
🐰🐯🐰🐯🐰🐯🐰🐯🐰🐯🐰🐯
گفت :از دست تو دختر نمیتونی ببینی این مشروبه نه آب. بعد چند دقیقه حال من خوب شد و ما به خرید رفتیم . من همه چیز بر داشتم و از فرصت استفاده کردم . اگر من از چیزی ۲تا بر میداشتم مینهو ۵ تا برمیداشت
کلی وسیله برداشتیم و بعد رفتیم برای حساب کردن . فروشنده:۳۰۰ دلار شد. من تمام جیب هام رو گشتم.مینهو میخواست حساب کنه اما من اجازه ندادم و گفتم:چند دقیقه صبر کن الان میام. از پاساژ بیرون اومدم.
تمام جیب هام رو گشتم و فقط ۱۰ دلار پیدا کردم . اونجا وایستادم و فکر میکردم تا باید چه کار کنم که دیدم مینهو از پاساژ بیرن اومد دنبال من میگشت تا منو دید من دویدم و فرار کردم .به هتل رفتم و در زدم دوستم در رو باز کرد
نفس نفس میزدم و دوستم پرسید چی شده? من خیلی ناراحت و عصبی بودم و با صدای بلند گفتم:هیچی فقط از این به بعد کمی به من پول بده تا با خودم بیرون ببرم و تو این شرایط گیر نکنم . دوستم:هیس .....(اون یکی دوستم)(دوست۲) خوابه
بعد توضیح اتفاقات به دوست۱ شام خوردیم و خوابیدیم و فردا مینهو به من زنگ زد و گفت برم خونشون .منم رفتم و دیدم خانوادش میگن که به اتاق مینهو برم .تا در رو باز کردم وسایل رو جلو در دیدم و مینهو تو بالکُن ایستاده بود
در زدم تا به من توجه کنه . منو نگاه کرد و منم سرم پایین بود و هیچ چیزی بهش نگفتم . مینهو:فک نمیکردم بیای ....... فک میکردم فراموشم کردی. من با صدای خیلی آروم:ها?تو فراموش شدنی نیستی. مینهو جلوی من ایستاد و لبخند آرومی زد.
بعد در اتاق رو بست و گفت بشین . منم نشستم رو صندلی نزدیک در . مینهو هم اومد جلوم نشست و گفت:از دیروز که حرف هام رو بهت گفتم راحت تر شدم. من:ولی ما یه روز هم نشده بود که با هم آشنا شدیم.
مینهو :من منتظر یه نفر بودم که از همون اول عاشقش باشم و حرفم رو بهش بگم .من:آها.............
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی هست ادامه بده😍😍😍😍😍
میتونی یکم بیشتر بنویسی لطفا؟😇
مرسی 💖چشم عزیزم🐯🐰