
سلام سلام دوست جونا
از زبان آدرین : به بادیگاردم زنگ زدم گفتم چند تا آدم مسلح برام جور کنه اونم ۳ نفر رو برام پیدا کرد می خواستیم با مارین و مارسل راه بیوفتیم که یهو تیکی رو دیدم اومد سمتم گفت آدرین بدو مرینت فقط ۱ ساعت وقت داره بگه که تورو دوست نداره وگر نه تینا انو میکشه
گفتم چی 😭🥺 الان راه میوفتم من پشت فرمون بودم و ماشین بادیگاردام پشت سرم می اومدن رسیدیم به خونه یه صدای گریه میشنیدم رفتم از نزدیک یواشکی نگاه کردم ببینم که صدای کی هست دیدم مرینت هست به بقیه علامت دادم که برن تو خونن و اونا رو محاصره کنن یواشکلی از پنجره رفتم تو اروم دست و پای مرینت رو باز کرد منو ندید چون بیهوش شده بود یهو بیدار شد پرید بغلم منم محکم تر بغلش کردم گفتم نگران نباش مرینت من اینجام هیچی نمی گفت فقط اشک میریخت بردمش دو ماشین رسیدم خونه
مرینت رو بردم تو اتاق گفتم یکم استراحت کن تا حالت بهتر بشه گفت ممنون آدرین اگه تو نبودی من باید چیکار میکردم گفتم مرینت تو عشق منی من بدون تو هیچم زنده بودن من فقط بخاطر توئه بانوی من و بغلش کردم و با هم خوابیدیم ( فردا صبح ) از زبان مرینت : از خواب بیدار شدم دیدم تو بغل آدرینم 😳 بیدارش کردم با هم لباس پوشیدیم رفتیم مدرسه ولی تینا امروز نیومده بود رفتیم سر کلاس دیدم که لایلا دوباره از سفر الکیش برگشته چندی قبل از زبان لایلا : تو راه مدرسه گفتم میرم مدرسه به یه بهونه ای میرم کنار آدرین جونم می شینم ( یه کاسه بده آش به همین خیال باش ) رفتم مدرسه دیدم مرینت کنار آدرین نشسته و دستاشون رو دست هم قلاب کردن خیلی عصبانی شدم از زبان آدرین : دوباره لایلا اومده بود نمی دونم این دفعه چه دروغی می خواد بگه که کنار من بشینه ولی من نمیزارم لایلا گفت خانم بوستیه چون آدرین درسش خوبه و منم از درس هایم عقب افتاده می شه پیش آدرین بشینم خانم بوستیه گفت مشکلی نداره تا اومد بشینه من گفتم خانم بوستیه من نمی خام کنار لایلا بشینم می خام کنار مرینت بشینم
و دست مرینت رو فشار دادم که نگران نباشه و لایلا خیلی ناراحت و عصبانی رفت ته کلاس نشت زنگ تفریح داشتم با مرینت حرف میزدم و گفتم مای لیدی وقتی مامان بابات اومدن در مورد ع.ش.ق.م.و.ن چی می خوای بهشون بگی گفت چون خانواده شما با ما دوست های قدیمی هستن به احتمال خیلی زیاد مخالفت نمی کنن گفتم راست می گی که یهو لایلا اومد و گفت مرینت می شه یه لحظه می شه بیای مرینت هم گفت باشه و رفتم چون میدونستم لایلا در چه مورد می خاد با مرینت حرف بزنه رفتم از دور هواسم بهش باشه که بهش آسیب نرسونه دیدم لایلا داره میگه از آدرین فاصله بگیر وگر نه زندگی رو برات جهنم می کنم که دیدم مرینت گفت هرگز که لایلا می خواست بزنه تو گوش مرینت که سریع رفت دستشو گرفتم گفتم دستت به مرینت بخوره من زندگی رو برای تو جهنم می کنم گفت من چی کم دارم که مرینت داره من گفتم تو حتی به گرد مرینت هم نمیرسی
اینم از پارت ۱۳ به در خواست دوست هام که گفته بودن پارت بعد رو زود بزار و زیاد اینم پارت زیاد تقدیم به شما ... حالا که من حرف شما گوش دادم شما هم لطفا لایک و کامنت بدید
ناظر عزیز لطفا منتشرش کن 🌷🌷🌷
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عاللی بود من رفتم پارت بعد داستانت خیلی قشنگه
عالیی بود داداشی 👏🌹
قربونت
عالییییییییییییییییییییییی بود لطفاً پارت بعدی رو زودتر بزار
باشه ... من داستان ها رو زود می نویسم ولی دیر منتشر میشه ...
عالی به داستانم سر بزن 😘😘😘
ممنون ... من داستانت رو دنبال می کنم از قبل