عشق زندگیم❣️(پارت دو)

خب خب بدون هیچ حرفی برو سراغ فیک گوگولی ❣️💝

صدای پسره برام آشنا بود ولی زیاد توجهی نکردم زینگگگگگگگگگگگ بالاخره زنگ خورد واییی خیلی خسته شدم پاشدم و از کلاس رفتم بیرون داشتم توی حیاط راه می رفتم که یهو یکی منو کشید سمت دیوار پشت سرویس بهداشتی +ولم کن ایییییی کمکککککک با دیدن چهرش خیلی تعجب کردم اون تهیونگ بود ( توی ادامه فیک می فهمید کیه) - سلام ا/ت خانم مشتاق دیدار + یاااااا ولم کن چیکارم داری - من که مثلا تو نیستم که کسی کت دوسش دارم رو ول کنم + تقصیر خودت بود (فلش بک) ( سه سال پیش) - ا/ت + جانم - قول میدی همیشه باهام بمونی؟ + نه - چییییییییی + معلومه دیوونه من عاشقتم چطوری ولت کنم ( چندشم شد بابا 🤣😑) (پایان فلش بک)

- چیکار کردم که ولم کردی هاااااا + اگه واقعا دوسم داشتی با دوست صمیمیم بهم خیانت نمی کردی عوضی ( اوه اوه قضیه جدی شد 😲) -چ.......ی.........چی......تو........تو + تعجب کردی اره - تو از کجا می دونی (با داد) + با چشای خودم دیدم داشتی می بوسیدیش کثافت - توروخدا......تروخدا ا/ت منو ببخش لطفاااا + تو حتی اون موقع نیومدی ببینی زندم یا نه الان می خوای ببخشمت (با داد) ( نویسنده: هووووییییی صدات رو برا بچم بلند نکن به تو چه دوس داشت) بعد دستش رو کنار زدم و دویدم و رفتم سمت ماشین مامانم ( یادم رفت بگم مامان ا/ت اومده بود دنبالش)یک هفته بعد) © خب بچه ها فردا امتحان دارید اگه بیشترتون نمره هاتون خوب شه می بریمتون اردو وایییییییی اخجون اردو من عاشق اردوام (الیته نمی دونم کسایی که میرن دانشگاه اردو میبرنشون یا نه ولی شما فکر کنید می برن) رفتم خونه جدیدا یه حسی داشتم وقتی جیمین رو میدیدم ضربان قلبم تا ۲٠٠٠ می رفت ( بدبخت عاشقی عاشققققق) همش داشتم به جیمین فکر می کردم و اصلا نمی تونستم درس بخونم والا الان اگه برامون امتحان جیمین می زاشتن توی کل کشور اول می شدم هوففففف همینجوری پیش بره تو کل امتحان رد میشم بلند شدم رفتم توی حموم وان رو پر کردم و خوابیدم توش خیلی خوب بود

از حموم اومدم بیرون ساعت ۹ بود اوه اوه فکر کنم زیاد توی حموم موندم رفتم توی اتاق تا خواستم شروع کنم یکی در زد ( منحرفان اعظم منظورم شروع به درس خوندن بود😑) + بله ~ ا/ت بیا شام بخور عزیزم + باشه مامان الان میام سریع رفتم پایین چه جال بابام اومده بود ولی من انقدر توی حموم بودم متوجه شدم 😑 سلام بابا * سلام دخترم خوبی +بله خوبم داشتم با بابام حرف می زدم و نشستم روی صندلی که صدای داداشم بلند شد 'هویییییی اینجا نشین اینجا جای منه گمشو اونورررررر ( ا/ت من جات بودم از ۵٠ جهت نا مساوی جرش می دادم) + مثل آدم بگو برو اونور بشین 'نمیخوام + نمی خوای نه اینو گفتم دویدم دنبالش هرجا میرفت پشت سرش می رفتم تا بالاخره رو مبل گرفتمش + حالا چی ' پاشو می خوام برم غذا بخورم +نه اینجوری نمیشه بعد شروع کردم به قلقلک دادن داداشم ' وااااااااییییییی نکنننننننننننننن اااااااااایییییییییسی اوووووووووخخخخخ( با خنده )

+ خب از این به بعد درست حرف بزنیاااا ' باشه باشه فقط پاشو از روش پاشدم و رفتیم سر میز اقا جای خودش نشست منم جای خودم وقتش شام تموم شد رفتم تو اتاق تا ساعت یک درست خوندم ( چه همتی داره این بابا با تقلب رد کن بره) دیگه نمی تونستم خیلی خوابم میومد رفتم روی تخت دراز کشیدم و پتو رو کشیدم روی خودم سریع تر از اونچیزی که فکر می کردم خوابم برد از زبان جیمین _ کوک " بله _ چطوری بهش بگم " چیو _ این عاشقشم " به کی _ وااااایییییی چقدر گیجی یه ساعته دارم می گم چطوری به ا/ت اعتراف کنم که عاشقشممم " اها خب بگو عاشقتم ا/ت _مرسی نمی خواد کمک کنی اگه رفتیم اردو بهش می گم اخی دیگه برم بخوابم

از زبان ا/ت صبح ساعت۶ بلند شدم که بازم درس بخونم تا ساعت ۷ درس خوندم و شروع کردم به اماده شدم پنج دیقه طول کشید بعد از اتاقم رفتم بیرون دیدم مامانم هم داره اماده میشه + سلام مامان میشه امروز خودم برم امتحان دارم ~ باشه ولی مواظب خودت باش +باشه بدو بدو از خونه اومدم برون کلی دویدم نزدیکای دانشگاه بود وایسادم و خم شدم تا بتونم نفس بگیرم _ ا/ت حالت خوبه؟ +ها.... چی..... اهااااا اره خوبم _ ا/ت می خواستم یه چیزی توی اردو بهت بگم + خب الان بگو _ نه نمیشه اونجا بهت میگم +باشه اتفاقا منم باید یه چیزی بهت بگم _ خب بگو + نه دیگه اینجا نمیشه توی اردو _ باشه هرجور راحتی + بریم _ کجا + وا دانشگاه دیگه _ خب بریم یعنی باهم؟ + اگه نمی خوای میتونیم جدا بریم _ نه نه بریم بریم باشه رفتیم توی دانشگاه و بعد استاد اومدددد

خب چطور بود اگه خپب بود حتما فالو و لایک کن و حتما کامنت بزار تا پارت بعدی آپ شه ❣️💝شرایط آپ پارت بعد بالای چهار تا کامنت هست❣️