سلام دوستان اینم پارت 18. امیدوارم خوشتون بیاد و لطفا کامنت یادتون نره 😉
رفتم خونه و به پدر و مادرم سلام کردم. مادرم گفت مرینت چقدر دیر کردی! گفتم ببخشید مامان خونه الیا بودم، انقدر مشغول حرف زدن شدیم که دیگه نفهمیدیم ساعت چند شده. مامانم گفت عیبی نداره عزیزم برو زودتر بخواب که فردا دیر نکنی🙂 گفتم باشه شبتون بخیر 🙂 رفتم داخل اتاقم. تیکی اومد بیرون و گفت مرینت باورم نمیشه که لایلا همچین کاری کرده ممکن بود خودشو تو دردسر بزرگی بندازه🙁 گفتم اره تیکی کارش خیلی عجیب بود اما خداروشکر به خیر گذشت😪 بعد برق اتاقمو خاموش کردم و خوابیدم.
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
بچه ها جون حتما یه سر به داستان های منم بزنید
وای آجی این پارتم حرف نداشت ترکوندی بچه ها حتما یه سر به داستان های من هم بزنید ❤❤
سلام عشقم خوبی عزیزم این پارتم حرف نداشت ترکوندی عزیزم میای باهم از این آجی که هوا هم رو دارن باشیم خواهشن جواب سوالم رو بده ❤❤❤❤❤❤
ممنون عزیزم 🌸
باشه حتما 🙃
خیلی خوب بود
بعدی لطفا
عالییییییییییییییییییییییییییی بود 🌸🌺🌹💮🥰
فقط اگه میشه به تست من هم سری بزن
بزن روی عکسم تا تستم بیاد
تشکر 😍🥰💮🌺🌺
عالی ادامه بده