
سلام من ARMAN هستم. امیدوارم از تست من راضی باشید
از زبان میزوکی. امروز هوا خیلی سرد بود. مدرسه ها هم تعطیل شده بود . میزوکی : وای خدا حوصلم سر رفته اخه چرا هیچ اتفاق جالبی نمی افته. حتا تلوزیون هم فیلم هاش مسخرست . صدا در زدن امد میزوکی : برو یک وقت دیگه بیا. دوباره صدای در زدن امد. رفتم درو باز کاردم. میزوکی مگه نمیگم برو. میزوکی یک فرشته رو دید و از ترس بیهوش شد.
(یک ساعت بعد). از زبان میزوکی. وای خدا چرا الان روی تختمم من که تو پزیرای بدم اصلان چرا بیهوش شدم , فکر کنم قندم افتاده بهتر برم یک چیزی بخورم .فرشته : اخیش بالخره بیدار شدی میزوکی مارو . میزوکی (درحال گریه کردن) : خواهش میکنم منو با خودت نبر من هنوز جونم کلی کار نا تموم دارم. فرشته : اولا این قدر گریه نکن من نیومدم تورو ببرم . معضرت میخوام یادم رفت خودمو معرفی کنم من سورن هستم یک فرشته هدایت کننده هستم که به فرمان رموف فرشته زمان برای اموزش دادن تو امدم.
میزوکی : چیییییییی اخ چرا فرشته زمان برای من که یک انسان معمولیم یک فرشته فرستاده . فرشته از بال هاش یک پر کند بعد پر تبدیل شد به یک نامه. پاکت که باز کردم توش یک کاغذ سیاه بود که روش نوشته بود. میزوکی مارو تو به عنوان نگهبان فرشتگان انتخاب شدی تا از انسان ها در مقابل شیاطین محافظت کنی گوی مقدس فرشتگان رو در دستانت بگیر تا نیروی فرشتگان به تو منتقل شود. فرشته از کیف کنارش یک گویی طلای در اورد . سورن : همان طور که در نامه نوشته شده تو باید گویی رو در دستانت بگیری.

وقتی گویی رو تو دستم گرفتم از کل بدنم نورانی شده . تا به خودم امدم دیدم که یک جفت بال از پشتم زده بیرون و یک شمشیر خفن تو دستام . در اون لحظه میتونستم کل انژی یک فرشته رو توی بدنم حس کنم. سورن:این بال ها نشان دهنده ای این است که تو نگهبان فرشتگانی و این شمشیر مقدس جادویی برای پاک سازی شیاطین است. میزوکی : یعنی چی الان من یک جفت بال واقعی و یک شمشیر جادویی دارم . یک جورای شبیه خواب و رویا هست , اوه راستی فرش ببخشید سورن چطوری باید دوباره شکل انسان بشم. سورن : خیلی راهت فقت باید روی قالب انسانیت تمرکز کنی. نشستم روی زمین و به شکل خودم تمرکز کرد به بال هام رفت داخل بدن و شمشیره هم ناپدید شد .

میزوکی : ایول موفق شدم . سورن هم خودشو شکل یک دختر هم سن من کرد. (نکته سورن در حالت فرشته هم یک دختر جون بود) . (وقت خواب شد). به سورن یک جا خواب و یک پتو دادم خودم هم رفتم توی اتاقم خوابیدم . میزوکی (داخل ذهنش):امیدوارم وقتی بیدار میشم همه این ها خواب و خیال نباشه.
خب دوستان این پارت تموم شد امیدوارم راضی باشید . ولطفا برای اینکه پارت بعدی رو بزارم سه نفر لایک کنه ولطفا نظر خودتون رو به من بگید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)