
اینم پارت جدید این یکی را یکم زود تر گذاشتم
مرینت : انگار یکی من را نجات داده ولی اگه کسی به هویت مخفی ام پی برده باشه چی نمیدانم چیکار کنم با اینکه خیلی درد دارم اما باید بلند شوم میله ها تخت را گرفتم و به زور خودم را بالا کشیدم از روی تخت بلند شدم و نزدیک دیوار آروم آروم و لنگ لنگون راه میرفتم نمیتواستم خوب ببینم به در نزدیک شدم ( توجه در به سمت بیرون اتاق باز میشه) خواستم در را باز کنم که نتواستم پاهام دیگه قدرت نداشت داشتم میفتادم که.... کمی قبل از زبان کت نوار 👈دیگه تقریبا صبح شده و من همچنان توی بیمارستان قدم میزنم کل شب را نتواستم بخوابم و نگران مرینت بودم دیگه نمیتواستم صبر کنم
باید همین الان بروم به دیدنش داشتم میرفتم سمت اتاقش همین که در را باز کردم یک چیزی افتاد توی بقلم مرینت : داشتم میفتادم که انگار افتادم روی یک نفر کت نوار : چشمام را باز کردم ببینم چی بود افتاد رویم باورم نمیشه اون اون مرینتهههههههههه تا دیدم دست خودم نبود گریه ام گرفت و سریع بغلش کردم نمیداستم چطور شده که اون الان بلند شده و توی بغل منه ولی تا تواستم مرینتو محکم توی بغلم فشار دادم مرینت : بعد از اینکه تمرکز کردم دیدم کیه که افتادم رویش خیلی تعجب کردم اون اون کت نوار بود یعنی اون من را نجات اما اینجوری ممکنه خودش توی خطر افتاده باشه من را بغل کرد
منم از فرصت استفاده کردم بغلش بعد 3 دقیقه بالاخره از بغلش در آمدم کت نوار : مرینت تو تو بهوش اومدی نمیدانی چقدر خوشحالم باورم نمیشه تو دوباره بهوش آمدی مرینت : منم خوشحالم کت ببینم تو بودی که من را نجات دادی کت دستم را گرفت و به تکان دادن سر حرفم را تائيد کرد کت نوار : مرینت را بلند مردم و بردم روی تختش گذاشتم و خودمم پیشش نشستم مرینت : میخواستم بگم کمکم کنه تا از اینجا بلند شوم و بروم سراغ ملیا اما باید درست فکر کنم با این وضعیت که نمیتونم درست راه بروم چطور میخواهم با او بجنگم برای همین چیزی نگفتم کت نوار : مرینت میدانم من
در سطح تو نیستم اما مبارزه و شمشیر بازی ام خوبه قدرت های ابرقهرمانی هم دارم بزار کمکت کنم مرینت : نگران من نباش اتفاقی برایم نمی افتد منم هنوز تکنیک هایی دارم که رو نکردم ولی بیا الان در موردش بحث نکنیم میخواهم چند روزی همین طور استراحت کنم پیش تو ( خب دیگه خیلی نمیخوام طولش بدم میرویم به 3 روز بعد) از زبان ملیا : آره بالاخره بعد چند هزار سال راهش را پیدا کردم من بالاخره معجزه گر اژدهای تاریکی را درست کردم و حالا تمام دنیا تحت کنترل من خواهد بود 😱😱😱😱😱😱🌏🌏از زبان مرینت روی تخت بیمارستان دراز کشیده بودم دیگه حالم خوب شده بود
کت نوار هم رفته بود کار های ترخیص را بکنه یک دفعه سرم درد گرفت یک چیزی داشت توی سرم صدام میزد چشمام را بستم وقتی این کار را کردم یک نفر دیدم یک زن بود که دور ورش نور زیادی بود به خاطر نور زیاد نمیتواستم درست ببینم مدام میگفت مرینت به سمت من بیا گفتم تو کی هستی اسم من را از کجا میدانی گفت مرینت من خود تو هستم سایه ای از تو پرسیدم منظورت چیه یعنی چی گفت من حالا روح خودم را به تو اهدا میکنم تو صاحب بعدی آن هستی دیگه موقعش رسیده که خود واقعی ات را پیدا کنی سرنوشتی که از اول با اون به دنیا امدی و حالا باید کاملش کنی قدرت متلق مال توئه
مرینت : این را که گفت سرم درد گرفت منظورش چی بود که قدرت متلق مال توئه یعنی چی این که گفت روح من مال توئه اون اون واقعا کی بود توی همین فکر ها بودم که کت نوار : اومد تو گفتم من تمام کار ها را کردم حالا بریم 🙂مرینت : نمیخواستم کت را نگران کنم لبخند زدم و گفتم برویم ملیا : حالا که معجزه گرم درست شد دلیلی نداره معتل کنم معجزه گرم را برداشتم سیاهی تمام اطراف را فرا گرفت و کوامی ام بیرون آمد بلکویس :( کوامیه) پس بالاخره موفق شدید ارباب الان حس خیلی بهتری دارم ملیا : البته بلکویس حالا دیگه وقتشه بکویس اژدهای تاریکی بیدار شو ( کلمه تبدیل) 😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱 قسمت بعدی فوق جذاب
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بید
خیلی وبه ولی دیر به دیر نذار زودتر بذار
بعدییییییییییییییی
عالییی بود ولی چرا دیر به دیر میذاری