
سلام بچه ها عاشقتونم خیلی بخاطر بازدید و کامنت های پارت ۱۱ ممنونم بچه ها پارت ۱۲ هنوز منتشر نشده😐کیوت های من فردا تولده منه😍😍🥰🥳🥳🥳🥳بخاطر تولدم بهتون شیرینی دادم که هنوز پارت ۱۲ منتشر نشده بعدی رو یعنی این پارت رو بذارم بچه ها من فردا تولدمه و میخوام جشن بگیرم🤗😍🥰البته خانوادگی بین خودمون😐چون کرونا اومده😒حیف واقعا این کرونا خیلی مزاحمه😒پس شاید وقت نکنم و یکم پارت بعد دیر بشه اما سعی میکنم زودتر بزارم😊ببخشید بازم این پارت کمه یکم بچه ها خیلی خوشحال میشم کادو تولدم رو کامنت بدید خیلی خوشحال میشم واقعا ازتون ممنونم این پارت آخراش اتفاقات خیلی غیره منتظره ای که هیچ فکر نمی کردید اتفاق میفته مرسی کامنت بدید تا خوشحال بشم و پارت بعد رو بذارم پس منتظر کادو های قشنگتون هستم گل های من🥰
از چشم مرینت😐تو خیابونا راه می رفتم از این ور به این ور دیگه نمیخوام حتی یه لحضه هم کسی رو ببینم گوشیم زنگ میخورد درش آوردم لوکا بود🥺مَ....مَ....مَن نمیتونم جواب بدم میخوام تنها باشم تلفنم رو دیدم ۱۸ تا زنگ از مامانم داشتم ۷ تا بریدجت لوکا دوباره زنگ زد گوشیم رو خواستم خاموش کنم که دیدم لوکا پیام داد:مرینت حالت خوبه مرینت.دلم براش میسوخت حتما نگران میشم اما من من😞..بعد از چند روز :از چشم مارک👈هر چی به مرینت زنگ میزدم خاموش بود😞دیگه داشت اعصابم خورد میشد داد زدم:الکساندر.گفت بله مارک کاری هست.گفتم:این چکا چیشد.با خنده گفت:😏کردم اما میگن تا ۱ ماه اگه حسابش رو درست نکرد اون موقع بهش زندان میخوره.با عصبانت و خشم داد زدم اَه اَه اَههههه😠😡لعنتییی دیگه اینجوری نمیشه اون رو به اعدام بندازز.با خنده گفت:😏هه فک کردی اینا مدشون رو اعدام میکنن تا الانم این همه زندان بهش دادن بابت ۵ میلیارد رشوس😏.با خشم دوباره داد زدم:من دیگه نمیتونم الکساندر تنها وقتی مرینت به من نگاه میکنه که اون پسره ی بیریخت از زندگیش خط بخورهه اصلا خودت بکشش از زندان آزادش کن و مثل اون فیلمه آقازاده لهش کن.گفت:هه حتما تو هم میخوای بشی نیما😂ببین نابغه ما آدرین رو بکشیم اون دختره دیگه نگاتم نمیکنه چون میدونه فقط تو میتونی بکشیش و میفهمه تنها راه کشتن خود مرینته🚫🗡گفتم چی متوجه نمیشم😖
(بچه ها راستی ببخشید یادم رفت بگم یه وقت مدیره عزیز عدم تایید نکنه این داستان +۱۰ هست و من اینو قسمت ۱۱ گفتم که فصل دوم +۱۰ هست پس تستچی جون تاییدش کن چون من گفتم قبلاً ممنونم عزیز)همون موقع صدای زنگ اومد.گفت بهت توضیح میدم برم ببینم کی اومده.رفت از پله ها پایین تا ببینه(خونشون دوبلکسه)یهو صدای داد اومد سریع رفتم از پله ها.دیدم الکساندر با یه پسره لباس آبی درگیر شده سریع رفتم داد زدم هووور مگه اینجا تویلس سرتو میندازی پایین میای دعوا چته.اومد یقم رو گرفت گفت:یا میگی با اون دختر چیکار کردی یا همینجا خاکت میکنم.محکم دستش رو کشیدم و با قدرت گردنش رو فشار دادم گفتم:از چی حرف میزنی کدوم دختر.گفت مرینت چیه ها نکنه اونم یادت نمیاد.گردنش رو محکم تر فشار دادم گفتم تو با نامزد من چیکار داری.خندید گفت اه از کی شد نامزدت😏 . ادامه داد:ببین بدبخت خودم حکم اعدامت رو صادر میکنم اگه نگی چیکارش کردی.گفتم نکنه تو خواستگارشی انقدر فشارش دادم تا به غلط کردن افتاد هی میگفت ول کن تا اینکه محکم هلم داد گفت من یه دوستم اون به جز پیشه من جایی رو نداشت خونه مامان باباش نبود تموم خونه دوستاش رفتم نبود موبایلشم که خاموشه اون روز آخرین بار خونه ی تو اومد😠😠گفتم ببین یا با پای پیاده میری از خونه ی من گمیشی یا مثل اون دختره کاگامی که مطمئنم میشناسیش هم سفرش میکنمت.گفت کاگامی😢
گفتم اه نکنه اونم خبر نداری همون دوستت مرینت رفت اونجا و نابود کرد زندگیشو.گفت نه مرینت هیچوقت این کار رو نمیکنه.گفتم اتفاقا میکنه حالا یا میری یا.با صدایی خشن گفت یا چی.گفتم یا چی هه ببین چیکارت میکنم😠گفت نه بابا بیا ببینم که یهو افتاد زمین و خونی شد دیدم الکساندر زدش گفت واسه رسیدن به موفقیت باید اینا رو رد کنیم.گفتم بذار اورژانس زنگ بزنم.گفت من نزدمش که به اورژانس زنگ بزنی.گفتم اما.گفت ببین تازه رفتی تو این چیزا درس اول مزاحم ها رو از جلوت برشون دار خب.گفتم اما مرینت بفهمه.گفت چی رو میخواد بفهمه😏هیچی ازش نمیمونه حالا برای اون نقشه دنبالم بیا از در رفت منم رفتم دنبالش ببینم کجا میره گفت باید ببرمت پیشه یه کسی از در که رفتیم دیدم پلیسا وایستادن میگن دستاتون بالا آقای زوکربرگ😨دستام رو بردم بالا یهو یه آمبولانس رفتن تو خونه و اون پسره رو آوردن😠😠همش تخسیر همینه دیدم اومدن بهم دستبند خواستن بزنن که یهو الکساندر تفنگ دراورد و همشون رو تیر بار کرد خودشم ۱ تیر خورد یه آدرس داد بهم داد گفت بیا برو اینجا پیشه یکی به نامه کارلوس دنبال قدرت شرارت تَوَهم باش بعد مرینت تَوَهُمی رو جلوی آدرین بکش تا بره از جا دیگه نتونست حرف بزنه و افتاد من برگه آدرس رو گرفتم اشک از چشمام میومد تنها یارم یعنی الکساندر هم رفت😔صدای پلیس اومد . بدو بدو دور میشدم از اونجا
وسط راه یه موتور داشت میرفت سریع سوارش شدم و مرده که موتور رو داشت افتاد پایین هی داد میزد دزد اما جدی نگرفتم و با سرعت فرار میکردم صدای پلیس همه جا میپیچید اون پسره مو آبیه با پلیس اومده بود🤬انتقاییم از اون میگیرم اگه زنده بمونه😏 . صدای پلیس میومد بازم یهو دیدم از یه پیچ اومدن جلوم وایستادن . تیر میزدن منم سریع برگشتم و رفتم تو یه کوچه و از کوچه رفتم یه کوچه دیگه انقدر تو در تو شد که بالاخره گمم کردن😰از موتور پیاده شدم عرقم رو خشک کردم دیدم دماغم کلا خونی شده یهو دیدم یه کسی بالای پل هوایی رو میله ها نشسته و همه داد میزدن یا خدا نیوفته اومدم عقب تر و باز نگاش کردم،مرینت بود😰
بدو بدو رفتم از پل بالا داد زدم مرینت مرینتتت مرینت نکن رها بود سریع رسیدم گفتم چیکار میکنی گفت هیچی نشستم.گفتم:نشین اینجا میوفتی پایین😢گفت من چیزی برای از دست دادن ندارم.گفتم این چه حرفیه گرفتمش.داد زد جلو همه: ولم کن ولم کن وگرنه این همه مردم شاهدن که چی میشه.دستم رو برداشتم گفتم آ آخه مرینت من دوست دارم نمیخوام اتفاقی برات بیوفته گفت:اه واقعا تو فکر میکنی دوست داشتن یعنی اینکه تو عاشقم باشی و بخاطرش هر کاریو بکنی حتی عشقشو بندازی زندان هه تاحالا ازین چیزا نشنیده بودم.گفتم خب من نمیتونم ببینم وقتی تو با یکی دیگه ای.گفت منم نمیتونم ببینم که کسی که عاشقشم تو زندانه ببین مارک یا میری آدرین رو آزاد میکنی و دست از سره زندگیم بر میداری یا همه شاهدن که کی اینجا کی رو مجبور به مرگ کرد . از چشم مرینت👈شاید این تنها راهش باشه جلو همه داد زدم مردم خیلیهاتون اون پایینید و من رو بینید این آقا عشقه منو بخاطر غروره خودش انداخته زندان بله میشناسیدش آدرین آگراسته(همه فیلم میگرفتن و لایو بود تو تلویزیون همه شبکه ها من بودم)بله تعجب نکنید مد شهره خودتون آدرین آگراست شما شاهد که اگر من دیگه تو این دنیا نبودنم تخسیر ایشونه و پاهام رو انداختم پایین که همون موقع مارک گفت قبوله میارمش بیرون جلو همه میگم فقط توروخدا نکنن.گفتم به تو اطمینانی نیس.گفت جلو همه پلیسا و مردم میگم من مارک زوکربرگ...
از چشم کارلوس👈بعد از اتفاقاتی دوباره خواستم صاحبه معجزه گرام بشم اونا حق من بودن من صاحبه اصلیه معجزه گرام نباید اونا رو در معرض خطر بذارم تلویزیون روشن بود اخبار میگفت یه دختره با یه پسره بالای پل بودن پسره قیافش برام خیلی آشنا بود انقدر که انگار مثله خودمه زیادش کردم:جلو همه مردم و پلیسا میگم من مارک زوکربرگ طراح مد پاریس اهل ایتالیا اقای آگراست را آزاد مینامم و از ایشون هیچ شکایتی ندارم خواهش مندم هم اکنون او را آزاد بکنید.دیوونه شده بودم مارک این خودشه😢بعد از ۱۸ سال مارکه من اهل ایتالیا نه نه نه باید برم از نزدیک ببینمش سریع نورو رو خبر کردم.گفت بله قربان.گفتم تبدیل به هاکماث باید بشیم نورو گفت اما قربان اگه شما با حالت هاکماث برید لیدی باگ و کت نوار پیداشون میشه گفتم مشکلی ندارم با اونا ببین اگه اونا قدرت هاکماث رو داشته باشن هیچوقت به جادوی من که قدرتشون نمیرسه من از ژن مرلین دارم و جادویی که من دارم مرلین پیر اون زمان نداشت الانم که پودر شده نورو تبدیل میشیم
از دید مرینت👈گفتم نه اینجوری نمیشه با حرف هیچی درست نمیشه اگه تا ۵ دقیقه دیگه آدرینم اینجا نباشه جلو همه میندازم خودم رو پایین مارک همین الانم فقط دستم مونده.گفت خب برید بیارید آدرین رو بیرون دیگه بجنید سریع پلیسا رفتن به سمت زندان.در گوش مارک گفتم ببین دیوونه فک نکن الان بخاطره تو ننداختم خودم رو پایین و هیچوقت هم نمیخواستم بندازم اما من زرنگ تر از تو ام تو برام هیچ ارزشی نداری . اشک از چشمش افتاد . 😢گفت اما من برعکسه تو هستم و عاشقتم . مهم ترین برام تویی مرینت میدونی آبجی جونم من دیگه اینجا نمیتونم بمونم دیگه هیچ کس برام نمونده اینجا من به اونجا تعلق دارم پیشه مامانم و بابام حتی الکساندر . منتظرت میمونم عزیزم و مستقیم خودش رو انداخت از پل پایین😰 . داد زد من همیشه عاشقت میمونم . داد زدم نههه😢😭این چه غلطی بود من کردم بلند تر داد زدم نههههه اشک از چشمام می ریخت مااارک😢دستم رو آوردم پایین اما داشت میوفتاد پایین که...😭😢
از چشم آدرین👈تو زندان میپوسم میسوزم عشقم رو از دست میدم . پرندم اون بیرون یک گوشه ای خوابیده و میدونم دلش برام تنگه،،اه گند زدم باید اینو پاک کنم نمیتونم تو زندان یه شعر خوب درست کنم اصلا دیگه حوصلش نیس کاغذ رو مچاله کردم انداختم اونور خورد به سره یه مرده هیکلی🤭😬کاغذ رو با خشم برداشت بهم نگاه کرد گفت هه فک کردی چون بابات پولداره دیگه شاخ شدی ببین عمو مثلا تو مُده این شهری هه اونوقت یکسال زندان داری بچه پر رو هم شدی ببین قسم میخورم من زودتر از تو آزاد میشم اون موقع هر روز میام ملاقاتت بهت میگم بیچاره🤪 . این یارو رسما دیوونس نه چشه😒اصلا حوصلش رو ندارم یه کاغذ بهش خورده چرت و پرت هم میگه که من زودتر آزاد میشم یعنی دوست دارم تیکه تیکش کنم که دیدم یه ماموره اومد گفت آقای آگراست،گفتم بله . گفت بفرمایید شما آزادید . میخواستم از خوشحالی بال در بیارم😍 . اون مرده هیکلی دهنش باز مونده بود . رفتم گفتم دماغ سوخته خریداریم داداچ انشاالله تو هم زود آزاد میشی و با سرعت رفتم لباسام رو دادن . گوشیم رو از توی یه جعبه برداشتم😐 . بدو بدو رفتم از زندان بیرون دیدم چند تا پلیس وایستادن میگن آقای آگراست سریعتر سوار شید باید ببریمتون زودتر یه جا وگرنه اتفاق بدی میوفته . شُک بهم وارد شده بود گفتم چرا کجا ؟ گفت دوسته شما بالای برج وایستاده تهدید میکنه که میخواد سریعتر شما رو ببینه وگرنه...😥 . گفتم چی ای وای،سریعتر سوار ماشین شدم گفتم سریعتر لطفا اشک از چشمام می ریخت😥مرینت🥺رسیدیم از پنجره دیدم که همه دور یه چیزی جمع شدن پیاده شدم مرینت رو اون بالا دیدم که گریه میکنه عین روانی ها شده بودم رفتم جلوتر یه عالمه آدم اون جلو جمع شده بودن گفتم برید کنار ببینم دور چی جمع شدید همه من رو دیدن با تعجب رفتن کنار وقتی رفتن چشمم به اولین چیزی که افتادش😨😰😱م م مارک...
و پایان آنچه خواهید دید رو در بخش بعد ببینید🥰
بچه ها مرسی یادتون نره بهم کادو بدید خیلی منتظر کادو هاتون میمونم خیلی حساس شد نه😵خب آنچه خواهید دید رو در بخش بعد ببینید راستش قرار بود این پارت یجور دیگه در بیاد اما خب من تصمیم رو عوض کردم و اینجوریش کردم وگرنه خیلی متفاوت میخواست بشه😐😕دوباره میگم مدیره عزیز من گفته بودم فصل دوم +۱۰ هست لطفا تایید کن🥺مدیر جون فردا تولدمه خواهش میکنم😭بچه ها هنوز پارت ۱۲ منتشر نشده ها😕من زودتر به عنوان شیرینیه تولدم گذاشتم مرسی بربر ببینید آنچه خواهید دید رو🌺🌺
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام من تازه این پارت رو دیدم خیلی خوش هالم که این طور شده
بهت تبریک میگم
عالللییی بوووودددد شاااررممیبن😘😘😘😘😘😘😘💜💜💜💜💝💝💝💝
راستی کی پارت شیش رو میزاری؟
😘😘😘😘😘😘😘🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰
بچه ها پارت بعد منتشر شدددددددد🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳برید بخونید و لطفا خواهش میکنم درمورد تیکی و پلگ قضاوت نکنید اونا یالم میمونن😊
تستچی عزیز پس پات بعد کی میاد😥دیگه خسته شدم😭
صلمـ... عاااااولی بووود♥♥♥♥😘😍😉☺️دوست دارم بیشتر باهات آشنا بشم😉☺️
وای ستایش داستانم رو خوندی😍🥰🥰🥰🥰🥰مرسییییییی خیلی خوبه حالم😍مرسی من شارمینم😊
خحش اجی عااااالی بود😇❤😍
رو داستانت کراش زدم لعنتی تو ی نویسنده خوب میشی🤨😁
چی زدی کراش چیه😐میشه بگی چیکار کردی کراش چیه😟مرسی بگو
بعد چرا لعنتی😒خوشحال نشدی😐
منظورش اینه خیلی خوبه😂😂
کراش یعنی خیلی خوشم اومده لعنتی هم از خوشحالی گفتم😐❤
بچه ها میشه شارمین مینویسسد بعدش قلب نذارید من از احسایاتی شدن میدونی یکم خوشم نمیاد ممنون همینجوزی من رو صدا کنید😊🥰
مرسی عزیز😁
داستانات عالین همین جوری ادامه بده♡♡♡🌟🌟🌟🌟🌟
بچه ها من ایدی قبلیم پاک شد چیکار کنم برش گردونیم
اون ایمیلت رو بزن😐راستش منم خوب نمیدونم تو بلاگ از مدیر بپرس
وااای ملودی خیلی سخته یعنی تو الان فهمیدی که🥺خب حالا الان با مادر پدره واقعیتی😥وای شد مثل فیلم آنام😁امیدوارم الان با مادر پدره واقعیت در هر شرایطی شاد باشی🥰
نه شارمین جون من از وقتی فهمیدم خونه دوستم زندگی میکنم، من هیچ وقت پدر و مادر واقعیم رو ندیدهم😞
نه😞
نه نه نه ملودی😥😞😞😞😥😢😭😭😭😭😭😭😭😭