اینم از پارت ۳ با اینکه سخته ولی سعی میکنم براتون بزارم
چند روز از اون ماجرا گذشت نه دخترا به اعضا زنگ زدن نه اعضا . خوب بریم پیش دخترا:
ملیکا( بچه هااا حوصلم داره به دیار باقی میره) نرگس ( بزار بره) ملیکا ( نرگسسس جرت میدم امشب خودت باید ظرفا رو بشوری) یگانه ( بچه ها نظرتون چیه به اعضا زنگ بزنیم بگیم بیان اینجا؟؟) الهام ( اخه اونا بیان اینجا فک نکنم بیان) ملیکا ( نمیدونم بزن ) یگانه ( خودت زنگ بزن ) نرگس ( اره زنگ بزن به بکیهون ) ملیکا ( چیییی زنگ بزنم بک!!!) الهام ( اره وا مگه چیه!! ) ملیکا ( اوکی باش فقط امید وارم گند نزنم) ملیکا: رفتم گوشیمو از تو اتاق برداشتم نشستم رو تخت الهام و نرگسو یگان هم آمدن تو اتاق یگان ( خوب بزن دیگه ) ملیکا داشتم همین کارا میکردم سر و کله شما پیدا شد) نرگس (بزن رو اسپیکر )ملیکا ( باشهههه فقط ساکت شید )رفتم تو مخاطبینم شماره بکیهون رو پیدا کردم با کلی استرس دستمو گذاشتم رو اسمش زنگش زدم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)