خب اینم از پارت سه
ا\ت:وقتی رسیدم از خستگی همگی رفتیم و خوابیدیم صبح زود بیدار شدم خلاصه کار ما خسته کننده است بلد شدم،سلام خانم چانگ.چانگ:سلام دخترم.ا\ت:خوبین جو کجاست.چانگ:ممنونم همینجاست،جو بیا خواهرت می خواد ببیندت.جو:سلام.{نکته من بچگونه نمی نویسم اینجا جو چهار سالشه}ا\ت:سلام عزیزم خوبی{بقلش کرد}.جو:دلم برات تنگ شده بود.ا\ت:منم همینطور عشقم می دونستی دلم برات تنگ شده بود دلم برا چشات برای گفتن خواهر من جز تو کسی رو ندارم.{از بقلش اومد بیرون}جو:خواهر من و خاله چانگ هی وقتی رفتیم خیلی بهمون خوش گذشت{نکته ا\ت جا چانگ هیه و چانگ هی مثلا بازنشست شده و برای ملاقات ا\ت اومدن}ا\ت:خوش به حالتون.چانگ:ا\ت،جو من رفتم خداحافظ{جو اومده پیش ا\ت بمونه}ا\ت:خدافظ.جو:خدافظ خاله.ا\ت:بریم؟.جو:بریم.پرش زمانی"ا\ت:غذاتو خوردی جو.جو:اره.ا\ت:خب من رفتم تو برو پیش دوستت.جو:باشه خدافظ.ا\ت:خداحافظ عشقم،اه بازم کار ها درست می بینم اون فرمانده اینجا چیکار میکنه خواستم برم که.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
عالی بود❤❤❤❤❤ لطفا زود تر پارت بعد رو بزار لطفا 🙀🙀🙀🙀🙀
موفق باشی
سعی میکنم ممنون
❤❤❤❤❤
پارت بعد رو گذاشتم 🙂😍
مرسی ❤❤❤❤❤❤❤❤❤😉😉😉😉