به نام خدا سلام، من دیپر۲ هستم،این اولین داستانم تویه تستچی هست ، امیدوارم از خوندنش لذت ببرید ، اگر هم خوب نبود به بزرگی خودتون ببخشید و اینکه من از جایی کپی نکردم و همش تخیل خودمه
داستان از زبان دیپر : وقتی از پشت شیشه ی اتوبوس به درخت های کاج نگاه میکنم یاد آبشار جاذبه میفتم ، اتفاقاتی که افتاد ، بیل سایفر،هرج و مرج، دروازه میان جهانی ، عمو فورد ، عمو استن،ژورنال ها ، سوس، وندی ... سلام من دیپر پاینز هستم ، یه نوجوان ۱۳ ساله که خواهرش مجبورش کرده به اردوی بهاری مدرسه بیاد ! برام سواله چرا وقتی دو ماه از بهار گذشته این اردو برگزار میشه ؟! تنها کنار پنجره نشستم و به بیرون نگاه میکنم . میبل کنار دوستاش نشسته. با لبخند به میبل نگاه میکنم وقتی میبل متوجه نگاهم شد ، لبخندی میزنه و به من نگاه میکنه . شاید اون هم مثل من داشت به آبشار جاذبه فکر میکرد . یکی از دوستاش میبل رو صدا میزنه و اون و میبل شروع میکنن به صحبت کردن و بعد میخندن.
11 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
20 لایک
عالی
:)❤️
آخی🥺
یاد داستان بیپر² افتادم🥺
یادش بخیر🥺😭
عاعلی بید حتما ادامه بده😍😁♥
جالب بید ادامش بده☺
حدیثه دیالوگ دزد 😐🔪
خیلیم خوب کاری کردی دیالوگش رو دزدیدی حدیثکم😂
باران تو یکی دیه طفداریشو نکن 😐🔪
نظر لطفته ویپری😐❤
ممنون بارانکم😐
خب همزادمه....همزاد ها از هم دفاع می کنن😐
تو دیه نمیخواد واس من حرف از منطق بزنی 😐🔪
داستان جالبیه همینطور ادامه بده 😁
خیلی ممنون 💗