سلام بعد از چند وقت برگشتم با قسمت سوم سناریو داستانم رو یکم تغییر دادم اون قبل سفیدو قرمز کنید تا نویسنده روحیه بگیره
از زبان هلن : تا اینو گفت حالم بد شد سریع خداحافظی کردم اومدم بیرون که دم در یکی خورد بهم من افتادم اما اون راحت رد شد گفتم هی یه معذرت خواهی کنی به جایی بر ممیخوره ها اما انگار گوش نمیداد همینجوری رفت ( ذهنتون رو درگیر نکنید مال فصل بعدیه ) ناراحت رفتم خونه و درو محکم بستم خدمتکارمون ( مادرش فوت شده پدرش یه ادم پولداره که الان به مدت 1 ماه یه جایی کار داره ) اومد گفت چی شده هلن گفتم هیچی نیست گفت پدرتون خواستن خیلی مراقبتون باشم پس باید بهم بگید گفتم اگه براش مهم بود خودش الان اینجا بود نه اینکه منو ول کنه 😠😢 دویدم تو اتاقم و درو قفل کردم
9 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
Happy Birthday boy🎸🖤
سلامم ^^❤
تولدت مبارک باشهه ^^💕
امیدوارم به همه ی ارزو های قشنگت برسیی ^^❤
هعی سلام خوبی؟
فک کنم تو هم مث من غیبت زد ولی خب یادم نرفته :) ممنون بابت همه چیز
عالی بود نمیشه هانیه عوض کنی خیلی با حجابه😐 چالش اول : به قول دایانا مشترک مورد نظر داخل ای سی یو میباشد چالش دوم : نمیدونم 😂😐
عالی بود علی خیلی قشنگ بود خداروشکر بعداز 1008079 سال ادامه داستان گذاشتی😂💞
ولی بعدی زود بزار بهت رحم نمی کنم اگه بزاری چندماه بگذره بعد بعدی بزاری😐
چالش اول:به نظرم مشترک مورد نظر بیهوش میباشد و حالش بد است😁(واقعا خداروشکر نویسنده نشدم وگرنه چه دسته گلی تحویل میدادم😂)
چالش دوم:در مورد چیزای طنز❤💛💚💙
بله دیگه کار بنده همین است و بس😂 ولی علی اینجا بدون شوخی گفتم واقعا بهت رحم نمیکنم😐
بسیار موافقم علیرضا اگه علی پارت بعد دیر گذاشت برو توی خوابش😂