این داستان کاملا خیالیه و از ذهن خودم گفتمش امیدوارم مشکلی نباشه و این داستان رو تو تستچی ثبت کنم P1
#نیکا
حوصلم سر رفته بود متین هم آف بود ، زنگ هم که میزنم جواب نمیداد ، به دیانا یه زنگی زدم و منتظر موندم...
بعد 30 ثانیه...
_سلام نیکا جونم خوبی؟
+سلام عزیزم ممنون من خوبم تو خوبی؟
_مرسی ، کاری داشتی زنگ زدی؟
+آممممم حوصلم سر رفته بود گفتم بزنیم ببینم هستی بریم بیرون؟
_نه من که خونه عسلم با رضا و ارسلان و متین ، راستی چرا نیومدی مگه متین بهت نگف؟
+نههههه منم میامممم پسرهی بی ادب خخخخخ😂😂
_باشع بدو بیا ، میگم اون ست کراپ سبز و شلوار سبزتو بپوش که باهم ست کردیم من صورتیشو خریدم ، الان تنمه توعم داری میای ست باشیم ، راستی عسل نارنجی این کراپه رو داره تنشه با یه جین زاپ🤍
+خخخخخ همه اینو دارن😂
_آره بابا😂سری راه بیوفت
+اکی
..................................
قط کردم و لباسی رو که دیانا گف پوشیدم و راه افتادم ، تو راه چن تا فحش هم به متین دادم😂
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
دیانا منم پریا واسه خودم اکانت زدم اون قبلی اکانت اجیم بود
نبکا
داشت میشد
عااااااااالللللللللیییییی
منتظریییییمممممم
بازم بگذار
اجی میشی پریا 12
آرع دیانا 10
عالللییی بازم بگذار
نیکا هورا شد
نیکا چی شد؟
نه چالش بود چشم بسه نوشتم نیکا که شد
اها
خخخخ