
عالمی را پرسیدند : وقت آزاد خود چه داستانی میخوانی گفت : jenmin love story خلاصه شما هم به خواندن این داستان بشتابید
در مغازه جهت خرید برای تولد جناب جونگ کوک جنی : این چطور به نطرت خوشش میاد ؟ جیمین : نه این مدل لباس رو دوست نداره جنی : این یکی چی ؟ جیمین : نه این رنگ رو دوست نداره جنی : به نظرم این قشنگه جیمین : فکر نکنم خیلی مناسب باشه جنی : وای برو خودت بخر جناب حساس من هم میرم واسه خودم خرید کنم انگار من میدونم دوست شما چی دوست داره که دارم انتخاب میکنم برو ببین بر دار به منم بگو بیام ببینم جیمین : هی هی وایسا آروم باش شما برو خریدت را بکن سرورم خودم انتخاب میکنم جنی محکم زد تو دست جیمین و رفت که برای لباس تولد خرید کنه چشمش به یه لباس افتاد ( یک دامن تنگ مشکی با کفش پاشنه بلد مشکی و نیم تنه ی صورتی ) جنی : وایی این چقدر خوشگه همین رو برمیدارم فروشنده : چشم فقط میشه لطفا یه امضا بهم بدید دخترم خیلی شما رو دوست داره جنی : حتما جیمین : خریدت رو کردی ؟ جنی : بله اها یادم رفت بگم من... حرفش با جیغ های بنفش یک دختر قطع شد دختر : باورم نمیشه اینجان اونم با هم و دوباره جیغی کشید که هم میله های مغازه به لرزه در آمد هم میله های بدن جنی و جیمین فروشنده سریع دستش رو روی دهن اون دختر گذاشت و گفت : ساکت میدونم که الان رو هوایی که این دو نفر رو باهم دیدی ولی بهتره سریع تر از ایتجا بری تا براشون مشکل درست نکردی دختر داشت از اونجا میرفت که داد زد : جنمین فایتینگ جنی و جیمین از شدت خنده همچون فرش بر روی زمین شدن ( کنایه از افتادن روی زمین و خندیدن فراوان ) از عوارضات خوندن بیش از حد فارسیه 🤣
شب شد لیسا : خب بچه ها کیک رو گذاشتم روی میز نامجون : من هم برف شادی رو آماده کردم شوگا : یکی من رو از دست این جین نجات بده هی میگه وقتی اومد تو باید برقصی هی باید برقصی جهیوپ : خب میخواستی شب هی نرقصی که الان هم هی بهت بگن باید برقصی (نویسنده : شرمنده خیلی رقص تو رقص شد 🤣) رزی : بچه ها ج ج ج ج جیمین : ج ج ج ج یعنی چی ؟ رزی : جنی رو ببینید جنی لباسش رو پوشید بود و موهاش رو روی شونه هاش ریخته بود همه یه جوری نگاش میکردن که جنی یهو گفت : هویی کجایین برم عوض کنم شبیه منحرف ها رفتار میکنین لیسا : اونی خیلی س*ک*س*ی شدی حواست به این پسر ها باشه ها جنی : این پسر ها جرعت دارن نزدیک من بشن ؟ جیمین با خودش میگفت : نه پسر دوباره عاشق نشو نه نشووو نه حواسش نبود و بلد داد زد نهههه جنی : اوپا چته داد میزنی نههه جیمین : هیچی قبلم داره آتیش میگیره جنی : چه ؟ 🤨 جین : بدویید جونگ کوک اومد در باز شد و همه گفتن سورپرایز
مهمونی شروع شد همه داشتن شادی میکردن و میخوردن و ... منیجر : ببخشید شما هانگ کو رو هم دعوت کردید ؟ لیسا : بله لطفا بزارید بیان اینجا جنی : هانگ کو ؟؟؟ لیسا نگو که هانگ کو : سلام به همه گی عه جنی تو هم اینجایی سلام جنی : سلام هانگ ( درون مغز جنی : ای خداااا چرا الان اومدی کراش جان 😭) جیسو : جنی حالت خوبه ؟ جنی : آره خوبم چطور؟ جیسو : همش داری فکر میکنی جنی : نه خوبم نگران نباش جیمین : جنی چی شده یجوری شده از وقتی هانگ کو اومده اتفاقی افتاده ؟ راستی از کجا هانگ رو میشناختی ؟ جنی : دوست صمیمی منه هانگ کو ولی راستش خب میدونی امم من بهش علاقه دارم جیمین تا این کلمه رو شنید از اونجا رفت و گفت : ببخشید جنی مت یه لحظه برم الان میام جیمین رفت توی تراس و بلند داد زد : چرا من ؟ اون از سانا که دوست پسر داره اینم از جنی که تازه داشتم متوجه حسم بهش میشدم جنی : ای کاش به جیمین نمیگفتم به هانگ علاقه دارم ممکنه بهش بگه جیمین : نگران نباش چیزی نمیگم جنی : وای توی کی اومدی هانگ : جنی میخواستم راجع به یه چیزی باهات صحبت کنم میتونی ۳ روز دیگه بیای همون پارکی که لیسا خیلی دوست داره جنی : باشه حتما وقتی هانگ رفت جنی اومد پیش جیمین و گفت : یعنی اونم عاشقمه ؟ میخواد بهم اعتراف کنه؟ کمکم میکنی ؟ جیمین لبخند مصنوعی زد و گفت : حتما
هانگ رسید خونش مینا ( دوست دختر هانگ که هیچکس راجع بهش نمیدونه) : اومدی عزیزم هانگ : سلام بیبی مینا : تورو خدا بگو به جنی گفتی که دوست دختر داری هانگ : متاسفم مینا : ببین من تورو خیلی دوست دارم و نمیخوام از دستت بوم ولی دلم هم نمیخواد که اون دختر رو اذیت کنم من از اون آدم هایی نیستم که قلب کسی رو بشکونم و اگه ببینم به جنی به شکلی حقیقت رو بگی که ضربه بخوره خیلی از دستت ناراحت میشم هانگ : نگران نباش عزیزم برنامه ریزی کردم و خیلی خوشحالم که دوست دخترم اینقدر خوش قلبه و هم رو ب*و*س*ی*د*ن
صبح روز بعد جنی : خب جیمین امروز میریم یک لباس عالی میخریم بعد هم بهم آموش میدی چجوری جلوی هانگ درست رفتار کنم و اگه موفق به انجام همه چیز شدیم بهت قول دادم که بریم شهربازی جیمین : پس سریع باش بریم خرید جنی یک عالمه لباس پوشید و جیمین هم نظر داد بعد رفتن با هم ناهار خوردن و کلی سر اینکه شوگا با لباس دخترونه رقصید خندیدن داشتن از پله ها پایین میرفتن که یهو پای جنی لیز خورد
جیمین جنی رو محکم بغل کرد تا نیفته جنی با خوش گفت : این دیگه چه حسیه اومده سراغ من جیمین : حالت خوبه ؟ جنی : آره ممنون جیمین با خودش گفت : چقدر بهش نزریک شدم الانه که قش کنم چرا اون این حسو نسبت به من نداره بعد رفتن یه ادامه ی کار هاشون برسن جیمین هم کلی درباره ی اینکه جنی چجوری رفتار کنه توی راه حرف زد جنی : میای بریم کاراکوئه جیمین : آره چرا که نه با هم گفتن : بیا سنیوریتا رو بخونیم در حال خوندن بودن و حسابی توی حس بودن که جنی نگاهی به جیمین انداخت و لرزی توی بدنش حس کرد جنی : وای باز این حس اومد توی وجودم جیمین : چی ؟ جنی : هیچی فقط بلند فکر کردم شب شد جیمین : خب دیگه قول شهربازی دادی و باید بهش عمل کنی جنی : باشه بزن بریم توی شهربازی حسابی قاقا لی لی خوردن 🤣و سوار وسایل های مختلف شدن د آخر سوار چرخ و فلک شدن به بالای چرخ و فلک رسیدن که جیمین خواست چیزی بگه مغز جیمین: خب الان خیلی رمانتیکه جناب جیمین ببینم میتونی بهش اعتراف کنی یا نه امروز هم که خیلی بهتون خوش گذشته جیمین : جنی میخوام یه چیزی بهت بگم جنی : چی ؟ جیمین : خب راستش من امیدوارم که به عشقت برسی جنی : خیلی ممنون و گونه ی جیمین رو بوسید جیمین ناگهان سرخ شد و هر لحظه ممکن بود به گوجه تبدیل شود جنی : خب راستش منم باید یه چیزی رو بهت بگم میدونی تو دوست خیلی خوبی هستی که البته فکر کنم خودت هم اینو بدونی ولی من احساس میکنم که ..... هیچی ولش کن
اینم از پارت ۳
اگه دوست داشتید به این سوال ها جواب بدید بلینک هستی ؟ اگه آره چند وقت؟ آرمی هستی ؟ اگه آره چند وقت ؟ Pretty savage یا crazy over you؟
خداحافظ
😘😘😘😘😘😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بله
5 سال
خیر
Crezy over you
تست عالی لطفا پارت چهارم
چرا شیپ میکنی
عزیززززززم کی پارت ۴ رو میزارییییی
خواهششششش میکنم بذار چرا نمیذاری. ؟
بابا جونم در اومد از بس گفت کی میذاری نزدیک به یک ماه شد تو رو خدا بذار دیگه
لطفا ادامشو بزار منتظرمممم
ببخشید میشه بگی کی مینویسی پارت 4 رو ؟ من سه هفته هس دیگه داره گریم میگیره
جنی غلط کرده عاشق جیمین من شده اون مال خودمههه😎😎
سلام کی پارت بعدو مینویسی من آیگینم ۱سال آرمی و ۷ ماه بلینک
ارمی هستم شیش ماهه که ارمی شدم بایسم نامجون و عالی بود
خوشحالم خوشت اومده 🥰🥰