10 اسلاید صحیح/غلط توسط: مهلا انتشار: 4 سال پیش 28 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
من برگشتم این قسمت طنز و تقدیم به اناهید و ارمیلا جون دوتا از دوستای قدیمیم
از زبان هما داشتیم با هرمی و رضا برای کریسمس و تولد هری نقشه میچیندیم گفتم (( +این علامت هماست#هرمی @رضا ) +خوب برنامه ریخته شد کریسمس مثل همیشه خونه ما و تولد هری تو هاگوارتز تو دالان بهشت موافقین#اره @ اره ولی هری نباید نفهمه+اونکه بله معلومه اقای محترم
تو خوابگاه بودیم داشتم چمدانم میبستم هرمی همین طور خیلی وقت بود اهنگ گوش نکرده بودم هدفون گذاشتم و اهنگ روزای تاریک گذاشتم طرفدار دو آتیشه فرزاد فرزین بودم اه به این حالِ بد ، روزای تاریک و سرد
رفت کسی که منو ، به خودش آلوده کرد
هی که دادی به باد ، قلبمو با اون نگاهت
هک شدن توو دلم ، تک تکِ اون خاطرات
دست بکِش از سرم ، ای دلِ نابودِ من
غرق کن این عاشقو ، شهرِ مِه آلبود من
فکر نکن فاصله ، عشقتو کم میکنه
بغض ببین بعدِ تو ، داره خفم میکنه
دنیا رو گشتم ، باز آروم آروم
تنهایِ تنهام ، باز زیرِ بارون
از وقتی چشمام ، از چشمِ تو افتاد
بارون گرفت و بند هم نمیاد
تهرانو گشتم ، تهرانِ دودی
دنیا رو گشتم ، اما نبودی
ای اولین عشق ، تویی آخرین یار
دیوونه یِ من خدا نگهدار
باز میفته تبت ، مثلِ خوره توو تنم
هی یه چیزی بگو ، وقتی صدات میزنم
بد مریضت شدم ، اگه میتونی بیا
خوب نمیشم ببین ، بی تو به این زودیا
درد میگیره سرم ، تا خودِ صبح هر شبا
مشت به مشت میخورم ، قرصایِ لامصبو
سال به سال هم بیاد ، عشقِ تو پاییزه و
عشق از این فاصله هم ، زهرشو میریزه باز
دنیا رو گشتم ، باز آروم آروم
تنهایِ تنهام ، باز زیرِ بارون
از وقتی چشمام ، از چشمِ تو افتاد
بارون گرفت و بند هم نمیاد
تهرانو گشتم ، تهرانِ دودی
دنیا رو گشتم ، اما نبودی
ای اولین عشق ، تویی آخرین یار
دیوونه یِ من خدا نگهدار
#MrTehran
دیدم هرمی داره دهنش باز و بسته میشه احتمالا داره با خودش حرف میزنه خود درگیری داره اخر سر هدفون ور داشتم گفتم چی میگی نگاهی به من انداخت گفت هما زندت نمیزارم منم قهقهه زدم گفتم منو بگو گفتم خود درگیری داره نگو داره با من حرف میزنه قیافه من 😂😂😁😁 قیافه هرمی 😬😈 خلاصه وسایلو جمع کردیم بعد راه افتادیم خانه همه بودن عمه لیلا و عمه فرشته عمه پونه عمو احد و همه عمو و عمه هام و پسراشون پریدم بغل دختر عموم غزال و بعد دختر عمه پونم کتایون شاد بودیم همه میامد جلومون بغل و روبوسی که یهو خشکم زد اون اون اینجا چه غلطی میکرد
خاک بر سرم یادم نیست چیشده پس یه دوره کنم هما اینا اومدن خونه هما اینا بعد رضا و هما ابراز علاقه کردن و هرمی هم به هری ابراز علاقه کرده خوب بریم سراغ یکم کمدی و طنز از زبان هما سهند گفت جادوگر شدی به ما نگاه نمیکنی خواستم اذیتش کنم شیطون نگاهش کردم گفتم بله دیگه برام افت داشت قیافه هما😜😛قیافه سهند 😈😠باحرص کوسن مبلو پرت کرد سمتم منم جوابشو دادم سهند گفت جنگ جهانی بالشتی پسرا یک گروه دخترا یک گروه اینقدر خندیدیم دلمون درد گرفت یهو از زمین کنده شدم دیدم بابا بغلم کرده منم بغلش کردم مامان نگام کرد و گفت دلم برات تنگ شده بود پریدم بغلش بعد سهند گفت دختره ی لوس مسخره کوسنو پرت کرد دوباره جنگ شروع شد بزرگترهاهم اومدن مردها و پسرها زنها و دخترا انقدر خندیدم جون نداشتیم من و سهند رفتیم اتش بس دست دادیم شام خوردیم رفتیم زیر کرسی سهند اومد حرف بزنه گفتم حرف نزن که شر میشه حوصله ندارم گفت نه بابا حرف بدی نمیزنم فقط اومدم بگم
دل همون براتون تنگ شده بود حیف که میخواید برید لبخند زدم غزال گفت بلاخره از دهن تو یه حرف درست و حسابی در امد یهو هری سرشو گرف بعد برای ماهم اتفاق افتاد یه صدایی توذهنم گفت من لرد ولدمورت هستم و تو برده من هستی سرم تیر کشید از زبان احمد بابای هما فکر کردیم فیلم بازی میکنن دیدم همشون تو صورتشون درد رنگ گرفته هما به گریه افتاد فریاد زد از سرم برو بیرون ولدرمورت یهو دویدیم سمتشون از درد میپچیدین به خودشون همشون افتادن زمین یهو از سرشون یه چیز سیاه اومد بیرون مهم نیست الان بچه ها مهم ترن دیدم نفس نفس میزدن یکم بد گفتیم چیشد گفتن قصش طولانی است فقط بدونین لرد تاریکی برگشته نننننننننه امکان نداره دوباره نه نه نه لی لی و جیمز به خاطر همین مردن ازشون توضیح بدن
گفتن از اینکه لرد برگشته ولی وزارت باور نمیکنه از زنی که اومده ارتش دامبلدور کابوس ها بی خوابی هاشون زجر کشیدنشون اشک تو چشام همه جمع شده بود صبح خواستیم صبحونه بخوریم رضا گفت هما بیدار نمیشه سهند گفت اون با من @ بلایی سرش بیاری با من طرفی گفت باشه چند دقیقه بعد داد هما بلند شد سهنددددد سهند گفت جانم گفت بگیرمت کشتمت یاشار گفت چی شده میگه پارچ آب یخ خالی کرده رو من 😈😠 سهند 😁😛 متکا روزد تو صورت هما خواست بیاد پایین از پله افتاد هما خندید گفت خدایا شکرت هوامو داری دستشو دراز کرد که سهند بلند شودبلند شد هلم داد پایین از پله پرت شدم پایین سرم خورد به قرنیز دیوار همه اومدن پیشم عمو محمود گفت چرا مواظب نبودی به سهند نگاه کردم دیدم پشت باباس فکر نمیکرد اینطوری بشه گفتم چیزی نشده که انگار زخم شمشیر خوردم بلند شدم رفتیم صبحونه خوردیم قبلش به سهند گفت اونطوری غمبرک نزن فدای سرت نگام کرد اما نگاش فرق داشت رفتیم پارک دیدیم یک گروه فیلمبرداری داشتن فیلم میگرفتن پژمان جمشیدی همنجا بود گفت ما تا کی باید منتظر اقا باشیم..... طرفش سام درخشانی بود یهو فحش داد رفت زدیم زیر خنده یهو یکی گفت گروه مد معروف دبرو که رفتیم همه داشتن دنبالمون میامدن ما یه گروه مد معروف و موفق بودیم که من طراح بودم بقییه مدل حتی هری و هرمیون مدل اینا بودن یاشار سهند غزال کتی هرمی هری رضا خلاصه برگشتیم هاگوارتز
#امرپز تولد هری بود رفتیم پاتوق همیشگی مون هری اومد ماهم داد زدیم تولدت مبارک غافلگیر شده بود یهو پاش گرفت به سنگ با کله رفت تو کیک زدیم زیر خنده صورتشو پاک کردم هما یک کیک دیگه اورد جشن گرفتیم رفتیم
با یادآوری خاطراتمون اشک چشام خیس کرد همه چی از سال پنجم شروع شد کی فکرشو میکرد همچیمو از دست بدم عشقمو رضا خواهرمو هرمیون هری گناهمون چی بود
خب همینطوری سوتی پارتای بد دادم حالا یکم از خودم بگم اسمم هماست و داستانم راسته البته شخصیت های ایرانی البته تا جایی بقیش تخلیلی طراحی میکنیم و میخوام طراح مد شم داستانم یجور تخلیلی غمگین است و فصل اول خاطرات است اگه استقبال بشه ادامه میدم ممنون میشم اگه استقبال بشه
امیدوارم خوشتون اومده باشه و نظر بدهید خداحافظ و بازم میگم که این پارت تقدیم به اناهید و ارمیلا جون دوتا از دوستای گلم
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
خیلی باحال بود ادامه بده بینم چرا عشقش رو از دست داده 😆😆
what an idiot
بحث هری پاتر بشه کسی جلودار من نیست.زشته همچین رمانی رو مسخره کنی.🤬
واقعا ناراحت شدم
ببخشید دوست عزیز اگر منظور منه باید بگم من نویسندگی دوست دارم ادم رویا پردازی هستم تو رویا زندگی می کنم و اصلأ قصد ازار شما را نداشتم اما اگه اول داستان من که هیچ چیزی نشده شمارو اذیت میکنه میتونی نخونی من ادم لوسی نیستم اما واقعا ناراحت شدم
هما نویسنده داستان یا مهلا
عزیزم اول از همه اینکه اگه سریعتر داستانتو بذاری حتما طرفدار پیدا میکنی. اگه میشه هم مثلا وقتی میخوان حرف بزنن اسمشون رو بنویس و یه علامتی رو جلوشون بذار تا متوجه بشیم کی حرف میزنه. خیلی خوب میشه.😉💗
و این فقط نظر شخصی من بود
سلام ممنون ولی تا قسمت شیش تو بررسی است الانم قسمت هفتو و هشت مینویسم ممنوم تستم خواندی
وای چه خوب شد که پارت ها رو گذاشتی 😄
مطمئن باش داستانت پرطرفدار میشه
فقط من از اینکه انقد داستان رو ایرانی کردی زیاد خوشم نیومد ولی بد نبود❤