگ با یک چشم قربان از اتاق خارج شد... به دل نگرفته بود، این مرد را خوب می شناخت،جای بردار بزرگش را داشت. مهربان بود ولی در کار شوخی نداشت.. سریع اطلاعاتی که خواسته بود را آماده کرد و روی میز گذاشت و دوباره از اتاق خارج شد )
(خیلی عصبی بود چطور امکان داشت که این مناقصه رو ببازن؟! پرونده را ورق میزد که با دیدن نام رئیس شرکت چند لحظه در سکوت به برگه خیره شده بود و زمزمه کرد )
¿:این امکان نداره
¿:شاید تشابه اسمی باشه؟.. اره درسته اون خیلی وقت پیش از کره رفته بود
( چند بار اسم را زیر لب تکرار کرد )
*فلش بک به گذشته :/
✤:نفسم به چی فک میکنی؟
★: به اینکه روزی میرسه یک شرکت تاسیس میکنم و میشه از بزرگ ترین شرکت های کره واای از فکرشم دلم ضعف میره...
(کنار گوشش لب زد )
✤:خانومم اولا که شرکتمون ..دوما منم دلم واسه تو ضعف میره.
(دلبرانه خندید .
که طاقت نیاورد و لب هایش را اسیر لب های دلبرش کرد و محکم و عمیق بوسید )
با صدای در از فکر بیرون اومد هنوز هم بعد از این همه سال قلبش به شدت می تپید مثل اینکه او هم دلتنگ بود.. صدای در دوباره بلند شد که رشته ی افکارش پاره شد و زیر لب زمزمه کرد :)
¿:بالاخره همه چیز رو میفهمم..
#سوجین...
(با صدای جیهوپ همه به طرفش برگشتن به جز من که به یه ورمم حسابش نکردم )
جیهوپ :به به چطورین بچه ها؟
سوهو:خوبیم داداش، فقط خل مون کم بود که اومد (با دست به جیهوپ اشاره کرد)
(برای اینکه حرص جیهوپ رو دربیارم به حرف سوهو بلند خندیدم که بهم نگاه کرد و با چشماش برام خط و نشون کشید که ابرویی بالا انداختم)
*با پروی اومد کنارم نشست*
جیهوپ: چخبر سوجین خوش میگذره؟
سوجین : تا چند دقیقه پیش اره ولی الان نه....
جیهوپ: میخوای یه کاری کنم خوش بگذره به هر دوتا مون مثل دیروز ¿
(از این که داشت دیروز رو به روم میاورد با حرص بهش نگاه کردم
*معلوم بود به زور جلوی خنده شو گرفته *
هه، پس بگو داره با من بازی میکنه و از این بازی نهایت لذت رو میبره....
بهت نشون میدم بازی با دُم شیر چه عاقبتی داره بچه سوسول
(وجدان:شیر کیه دیگه ؟الان شیری که گفتی کی بود؟)
بدون توجه بهش از روی مبل بلند شدم و اسپیکر ها رو روشن کردم با این کارم بچه ها هم بلند شدن و تمرین رو شروع کردیم...
(با نفس نفس به طرف بطری آب رفتم.
رقص حسابی نفس گیر بود و خسته ام کرد بود.
به بچه ها نگاه کردم هر کسی یه جا ولو بود فقط نمیدونم جیهوپ کجا غیب شد¿...
( وجدان:بیا خودت همش دنبالشی بعد میگی چرا هر جا میرم این هس،
سوجین:برو بابا من دارم آمار میگیرم ،
وجدان :تو دیگه واقعا رد دادی)
با تعجب به سی سی که تو بغل سوهو بود نگاه کردم.
دستی به موهام کشیدم که ببینم شاخ در نیاوردم؟!)
سوجین : به به موش و گربه از کی تا حالا شدن لیلی و مجنون؟
سی سی:کی گفته ما لیلی و مجنون شدیم؟! من فقط از سوهو به عنوان بالشت استفاده میکنم.
*با خنده به قیافه ی وا رفته ی سوهو نگاه کردم*
سوهو:عع که بالشت؟! میخوای برات نقش تخت رو اجرا کنم تو هم بری روش و حال کنی؟
*از حرفش خجالت کشیدم اما انگار برای سی سی عادی بود که بلند خندید و خودشو بیشتر به سوهو فشرد*
جیهوپ : یکی دیگه حرفای خاک بر سری میزنه اونوقت تو سرخ شدی؟
(با صدای جیهوپ که از کنار گوشم میومد و نفساش گوشمو قلقلک میداد سرمو به عقب برگردوندنم هنوز در فاصله ی چند سانتیم بود.. جوری که خودش بشنوه لب زدم)
سوجین:همه که مثل تو مثبت ۱۸ نیستن.
جیهوپ : اره پس عمه ام بود که دیروز میخواس منو قورت بده ..
*با خنده گفتم *
سوجین:جووون چه پسری ..
*صداشو زنانه کرد و با حالت مسخره ای گفت *
جیهوپ: اِوا خاک تو سرم مگه تو خودت ناموس نداری؟! الانم برو عقب که به من مثل دیروز تجاوز نکنی...
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
اجی عااااااااااااااااااااااااااااااالی چند دقیقه پیش پارت هفتم رو بررسی کردم 😍