
بزن بریم این پارت هم ببینیم
دیپر همون موقع برای اولین بار داخل آبشار جاذبه رفت حموم و کل روز رو داشت داخل شهر دنبال لباس خیلی عالی میگشت برای خودش تا برای قرار با وندی خیلی خاص به نظر بیاد و آخر شب بالاخره یک لباس خیلی خوب پیدا کرد و خودش اونو اتو کرد و تمام مدت داشت آهنگ رمانتیک مورد علاقه وندی رو حفظ کنه بعدش رفت تا بخوابه ولی گفت باید قبلش لباس زاپاس ببرم ولی خیلی بد میشه آهآ فهمیدم میرم همون سنگ کوچک و بزرگ کننده میارم و لباس هام رو کوچیک میکنم میزارم توی جیبم چراغ هم با خودم میبرم بهقرار اینطوری بهتره دیپر رفت داخل جنگل بعد همون صداهه اومد گفت یتسهلیهتظافحتحتوت و دیپر از حالرفت و داخل خونه بیدار شده و لباس هاش کوچیک بود و چراغ کوچک وبزرگ کننده هم کنارش بود دیپر گفت یه اتفاق عجیبی داره اتفاق میفته
دیپر با خودش گفت:بعد از قرار با وندی راجبش فکر میکنم بعدش لباس هاشو پوشید و کروات زد و رفت کنار آبشارنشست وبعد از چند دقیقه وندی اومد ودسپر گفت سلام وندی که این چیه پوشیدی ؟من با دیپر واقعی دوست شدم نه یک آدمی مجلسی که کروات میزنه و مالیات میده دیپر گفت مگه شما مالیات نمیدین ؟وندی گفت داداش کوچیکم مسئوله دیپر گفت باشه و رفت پشت درخت و لباساشو عوض کرد و اومد وندی گفت این دیپری بود که من باهاش دوست شدم بعد دیپر گفت منو میبل دیروز یک تکشاخ شکار کردیم تنها فرقش این بود که صورتش شبیه گراندا بود هر دو خندیدند بعد وندی گفت دیپر اسم واقعی تو چیه دیپر گفت:نمیتونم بگم وندی گفت لطفا دیپر گفت باشه اسم من ماسون پاینزه و دیپر لقب منه به خاطر علامت روی پیشونی من منو دیپر صدا میزنن وندی گفت واو چه جالب و عجیب بعد دیپر سرش ر وبرد بالا و گفت قرار گزاشتن با تو یکی از ارزو های من بود یهو صدای جیغ وندی اومد و پرت شد پایین دیپر دید کار جفه بعد دیپر پرید و لباسشو پرت کرد و بزرگش کرد به شکلی که که قشنگ جلوی آبشار رو گرفت
یهو دیپر نورانی شد وگفت: جف پاتو از گلیمت دراز تر کردی و تمام کوتوله هایی که به حرف های جف گوش میدادند رو کرد توی یک چاله توی زمین وزندانی شدن بعدش وندی رو گزاشت کنار آبشار و خودش از حال رفت وندی داد زد دیپر و پرید داخل آّب دیپر رو آ
دیپر رفت بیرون اما احساس میکرد کنترل بدنش دست خودش نبود رفت داخل جنگل و داد زد مناوخیماروتلیه بعدش دنیا برعکس شد و دیپر گفت باید یک پلاستیک میاوردم و بعد دوباره صدای اسرار آمیز اومد و صندلی برعکس شد میدونید کی پشت صندلی بود بیپر بعد بیپر بلند شد دیپر داد زد بیل تو چطور تو بیپر نه من بیل نیستم ولی بزرگ ترین ترس تو که هستم دیپر چی میگ بیپر این اولین مرحله تو هست تو چند مرحله داری باید اونها رو تمام کنی یا اینکه نابود میشی و هیشکی نمیتونه تو رو حتی به یاد بیاره دیپر گفت یا ابر فرض من نخوام شرکت کنم باید چیکار کنم بیپر یک راه ساده دیپر اخجون من عاشق راه های ساده هستم بیپر خودت رو بکش دیپر باش باش من شانسم رو امتحان میکنم بهتر از مرگه بیپر گفت برای مرحله اول باید بزرگ ترین ترست رو شکست بدی
دیپر گفت بیا جلو بیپر یه بشکن زد رفت پشت دیپر دستای دیپر درخشان شد و دستشو زد به دست بیپر و دستش نابود شد ولی دوباره دستش رو ساخت و با زانو زد توی شکم دیپر و دیپر افتاد روی زمین بعد بالای سر دیپر واستاد و یک مشت زد توی صورت دیپر و از دماغ دیپر یکم خون اومد دیپر خون رو پاک کرد و پرید هوا وبا دستای نورانی یک مشت توی صورت بیپر زد ولی بیپر بلند شد ورفت پشت سر دیپر و یک لگد زد توی کمر دیپر و دیپر افتاد بعدش یک مشت زد به دیپر و دیپر با سر خورد زمین بعد د بیپر پای دیپررو شکست و گلوی اون رو گرفت تا اون رو خفه کنه ولی دیپر دستش رو شکل تفنگ کرد و یک تیر به فک بیپر زد و بیپر گفته نه این برای یک اماتور زیادیه نههههه و نابود شد دیپر گفت من الان نمیتونم راه برم و خب تقریبا مرده بودم یهو دیپر نورانی شد و خوب شد و نوبت مرحله دوم بود مرحله دوم با ......
خب نبرد دو شروع شد دیپر باید خودش رو شکست بده البته خودش نه دیپر شاد رو باید شروع بشه دیپر تا دیپر شاد رو دید به سمتش حمله کرد ولی دستش نخورد بهش دیپر گفت این دیگه چه مسخره بازی ای هست یک صدا گفت که باید با اون صحبت کنی و اون رو راضی کنی تا ازش رد بشی دیپر گفت :الان میتونم خود کشی کنم ؟ صدا گفت نه تو وارد مسابقه شدی باید تمومش کنی دیپر گفت راه دیگه ای نیست صدا گفت هست اینکه بیل رو به دنیای خودت بیاری دیپر گفت اه اینم شانس مایه بعد رفت پیش دیپر شاد و ازش پرسید داخل چی ببرمت تا این جهنم تموم بشه گفتش داخل اسکیت برد دیپر گفت :باید همون اول اینکه نابود بشم رو انتخاب میکردم دیپر شاد گفت هر چند دست بخوای بازی میکنیم دیپر و دیپر شاد صد دست بازی کردن و هر دست دیپر باخت دست صد و یکم دیپر با لگد پای دیپر شاد رو شکست و برد و گفت مرحله بعدی از این باید اسونتر باشه
دیپر وقتی رسید به اخرین نبرد با میبل رو به رو شد ولی میبل نبود میبیل سایفر بود یه سایفر با بدن میبل ولی محدودیت های بدن انسان رو نداشت صدا گفت این نبرد تو نیست این نبرد تمام دنیاست اگه تو شکست بخوری این موجود وارد دنیای تو میشه میبیل رفت داخل بالاو بزرگ شد و دیپر رو گرفت با دستش ولی دیپر دست میبیل رو ذوب کرد و پرید پایین و گفت ایول من عاشق این قدرته هستم همون قدر که حالم از دیپر شاد و این نبرد بهم میخوره بعدش با دستش پای میبل رو ذوب کرد و میبل افتاد بعد دیپر پرید توی هوا و یک شلیک کرد به سمت قلبش ولی میبیل جا خالی داد و به سمت دیپر لگد زد ولی دیپر از روی پاش پرید و هر دوتا پاش رو ذوب کرد و میبیل افتاد بعد دیپر پرید تا یک مشت به قلبش بزنه ولی میبیل دیپر رو گرفت و اون رو توی مشتاش زندانی کرد و.....
بعد دیپر رو پرت کرد توی دهنش ولی دیپر دندون های میبل رو کند و از توی دماغ میبیل اومد بیرون و با لگد زد توی چشم میبیل ولی میبیل دیپر رو پرت کرد دیپر نمیتونست خودش رو تکون بده میبیل به سمتش مشت میزنه بعد دیپر دستاش رو میگیره جلوش و مشت میبیل نمیخوره بعد دیپر نورانی میشه و میبیل نابود میشه بعدش دیپر از حال میره دیپر به هوش میاد که می بینه کناره صندلی اسرار آمیزه دیپر میگه من چقدر بی هوش بودم صدای مرموز میگه یک روز و سه ساعت تو الان دقیقا یک روز و چهارده ساعت هست که اینجایی دیپر میگه این قدرت چیه صدای مر موز میگه این منم من داخل تو زندگی میکنم و وقتی که واسه تو اتفاقی میفته من از قدرت تو واسه یک مدت خاصی استفاده میکنم مثلا این حرکت واسه یک سال انژِ تو بود ولی این بار از انرژی خودم استفاده کردم دیپر: یعنی اونا کار تو بود صدای مرموز: گفت بله دیپر پاینز ما الان هم کاریم دیپر گفت تو کی هستی ؟ صدای مرموز: خب من احساس میکنم میتونم به تو اعتماد کنم اسم من هستش .....
هیل سایفر:هیل سایفر دیپر: چی ؟ هیل سایفر ؟ تو و بیل رابطه ای دارین هیل :بله ما پسر عمو هستیم ما سایفر های خوب و اونها سایفر های بد هستن دیپر چطور به تو اعتماد کنم هیل : بشمار چند بار جون تو رو نجات دادم دیپر: از کجا بدونم فقط نمیخوای من رو نابود کنی هیل گفت : باهات معامله میکنم فقط لطفا نرو دیپر: چرا هیل:چون بیل و ویل و کیل بر میگردن و از من استفاده میکنن تا بلک سایفر رو احضار کنن تا تمام دنیا های موازی و سیارات مختلف رو نابود کنن دیپر گفت پس معامله می کنیم تو میتونی من رو از خطرات نجات بدی من هم میزارم توی ذهن من زندگی کنی ولی اگه دروغ گفته باشی نابود میشی هیل :قبوله
اگه مشکلی داشت یا فکر کردین کلا داستان بده بگین تا بتونم درستش کنم یا اینکه این قسمت رو دوباره می نویسم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییی
من پارت بعدی رو نوشتم منتظرم تایید بشه
خیلی خفن بود ادامه پیلیز 💙
پوکیدم
به نظرم باید عجایب نویس باشی تا نویسنده
عالی بود
داستانت عالیییییی هست
اون تیکه ای که گفتی از دیپر شاد باید با حرف رد بشه..یاد اندرتیل افتادم..از اندرتیل الهام گرفتی این تیکه رو ؟؟
از چی ؟
تو بازی اندرتیل میتونی دشمنات رو با حرف زدن و تسلیم شدن رد کنی یا بکشیشون (هردو پایان خوبی ها و بدی های خودشو داره)
من تا حالا بازی نکردم آندرتیل رو
فکر نکنم روی کامپیوتر من بیاد
اندرتیل بازی پیکسلی هست ولی گول گرافیکش رو نخور تو یوتیوب به انگلیسی بزن اندرتیل میبینی چقدر طرفدار داره؛و به احتمال زیاد اندرتیل روی کامپیوترت بالا بیاد اندرتیل روی بیشتر رم ها و نسخه ها بالا میاد
و داستانش در مورد دختر بچه ای هست که به طور اتفاقی داخل دنیا هیولاها میوفته میتونه باهاشون دوست بشه یا بکشتشون.انتخاب با توئه...و اگه انگلیسی بلدی خیلی خیلی خیلی بیشتر لذت میبری
ارزش امتحان کردن و داره
100 درصد ارزش امتحان داره.من خودم تو گوشیم نصب کردم تو یه مرحله هستم که باید با یه ربات دیوونه به اسم متاتون بجنگم
چی شد؟
نفر اول
تازه داره جالب میشه