سلام دوستان ببخشید مریض بودم تا الان مونده بود شرمنده 😔
میرا : همه به من نگاه کردن شوفنگ اومد جلو و گفت میرا تو خیلی پولداری و زیبا باید با من ازدواج کنی😈👻☠️میرا :نه نه نه نههههههههههه نزدیکم نیاااااااااا یهو از خواب بیدار شدم تو عرق غرق شده بودم داشتم میمردم مامانم اومد اتاقم گفت :نونگ نونگ (مادر میرا اونجوری صداش میکنه 😁) عزیزم چی شده چرا تب داری حالت خوبه همه چیو واسه مامانم گفتم مامانم خیلی به من خندید 😁
11 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
فالویی بفالو
بچه ها یکم صبر کنید پارت بعدی انگار نوشتم بقیش یادم رفت باید اون منتشر بشه من ببینم کجا بودم ادامش رو بنویسم 😔😅
بعدییییییییییی
پارت بعدددددددد
داستانت قشنگ تر داستان منه
مرسی عزیزم با چشمای قشنگت میبینی داستان توهم خیلی زیبا و جالب هست
ممنون
یه چیزی یه عکسی بزار اینجوری بیشتر نگاه می کنن
وای چقد قشنگ بود داستانت حتما ادامش بده(❤)
سلام بچه ها ممنون نظر دادید دستتون درد نکنه عزیزم میرا نرفت مدرسه چون ترسید شوفنگ بهش ابراز علاقه کنه 😂و بچه ها این داستان تا 10 هست و قسمت 8 میفهمن عجله نکنید😘
بعدیییییی
عالی بودددددد
خیلییییی قشنگههههه