
سلام دوستان اینم پارت 18. امیدوارم خوشتون بیاد و لطفا کامنت یادتون نره 😉
رفتم خونه و به پدر و مادرم سلام کردم. مادرم گفت مرینت چقدر دیر کردی! گفتم ببخشید مامان خونه الیا بودم، انقدر مشغول حرف زدن شدیم که دیگه نفهمیدیم ساعت چند شده. مامانم گفت عیبی نداره عزیزم برو زودتر بخواب که فردا دیر نکنی🙂 گفتم باشه شبتون بخیر 🙂 رفتم داخل اتاقم. تیکی اومد بیرون و گفت مرینت باورم نمیشه که لایلا همچین کاری کرده ممکن بود خودشو تو دردسر بزرگی بندازه🙁 گفتم اره تیکی کارش خیلی عجیب بود اما خداروشکر به خیر گذشت😪 بعد برق اتاقمو خاموش کردم و خوابیدم.
ادامه از زبان ادرین.
رفتم خونه. پدر و مادرم هنوز نیومده بودن رفتم تو اتاقم پلگ مثل همیشه اول رفت سراغ کممبر عزیزش😒 گفتم پلگ من خیلی نگرانم 😓 پلگ چرا؟؟😕 اگر لایلا به همه بگه که پدرم هاکماث بود چی! 😓 بعد یهو در اتاقم باز شد، پلک قایم شد. مادرم اومد داخل گفت پسرم تو حالت خوبه 😨 اخه چرا یه دفعه پریدی تو اشپزخانه؟ ممکن بود صدمه ببینی😰 گفتم مادر لطفا نگران من نباش درضمن اگه ما لیدی باگ و کت نوار رو خبر نمیکردیم معلوم نبود چی میشد😪 مادرم گفت باشه عزیزم اما لطفا بیشتر مراقب خودت باش بعد بغلم کرد همون لحضه پدرم اومد داخل اتاقم و گفت حالت خوبه ادرین؟ گفتم ممنون پدر حالم خوبه 🙂
بعد اونا از اتاقم رفتن و منم رفتم تو تختم و خوابیدم. صبح شد اماده شدم و با رانندم رفتم مدرسه. رفتم داخل کلاس مرینت روی صندلیش نشسته بود. رفتم کنارش نشستم سلام کردم اونم سلام کرد. بهش گفتم مرینت میخوای با لایلا درمورد چی صحبت کنی؟ اخه دیشب بهش گفتی که میخوای باهاش حرف بزنی! مرینت گفت خب اولش میخواستم باهاش حرف بزنم اما پشیمون شدم 🙂
گفتم چیی؟ نمیخوای باهاش حرف بزنی؟ پس.. وسط حرفم پرید و گفت لایلا ادمی نیست که با حرف زدن قانع بشه 🙄 ادرین ما از بانیکس کمک میگیریم تا به گذشته بریم و جلوی پدرتو بگیریم که هویتشو به لایلا نگه😁 گفتم اها 😪 اخه فکر کردم بهش اعتماد کردی که به کسی نمیگه، اون اصلا فرد قابل اعتمادی نیست 🙄 گفت اما ادرین.... وسط حرفش گفتم اما چی.... 😨 گفت ادرین تو چرا انقدر نگرانی؟😕 اصلا جای نگرانی نیست 😒 میخواستم بگم اما به کمک پدرتم احتیاج داریم. گفتم چه کمکی؟ مرینت گفت خب ادرین باید بفهمیم دقیقا کی و کجا هویتشو به لایلا گفته. 😒 گفتم اها😪 یکم بعد معلم اومد و کلاس تمام شد.
یک ماه بعد از زبان ادرین.
خداروشکر همچیز به حالت عادی برگشت. الان دیگه لایلا نمیدونه پدرم هاکماثه. و منو مرینت به هم نزدیک تر شدیم. امروز بعد از مدرسه با مرینت قرار داشتم. مثل همیشه رفتم مدرسه. بعد از مدرسه به مرینت گفتم مرینت بیا باهم بریم بستنی بخوریم 😁 مرینت گفت باشه🙂 باهم رفتیم پیش اندره بستنی فروش. بستنیمونو گرفتیم و از اندره تشکر کردیم و رفتیم قدم بزنیم ❤️ همینطور که قدم میزدیم، حرف میزدیم و میخندیدیم. با خودم گفتم من واقعا از این دخترم 😍
همینطور راه میرفتیم که یهو پای مرینت لیز خورد. داشت میوفتاد زمین که گرفتمش، بستنی هم افتاد روی صورتش😂. مرینت گفت من واقعا دست و پا چلفتیم😔 گفتم مرینت تو اصلا دست و پا چلفتی نیستی 😂 گفت واقعا؟! پس چرا میخندی؟! گفتم ببخشید مرینت اما صورتت خیلی خنده دار شده😂 گفت ادرین نخند این اصلا خنده دار نیست. 😡 گفتم ببخشید مرینت 😅
به صندلی پارک اشاره کردم و گفتم مرینت بیا بریم اونجا بشینیم. گفت باشه.باهم رفتیم و اونجا نشستیم. از توی جیبم یه دستمال اوردم بیرون و صورت مرینتو تمیز کردم. همینطور که صورتشو تمیز میکردم محو چشماش شدم 😍 بهش گفتم مرینت تو واقعا چشمهای زیبایی داری 😍 گونه هاش گل انداخت و گفت واقعا!؟ ☺️ گفتم اره مرینت تو واقعا خوشگلی و تو بهترین دختری هستی که تو عمرم دیدم، من واقعا از ته قلبم عاشقتم❤️ مرینت گفت ادرین منم واقعا و از ته قلبم عاشق تو هستم ❤️ و بعدش صورتشو نزدیک صورتم کرد و بعد........
ممنون که شرکت کردید کامنت یادتون نره❤️ و اینکه پارت های بعدی حتما هیجانی تر میشن ❤️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بچه ها جون حتما یه سر به داستان های منم بزنید
وای آجی این پارتم حرف نداشت ترکوندی بچه ها حتما یه سر به داستان های من هم بزنید ❤❤
سلام عشقم خوبی عزیزم این پارتم حرف نداشت ترکوندی عزیزم میای باهم از این آجی که هوا هم رو دارن باشیم خواهشن جواب سوالم رو بده ❤❤❤❤❤❤
ممنون عزیزم 🌸
باشه حتما 🙃
خیلی خوب بود
بعدی لطفا
عالییییییییییییییییییییییییییی بود 🌸🌺🌹💮🥰
فقط اگه میشه به تست من هم سری بزن
بزن روی عکسم تا تستم بیاد
تشکر 😍🥰💮🌺🌺
عالی ادامه بده