
سلااامم👋 راستش این اولین تست و داستان منه😁 امیدوارم خوشتون بیاد
این قرار بود داستان یه دختر معمولی باشه یه دختر کاملا معمولی! قرار بود بره مدرسه دوستای زیادی پیدا کنه دانشگاهش رو تموم کنه و ازدواج کنه یا شایدم چندتا بچه به دنیا بیاره؟ اما اینطوری نشد! اون هیچ دوستی نداشت و مدرسش رو به سختی میگذروند شایدم دلیلش این بود که یه چیز خاصی تو درونش بود که اونو جدا از بقیه میکرد؟ خوابای عجیب غریبش؟ یا افسردگیه جدی ای که تا سیزده سالگی داشت؟ شایدم رفتار پسرانش بود که اونو نزدیک به هیچ دختری نمیکرد؟ هرچی که بود نمیزاشت اون مثل خواهر ناتنیش بدرخشه و یه دختر باحال باشه با یه اکیپ خفن؛ البته حتی ریشه های درختم یه روزی در میان و مخفی نمیمونن و گذشته ی این دختر هم فاش میشه اما اینبار باید یه تصمیم بگیره حیاطی ترین تصمیم زندگیش! اون باید تصمیم بگیره که تو گذشتش غرق بشه یا به اینده بره! جایی که وارد یه بازیه خطرناک میشه و دونستن تو اون بازی، راه خروجی نداره؛ شاید تو این ماجرا تونست چنتا دوست پیدا کنه

اسم: گریس بروکلین هریسون | سن: 18 | ظاهر:چشم های ابی-موی بلوند | بیرونگرا-بی حوصله-فضول-رفتارش اصلا شبیه دخترا نیست-مغرور-نیمه دومیه-خرخون نیست اما قلدرای مدرسه همیشه اذیتش میکنن واسه همینم دَونده ی خیلی خوبیه | تو چهار سالگی مامانش میمیره چن ماه هم تو یتیم خونه میمونه که پدرش میاد و اونو میبره الانم با مامان و خواهر ناتنیش و باباش تو امریکا زندگی میکنن

اسم: دنیل جکسون | سن: دوسه ماه دیگه 19 سالش میشه | ظاهر: چشمای ابی-موهای بلوند | درونگرا-مهربون-یکم دست و پا چلفتی-باهوش-منظم-از عصبانیت اوبری مثل سگ میترسه-به دلیل چنتا مشکلات کاراگاهی دانشگاهشو بعدا میره | زندگیشم بعدا میفهمین

اسم:اوبری ایوانز | سن:20 | ظاهر:چشمای طوسی-موهای قهوه ای مایل به طلایی[هرچی فک کردم به این نتیجه رسیدم که این بهترین توصیف برای موهاشه😂] | درونگرا-جدی-باهوش-زرنگ-کلا ادم ضد حالیه | زندگیه ایشونم یه رازه

اسم:ویلیام ایتن ویلیامز | سن: 20 | بیرونگرا-احمق-کله شق-شوخ-پایه ی هر کاریه-مهربون-خیلی دست و پا چلفتی-بخاطر یه اتفاقی یه سال جهشی خوند و دو سال رفت کالج [یه توضیح در مورد اسم ایشونم بدم: ویلیامز یعنی پسر ویلیام ، جد جد جد جدِ ایتن اسم پدرش ویلیام بوده و وقتی رفتن فامیلیشون رو ثبت کنن ویلیامز به ذهنشون رسیده تو خانوادشونم شیش تا ویلیام دارن😂 که این ویلیام میشه ویلیام پنجم «با ویلیام ششمم اشنا میشین بعدا» خود ایتنم از اسمش متنفره و اسم میانیشو میگه همه هم ایتن صداش میکنن]

اسم:فردریک جیمز هریسون | سن: 45 | ظاهر: چشمای ابی-موی قهوه ای | درونگرا-هم یه ادم خوبه هم بد-می خواد از خانوادش محافظت کنه-پدر گریس اینه-دنبال قدرت بیشتره | از جزئیات زندگیش اگه چیزی بگم داستان لو میره

اسم: مگان براون | سن: 41 (خوب مونده😂) | ظاهر: چشمای قهوه ای-موهای قهوه ای | درونگرا-زود رنج-تقریبا احساسی-شاد و سرحال-از اوناس که یکم رو به خنگی میزنه-یکی مزاحمش بشه فوری لت و پارش میکنه | تو 18 سالگی از یکی بچه دار میشه [استغفرلله استغفرلله📿] بعد اینم کار میکنه و زندگیشو میگذرونه بعد با فرد اشنا میشه و ازدواج میکنن با گریسم خیلی خوبه [من کلا از مگان خوشم میاد]

اسم: الیزابت روزان «بروان-هریسون» | سن: 23 | ظاهر: چشمای ابی-موهای قهوه ای [که رنگشون کرد] | بیرونگرا-خیلی احساسی-به ظاهرش اهمیت میده-زود رنج | فرد رو مثل پدرش و گریس رو هم مثل خواهر خودش میدونه، تو دانشگاه سال چهارمیه رشتش هم طراحی لباسه کلا تو مدرسه و دانشگاه دختر خفنی بوده و کلی طرفدار داشته با گریس هم رابطه ی عالی ای داره[یه توضیح درمورد اسمش، چونکه مگان وقتی ازدواج نکرده بود بچه دار شد فامیلی خودشو روش گذاشت و وقتی با فردریک ازدواج کرد تغییرش نداد پس لیزی یه جورایی براون-هریسونه]

والریا لووا اَندریف | سن: 17 | ظاهر: چشمای ابی-موهای تقریبا بلوند | بیرونگرا-خشن-عصبی-اعصاب معصاب تعطیل-یه تنه حریفه یه لشکره-همکلاسی و جز گروه قلدره مدرسه ی گریسه | از اسم و فامیلش معلوم میشه که روسیه؛ تو سال دوم راهنمایی به امریکا اومدن و هنوز یخورده لحجه ی روسیش مونده یه خواهرِ هشت ساله هم به اسم ناتاشا داره ایشون یکی از شخصیت هاییه که باعث میشه گریس چیزای زیادیو بفهمه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من داستاناتو خوندما عالی بودن ولی حسش نبود که بتونم یه کامنت پرانرژی بزارم 😅💜
راستی چی صدات کنم راضی ای ؟ نیکی جون ، نیک ، نیکا جون یا... ؟ 😁
مرسیییی🤍🤍
ولی من خیلی وقت بود که نیومدم و یهو به سرم زد که بیام داستانمو از اول بخونم و الان کامنتتو دیدم😁
ببخشید نتونستم زودتر جوابتو بدم🥺
راستی هرجوری که میخوای صدام کن
مشکلی نیست عجقولی 🖤🌚✨
پس من بهت میگم نیکی 😻
من خودمم دیگه زیاد نمیام تستچی 🚶🏻♀️😅
عالی بود 💞👍👍
مرسی💖