
اینم از پارت آخر...
خلاصه کریستال تو دستم بود از اسب پایین اومدم و رفتم جنگ زیادی بود هر چی داد زدم صدامو نمیشنیدن تا این که یه تیکه آهن پیدا کردم با کریستال زدم بهش + آهای آهای بس کنیننننن/باداد/ بابا حرف میزنم - دخترم اون چیه تو دستت + این همون الماس سبز شب شماست- ها چیییی دخترم بیا بدش به من + نه پدر بزارید حرفمو بزنم شما تمام این مدت ها دنبال این الماس مسخره بودید تمام این مدت ها نه تنها پدر من بلکه حتی فایر ها هم دنبال این کریستال مسخره بودید واقعا براتون متاسفم! - تو تو چجوری این و بدست آوردی دختر + وقتی 6 سالم بود از دست شما فرار کردم و رفتم تو ی غار توی اون غار این مسخره رو از روی طاقچه پیدا کردم - خب بیار بدش به من + پدر میزارید حرفمو بزنم یا ن/با عصبانیت/-هیچی نگفت پدرش+واقعا برای شما ها متاسفم که تمام این مدت ها نفهمیدید این الماس مسخره نمیتونه کاری برای شما کنه و فقط و فقط نسل ها نسل دنبال این میگشتید نه پدر نه نه فایر ها نه نه این کار شما خجالت و به دنیا نشون میده ! حالا خوب گوش کنید لااقل باقی عمرتون و با درستی زندگی کنید یروز من وقتی تولد 6 سالگیم بود پدر بجای این که برای من هدیه ای بخره یا بهم ابراز علاقه کنه یا با من مهربان باشه بجاش جنگید این درسته یا ن خب معلومه نههه شما تمام انسانیت و شرافت و کنار گذاشتید اونم فقط برای ی کریستال بیهوده و بی ارزش
پدر یعنی واقعا شما نفهنیدید الماس واقعی درون ماست و اون و نمیبینم نههه! خلاصه روز تولد 6 سالگیم من خسته و گریان بودم تصمیم گرفتم از اون جا فرار کنم من رفتم تا که به ی بیابون رسیدم اون جا دستم و به دیوار زدم و دیوار فرو رفت و من درون ی غار عجیب رفتم اون جا ی عصا بود وقتی کشیدمش یه آسانسور آومد رفتم توش و ی طاقچه ب دیوار چسبیده بود اونحا روش ی الماس بود که میدرخشید و پایین طاقچه زده بود الماس سبز شب واقعی را دریابید
همون موقعه یه برگه پایین طاقچه پیدا کردم که روش خاک نشسته بود و نامرئی بود برش داشتم اما خوندن بلد نبودم تصمیم گرفتم که با خودم به قصر بیارمش تا وقتی خوندن یاد گرفتم بخونم چند سال بعد وقتی 10 سالم شد من خوندن و یاد گرفته بودم و رفتم سراغ برگه که دیدم توسنوسته بود = الماس سبز شب درون شماست و زمانی اون و پیدا میکنید تا به اشتباه بزرگتون پی ببرید نمیدونم که اونو نوشته بود اما هر کی نوشته بود دستش درد نکنه ! تو اون برگه نوشته بود الماس سبز شب و من بوجودش آوردم و اون چیزی نیست جز خواب های شما که در شب میبینید - همه تعجب کردن + اره جز خواب های ما حالا یعنی چی این = وقتی ما میخوابیم به خواب هامون توجه نمیکنیم و اونا رو مسخره میگیریم ولی اون خواب ها مثل الماس میمونن و خیلی ارزش مند هستن و همیشه سبزن یعنی درست و صحیحن اما ماها اونا رو نمیفهمیم
پدر من امیدوارم که شما یروز خود واقعیتون و پیدا کنید و دست از این جنگ ها بردارید همچنین شما فایر ها این جنگ ها تهش شما رو به پوچی میرسونه شما نمیفهمیدید ولی هر شب یه خواب میدییدید که این الماس وجود شماست اما اهمیتی نمیدادید
من دیگه حرفی ندارم برای گفتن - چشمهای پدر پر از اشک بود مال فایر ها هم همین طور پدر گفت - آفرین به این دختر من دخترم من از همین حالا خودم و شناختم اونم فقط بخاطر وجود تو ! ناگهان پدر روشو به رییس فایر ها یعنی / پدر شایلر / انداخت و بغلش کرد و گریه کرد آنم همین کار و کرد و همه خود واقعیشون و شناختن - ناگهان پدر به من گفت - دخترم بیا این جا و پدرمن و بغل کرد و گریه کرد منم همینطور بعد از چند دقیقه من رومو به اونور انداختم اره اون شایلر بود به سمتش رفتم - برو دخترم دیگه تو مستقلی! و اونا به من نگاه میکردن که به سمت شایلر میرفتم + سلام شایلر - سلام تیم تام یعنی شاهدخت تیم تام+ لازم نیست من و شاهدخت صدا بزنی همون تیم تام کافیه
+ او شایلر من واقعا متاسفم نباید باهات بد رفتاری میکردم - نه من متاسفم که به تو چیزی نگفتم + نه من متاسفم/ و دستاش و گرفتم / بعد از این که از پیشت رفتم به تو فکر کردم که تو واقعاً چرا از من که از تیم مخالف شما بودم فرار نکردی و با من دوست شدی واقعا چرا ؟ همون موقع فهمیدم که من زود از تو قضاوت کردم و تو . خب تو اصلا آدم قضاوت کاری نیستی و آدم ها رو از روی خودشون و شخصیتشون قضاوت نمیکنی و تو اون ها رو از رفتار هاشون قضاوت میکنی! ازت ممنونم شایلر شاید اگه اصلا تو رو نمیدیدم هیچ کدوم از این اتفاقات نمی افتاد و من اصلا نمیفهمیدم که پدرم داره با فایر ها میجنگه تو.. ی انسان فوق العاده ای - خجالت کشید و گفت / اه ازت ممنونم تیم تام / و تیم تام اون و بغل کرد !پدر شایلر= او پسرم به من نگفته بودی با ی شاهدخت دوست شدی - متاسفم پدر + نه اشکال نداره پسرم ! همین کار تو باعث شد ما متوجه خطاهامون بشیم بهت قول میدم از این به بعد خیلی بیشتر بهت توجه کنم و متاسفم که تو این دوران بهت توجه نداشتم امیدوارم من و ببخشی پسرم شایلر بغلش کرد و گفت = حتما پدر !
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام خوبی؟
من الا داشتم به تستای قدیمیم نگا میکردم که دیدم یه کامنت داده بودی که به سوالم جواب بده
عام با اینکه میدونم خیلی دیره ولی خب میتونم بپرسم سوالت چی بود؟
خودمم یادم نیست
ممنون ملیناااجان
عالی آجی