8 اسلاید صحیح/غلط توسط: dory_001 انتشار: 3 سال پیش 1,817 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
هلو گایز👋... اینم از تک پارتی دیگه از امید امیدها لذتش رو ببرین😉 لطفا هم نظر بگین و لایک کنین چون واقعا احساس میکنم هیچ کس داستانم رو نمیخونه🥲 مرسی خوشگلم😍
اول بالا رو بخون عشقم ... اون مقدمست👆🥰
موقع تابستون بود 🌞و حوصلت سر رفته بود چون علاقه زیادی به رقص تانگو داشتی💃 از پدر و مادرت خواستی که تو رو به کلاس تانگو ببرن و اونها هم از خداشون بود😃( پدر و مادرت ادم های پولداری هستن💵) بعد از کلی پرس و جو رفتن و یک کلاس عالی برات پیدا و انتخاب کردن👌 و قرار بود امروز بری سر کلاس.🚶♀️ نه با استادت اشنا بودی نه با هم شاگردی هات بخاطر همین یکم استرس داشتی😬... لباس های رقصت رو اماده کردی و رفتی کلاس🚶♀️. وقتی وارد شدی باید میرفتی پیش مدیر اون بخش تا بهت قوانین و استاد کیه و اینا رو بهت بگن پس رفتی تو دفتر مدیر🚶♀️. مدیر: به به خانم ا/ت بفرمایید بشینید به موقع اومدین. شما: چطور مگه؟😶 مدیر: اخه همین چند دقیقه دیگه استادت میاد تو دفترم باهام کار داره میتونید همدیگر رو ببینین😉. شما: البته منتظر میمونم.😁 بعد از چند دقیقه تو که سر گوشی بودی📱 یه مرد خوش تیپ وارد اتاق میشه🚶♂️ و اقای مدیر با استادت احوال پرسی میکنه میفهمی که فامیلی استادت جونگ هوسوک هست. مدیر بعد از احوال پرسی گفت که اقای هوسوک ایشون خانم ا/ت هستن و شاگرد جدیدتون😊. وقتی برگشتی چهره نورانیش رو دیدی قلبت تند تند میزد💗 اما از استرس نبود اون هم وقتی تو رو دید همین حس بهش دست داد.😍 بعد از مکث بهم دست دادین و به سمت اتاق تمرین رفتین.🤝( هوسوک وقتی تو رو میبینه👆😢)
وقتی با هم وارد کلاس میشین🚶♀️🚶♂️ هنوز کسی نیومده بود و شما دوتا تنها بودین. یکم معذب بودی ولی شروع کردی به حرف زدن: ببخشید اقای هوسوک من لباس هام رو میتونم کجا عوض کنم؟👗 هوسوک که انگار یکم جا خورده بود😶 با کمی مکث گفت: میتونید برید تو این راه رو یک اتاق هست. تو هم تشکر کردی و رفتی. وقتی وارد اتاق شدی انگار یه لرزه ایی تمام وجودت رو گرفت که از این لرزه خوشت میومد.😉 وقتی لباس هات رو پوشیدی و اومدی بیرون دیدی چند نفر دیگه هم اومدن و هوسوک تو رو به همه معرفی کرد. وقتی میخواست معرفی می کنه یک از دستش خورد به کمرت و هر دوتا تون تعجب کردین🙄 ولی تو خوشت اومد انگار دوست داشتی هر لحظه بهش نزدیک باشی.😈 بعد رقص شروع شد. 💃همینجوری که میرقصیدین هوسوک اومد کنارت و باهات همراهی میکرد چون تو از همه عقب تر بودی این همراهی بهت ارامش میداد😍. کلاس که تموم شد و همه رفتن تو رفتی پیش هوسوک و گفتی: استاد ببخشید چون من از همه عقب ترم میشه جلسه های من از بقیه اضافه تر باشه؟ هوسوک انگار از این حرفت خوشحال شد😃 و گفت البته زمان ازاد اگه داشته باشین حتما دوتا یی باهم تمرین میکنیم😉 تا به لِوِل بقیه برسی. و با خوشحالی ازش خداحافظی کردی.🤩(هوسوک وقتی که داره به رقصت نگاه میکنه👆😈)
فردا صبح چون تعطیلی بود و از مدیر شماره هوسوک رو داشتی بهش زنگ زدی📱 و ازش پرسیدی که امروز وقت داره که باهات تمرین کنه و اون هم گفت اره و قرار خودش هم بره اونجا👍. پس با خوشحالی لباس هات رو جمع کردی😃👕👖 و رفتی به سمت کلاس🚶♀️. وقتی وارد شدی از خدمتکار اونجا پرسیدی که اقای هوسوک کجاست و گفت که توی یکی از اتاق ها دارن به یه خانم حرف میزنن. تو هم خواه نا خواه غیرتی شدی و رفتی سمت اتاق.😐 وقتی که رفتی فال گوش وایستادی و شنیدی که دارن باهم میخندن😑 و این تو رو اذیت کرد. برای اینکه بتونی وارد اتاق بشی در زدی و وارد اتاق شدی اونجا هوسوک کنار میز و زن روی میز نشسته بود و این تو رو اذیت میکرد که هوسوک گفت : اووو ا/ت اومدی و خودش رو جمع و جور کردی و اومد سمتت و تو با ناراحتی گفتی سلام😒. زن هم اومد و با حالت بیش از حد دوستانه ای با هوسوک خداحافظی کرد.😠 و تو هم سریع از اتاق رفتی بیرون🏃♀️ و رفتی توی کلاس. هوسوک هم بدو بدو اومد دنبالت🏃. رفتی و یه جا نشستی بدونه اینکه لباست رو عوض کنی عین بچها.😔 هوسوک وقتی وارد شد گفت: چی شده چرا ناراحتی؟😪 و تو گفتی: هیچی انگار مزاحم شدم.🤧 هوسوک هم خندش گرفت😂 و گفت نمیخوای تمرین کنیم؟😉 و تو هم تازه یادت اومد برای چی اومدی و رفتی و لباست رو پوشیدی.😲( هوسوک وقتی بهت میخنده😂👆)
وقتی که لباست رو پوشیدی دیدی هوسوک هم اماده هست و برای اینکه نشون بدی از اون خانم بهتری سعی کردی به طور ماهرانه باهاش برقصی.💃 هوسوک وقتی فهمید که تو به اون خانم حسودی کردی بهت یه لبخند جوکری زد😈 و باهات همراهی کردی🥲. با اینکه تازه وارد این کلاس شدی ولی این حسادتت باعث شد عین یه استاد هم پایه هوسوک با هم برقصید💃😍. بعد از کمی استراحت هوسوک گفت : تو خیلی خوب میرقصی و بدنت برای این رقص کاملا امادست چطوره با اهنگ پیش بریم😉. تو هم که از تعریف خوشت اومد قبول کردی😃. اهنگ رو پخش کردین و با هم رقصیدین💃🕺. اون دور مدیر اونجا شماها رو باهم دید😶 و یه فکری به ذهنش رسید و رفت🤔. وقتی اهنگ تموم شدی هوسوک اروم تو رو خم کرد و هر دوتا تون بهم داشتین نگاه میکردین🤫 بعد از چند دقیقه به خودتون اومدین و از هم جدا شدین😓. هوسوک گفت : عالیه تو حتی بهتر از شاگرد هام میرقصی خیلی خوش شانسم که همچین شاگر با استعدادی دارم😉. تو هم خجالت کشیدی.😅( هوسوک وقتی باهات میرقصه😍🥲👆)
وقتی که داشتین میرفتین از اونجا مدیر گفت یه دقیقه بیان کارتون دارم. هر دوتا تون تعجب کردین😶. وقتی که وارد شدین روی صندلی کنار مدیر نشستین. مدیر: اقای هوسوک و خانم ا/ت ما همین یک هفته دیگه یک مسابقه رقص بین موسسه ها داریم که منم شرکت کردم ولی هی در به در دنبال دوتا رقصنده ماهر میگشتم. امروز که شما دوتا میرقصیدین دیدم هم واقعا خوب میرقصین هم به هم میاین. هر دوتا تون خجالت کشیدین.😓 مدیر ادامه داد: من میخوام شما ها رو به عنوان رقصنده های این موسسه برای مسابقه بفرستموتون لطفا قبول کنین🥲! هر دوتا تون تعجب کردین😲 ولی تو برای اینکه بیشتر به هوسوک نزدیک شی و اون هم همین رو میخواست قبول کردین😍. اقای مدیر: پس اقای هوسوک کلاس هاتون رو کنسل میکنم تا با هم تمرین کنین. هوسوک هم قبول کرد👍. تو رفتی از اتاق و رفتی خونت و خیلی خوشحال بودی🤩 و به پدر و مادرت گفتی اون ها هم خیلی خوشحال شدن و قبول کردن. 😍( هوسوک وقتی روی صندلی نشسته بچه خیلی راحته با مدیر😅😍)
*بعد از یک هفته تمرین* موقع برگزاری مسابقه بود در یکی از مجلل ترین تالار های رقص🏰. تو و هوسوک لباس های ست پوشیدین به سلیقه خودتون.👗👔 وقتی وارد شدین همه رقصنده ها بودن و تو استرس گرفتی😬. هوسوک وقتی متوجه استرست شد گفت: نگران نباش من پیشتم تنهات نمیزارم قول میدم.😉 تو با این حرفش اروم شدی 😊و وارد تالار شدین. اون خانمی که قبلا توی اتاق هوسوک دیده بودیش هم بود و هوسوک رفت طرفش و بغلش کرد.🫂 دیگه داشتی از فوضولی و حرص میمردی که از هوسوک پرسیدی این کیه؟🤔 و اون گفت : اووو معرفی نکردم ابجی این ا/ت هست و ا/ت این خواهرم و ایشون هم همسرشونن. خواهر هوسوک گفت: خوشوقتم هوسوک خیلی ازت تعریف میکنه😉. تو هم یه نگاه به هوسوک میندازی و میگی واقعا لطف دارن☺. دیگه بعد از چند دقیقه مسابقه شروع میشه. همه واقعا رقصنده های خوبی بودن و تو واقعا استرس گرفته بودی و هوسوک اروم دستشو بهت داد👐 و تو تعجب کردی😶 و گفت چیه نوبت ما هست. 😆و تو و هوسوک رفتین روی صحنه. حرکت رو شروع کردین و با هم تانگو رقصیدین💃🕺 و در حین رقص تصمیم گرفتی بدنت رو به دست هوسوک بسپری🥲 و هوسوک هم تو رو تابع خودش کرد و عاشقانه باهات رقصید و اخر سر هم خم شدین و رقص به پایان رسید. همه براتون بلند شدن👏.* بعد از چند دقیقه* مجری: خب خانم ها و اقایان برنده این مسابقه بزرگ کسی نیست جز..... رقصنده ها اقای جونگ هوسوک و خانم ا/ت. همه تعجب کردن😳 باورت نمیشد و هوسوک بلندت کردم و بغلت کرد🫂 خیلی خوشحال بودین🤩 رفتین بالا و جوایز رو گرفتین و همه تصمیم کرفتین که توی موسسه جشن بگیرین فردا😝. (تالار رقص 👆😍)
*فردا شب* تو یک لباس مجلل پوشیدی و ارایش کردی قرار بود💄 با پدر و مادرت به اونجا بری چون اونها هم دعوت بودن. وقتی به موسسه رسیدین اونجا یک عالمه ادم بودن ولی تو دنبال هوسوک میگشتی. پدر و مادرت میخواستن با اقای مدیر حرف بزنن پس رفتن پیش اقای مدیر و تو همینجور دنبال هوسوک میگشتی که یهو یکی دستش رو روی چشمات گذاشت👁 جوری که ارایشت خراب نشه. و تو گفتی: استاد و هوسوک اومد رو به روت و گفت : استاد نه هوسوک😉. تو هم تعجب کردی 😳و گفتی: باشه هوسوک😉. اونم خندش گرفت😁. بعد از صرف شما و احوال پرسی وقتی همه داشتن میرفتن🚶♂️🚶♀️. هوسوک گفت: لطفا همه وایستین. همه وایستادن و هوسوک جلوت جلوی همه زانو زدی و از جیب کتش باکس حلقه رو در اورد💍. و گفت: ا/ت تو رقاص قلبم و رقاص روحم شدی میخوام اولین کسی باشن که توی انگشت چهارمت حلقه میندازه. بهم اجازه میدی این کار رو کنم؟🙂 و تو مات و مبهوت موندی🥺... ادامه نتیجه( لباست برای جشن👆🤩 چقدر خوش سلیقه ای😂)
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
33 لایک
ادامه
ات:کپ کرده بودم انگار قدرت تکملم رو از دست داده بودم سرم رو به نشونه مثبت تکون دادم و هوسوک خیلی خوشحال شد و بغلم کرد و تو هوا چرخوندم بعد انگشتر رو دستم کرد
تامام 🔵
🤣🤣🤣🤣🤣
باکله قبول خواهم کرد 😭😂😍😘
آفرین همینه😊🤣
🥺🤣
عالییییییییییی 👍🏻👍🏻👍🏻👌🏻😍😘
تنکیوووووو❤😊
خیلی خوش قلمی افرین عالی عالی بینهات عالی 💜💜فایتینگ💜💜
توی واتپد دارن داستان های چند پارتی رو مینویسم میتونی ببینی اونجا
انگار واقعا تو داستان بودم
عه چه خوب🥺
قرررررررررربونتتتتتتتت😂
بقیه تک پارتی هامم بخون خوشت میاد🥰😍
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی 💕