
های لاولیز با اینکه شرطو نرسوندید این سری هم میزارم شرط آپ تو پارت دو هس
خلاصه داستان :دختری که در پایگاه پلیس بزرگ میشه و حالا دلشو به پسر قاتل خانواده ش میده
وقتی وارد سالن تمرین شدم ایرپادم رو داخل گوشم گذاشتم . دستکش مخصوص بکس رو دستم کردم🥊آهنگ رو پلی کردم و شروع کردم به ضربه زدن ... بعد هر سلام شیرین خداحافظی تلخی وجود داره .... نفسهای عمیق تری میکشیدم و محکم تر ضربه میزدم .. با پا در رو باز میکنم و میام تو ... هیجان موزیک منو در بر گرفته بود ... من متاسفم نیستم ... دیگه از جون و دل به کیسه بکس میکوبیدم جوری که انگار این آخرین باره که قراره به کیسه بکس ضربه بزنم ،،،، بیا این عشقو بکشیم .... قلبم دیگه از شدت هیجان داشت سینه م رو میشکافت خیلی عرق کرده بودم محکم خودمو انداختم زمین وقتی بالا رو نگاه کردم یه پسر دیدم که داره بهم نیشخند میزنه
_اینجا جای دختر کوچولویی مثل تو نیست +تو کی باشی که منو اینجوری صدا میکنی؟._ لو مینگ یه افسر کارکشته +اوهووع انقده خودتو دست بالا نگیر _توی جغله کی هستی که بخوای منو قضاوت کنی؟! +یو یوکاتا خواهر یکی از افسر های اینجا و دختر رئیس اینجا یه جورایی از بچگی اینجا بودم _تو همون ایدل جلفه ای +اون جاهاش دیگه به شما مربوط نمیشه راهم و کشیدم و رفتم پسره ی اسکول 😒😒😒 اعصابمو ریخت بهم
رفتم یه گوشه ی سالن نشستم منتظر هوسوک و گوشیم. برداشتم و رفتم تو صفحه ی چت یوکی:سلام آیوی خوبی آیوی:سلام بر رفیق قدیمی چیشد یادی از ما کردی یوکی:بخدا شلوغ بودم میگم میتونی بیای پایگاه آیوی :راست کار خودمه ناسلامتی مامانم افسر اونجا بوده یوکی :بیا تمرین کنیم آیوی دارم حاضر میشم گوشیمو گذاشتم زمین دوباره اون پسره رو دیدم هوفففففف
یوکی+ پسره_ #هوسوک &آیوی ) _میدونی چت کردن اینجا مجاز نیست دختره ی ه ر ز ه +برای من اینجا همه چی مجازه #هی من اومدم+چه عجب😒#ببخشید یه نموره طول کشید عوضش با بعضیا آشنا شدی🤪+البته اینم اضافه کن که دلم نمی خواست ببینمش پسره ی خودشیرین از خود راضی _اهای به کی گفتی خود شیرین از خود راضی +مهم نیست &هی سلام بچه هاااا +بالاخره اومدی چقدر دیر کردی یسریا مغزمو خوردن _الان با من بودی😡 +بله دقیقا با خود خودت بودم &آهای پسر تو کی هستی _لومینگ قبلانم گفتم یه افسر خیلی ماهر #اوه سلام لو میبینم با بعضیا آشنا شدین &😹😹😹 +بیا بریم آیوی &باشه
یوکی+ لو_ هوسوک# آیوی& جک @ بانی!) #اوه سلام بانی سلام جک راوی »یوکی و بانی همو بغل کردن و آیوی و بانی به هم دست دادن ، ... !کم پیدایی دختر +آره دیگه وقتم کمتر شده !آیوی بالاخره تستت رو قبول شدی؟&ام نه یعنی هنوز جوابش نیومده !اون پسره کیه؟ #دخترا میشه گوش کنین؟ همگی باهم:اوهوم خوب ببینید این ماموریت همون جور که میبینید خیلی سریه و باید سرعت عمل داشته باشیم پدر من جانگ هیووک به تمام عملیات نظارت داره ما تونستیم رد اون شرکت رو بزنیم یه شرکت محصولات پوسته شرکت سانی دی +اسکراپ های فوق العاده ای دارن 😹#یوکی!!!! +باشه باشه #اون شرکت توسط یه مافیا اداره میشن &چند نفرن؟ #نمیدونیم -مادر حال حاظر اطلاعات زیادی درباره ی این شرکت نداریم فقط میدونیم یه جای کار میلنگه این شرکت به یه سازمان خلافکاری بزرگ خدمت میکنه و احتمال میدیم که قتل های زیادی زیر سرشون باشه #و احتمالش هست که بتونیم قاتل پدرو مادر یوکی رو پیدا کنیم +زیپ زیپ🤐 برو سر مطلب #خیلی خوب باشه. !بزار بقیه شو من حدس بزنم از اونجایی که یوکی مهارت عالی تو دفاع شخصی داره همراه جک که هکره به ساختمون نفوذ میکنن ما &یعنی من و بانی از توی یه ون اونا رو پشتیبانی میکنیم با یه +بی سیم! ,این کار فوق العادس ما یه رادار به خودمون وصل میکنیم همراه #همراه یه گوشی که داخل گوشتون قرار میگیره تا با آیوی و بانی ارتباط داشته باشید @هوسوک با هلی گودتر یوکی و منو پشتیبانی میکنه اگه یه وقت گیر افتادیم با هلی کوپتر نجاتمون میده-پس من چی @تو سر نگبانای جلو درو گرم میکنی تا منو یوکی بتونیم رد شیم +این نقشه مو لایه درزش نمیره .همگی باهم:آره
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود😄
ممنونم😁